باید توجّه داشت که الفاظ جمع از حیث دلالتشان بر مردان و زنان چند نوع هستند: برخی از آنها، مختص دلالت بر مردان و برخی مختص دلالت بر زنان میباشند، مگر این که دلیلی خارج از لفظ بر غیرِ این امر دلالت داشته باشد، مانندِ لفظ «الرجال» که مختص مردان است و لفظ «النساء» که مختص زنان است که فقط …
بیشتر بخوانید »فقه
الفاظ عموم (۸)
۸- نکرهی وارده در سیاق نفی یا نهی مانند آیهی ﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدٗا﴾ [التوبه: ۸۴]، «هرگاه یکی از آنان مُرد، اصلاً بر او نماز مخوان»، و احادیث «لَا یُقْتَلُ وَالِدٌ بِوَلَدِهِ»، «هیچ پدری به خاطر قتل فرزند خود قصاص نمیشود»؛ و «لَا وَصِیَّهَ لِوَارِثٍ»، «هیچ وصیتِ (مالیای) در حق هیچ وارثی مؤثر نیست (و نباید کرد)» …
بیشتر بخوانید »الفاظ عموم (۷)
۷- اسمای شرط چون «من» و «ما» و «أین» مانند این آیه ﴿فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُۖ﴾ [البقره: ۱۸۵]، «پس هرکس از شما این ماه را دریابد، باید آن را روزه بگیرد»، و آیهی ﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ﴾ [البقره: ۱۹۷]، «خدا به هرکارِ خیری که انجام میدهید آگاه است»، و آیهی ﴿وَمَن یَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا …
بیشتر بخوانید »الفاظ عموم (۶)
۶- اسمای استفهام مانند لفظ «مَن» در این آیه که میفرماید: ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا﴾ [البقره: ۲۴۵]، «کیست که به خدا قرض نیکویی دهد».
بیشتر بخوانید »الفاظ عموم (۵)
۵- اسمای موصول مانند آیهی ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَیَصۡلَوۡنَ سَعِیرٗا١٠﴾ [النساء: ۱۰]، «بیگمان کسانی که اموال یتیمان را به ناحق و ستمگرانه میخورند، انگار آتش در شکمهای خود میخورند، و آنان با آتش سوزانی خواهند سوخت»، و آیهی ﴿وَأُحِلَّ لَکُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِکُمۡ﴾ [النساء: ۲۴]، «ازدواج با سایر زنان برای شما حلال …
بیشتر بخوانید »الفاظ عموم (۴)
۴- مفردِ معرَّف به اضافه مانند این آیه که میفرماید: ﴿وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآۗ﴾ [إبراهیم: ۳۴]، «اگر بخواهید نعمتهای خدا را برشمارید، نمیتوانید آنها را شمارش کنید»، و نیز مانند این حدیث که میفرماید: «هُوَ الطَّهُورُ مَاؤُهُ، الْحِلُّ مَیْتَتُهُ»، «آب دریا پاککننده است و همهی مردارهای آن حلال هستند» که این حدیث بر حلالبودنِ همهی انواع مردارهای دریا …
بیشتر بخوانید »الفاظ عموم (۳)
۳- مفردِ معرَّف به «الِ» استغراق مانند این آیات که میفرمایند: ﴿وَٱلۡعَصۡرِ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِی خُسۡرٍ٢ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ٣﴾ [العصر: ۱-۳]، «سوگند به زمان، انسانها همه زیانمندند، مگر کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته و بایسته انجام میدهند و همدیگر را به تمسک به حق سفارش میکنند و یکدیگر را به شکیبایی توصیه …
بیشتر بخوانید »الفاظ عموم (۲)
جمع معرّف به «ال» استغراق یا معرف به اضافه مورد اول، مانند آیهی ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٩۵﴾ [البقره: ۱۹۵]، «خدا نیکوکاران را دوست دارد»، و آیهی ﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِ کَامِلَیۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن یُتِمَّ ٱلرَّضَاعَهَۚ﴾ [البقره: ۲۳۳]، «مادران باید فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند؛ این حکم برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را کامل کند»، …
بیشتر بخوانید »الفاظ عموم (۱)
الفاظ عموم[۱] الفاظی که بر عموم دلالت دارند، زیاد هستند و از مشهورترینِ آنها موارد زیر است ۱- لفظ «کل» و «جمیع» این دو لفظ مفیدِ عموم در آن چیزی هستند که به آنها مضاف میشوند، مانند این آیه که میفرماید: ﴿کُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَهُ ٱلۡمَوۡتِۗ﴾ [آل عمران: ۱۸۵]، «همهی جانها مزهی مرگ را میچشند»، و آیهی: ﴿کُلُّ ٱمۡرِیِٕۢ بِمَا کَسَبَ …
بیشتر بخوانید »تعریفِ عام
عام، در لغت به معنیِ شامل و فراگیر و متعدد است و از همین ماده است آنچه که اعراب میگویند: «عمَّهم الخیرُ» یعنی خیر همهی آنان را شامل شد. و در اصطلاح، لفظی است که با یک بار وضع و به یکباره و بدون محدودیت، همهی چیزهایی را که برایشان صلاحیت و مناسبت دارد دربر میگیرد[۱]. این بدان معناست که …
بیشتر بخوانید »آیا نهی فسادِ منهیٌ عنه را اقتضا میکند؟ (۳)
۳- اگر نهی، در حقیقتِ خود، با برخی از اوصافِ ملازمِ فعل، یعنی برخی از شرایط وجود آن برخورد کند، ولی متوجهِ ذات و حقیقتِ فعل نباشد؛ مانند بیع با ثمنِ مدتدار با وجودِ جهل به زمان سر رسید، بیع با شرط فاسد، روزهگرفتن در روز عید؛ جمهور معتقدند که در این حالت، فعل فاسد و باطل میشود؛ اما احناف …
بیشتر بخوانید »آیا نهی فسادِ منهیٌ عنه را اقتضا میکند؟ (۲)
۲- اگر نهی متوجه ذات شیء نباشد، بلکه فقط متوجهِ امری مقارن یا مجاور با آن باشد که آن امرِ مقارن یا مجاور ملازمِ فعل هم نباشد؛ مانندِ نهی از انجام بیع در وقت اذان نماز جمعه و نیز، نهی از نماز خواندن در زمینِ غصبی، در این صورت، جمهور فقها معتقدند که: در این جا، اثرِ نهی، مکروهشدنِ فعل …
بیشتر بخوانید »آیا نهی فسادِ منهیٌ عنه را اقتضا میکند؟ (۱)
آیا نهی فسادِ منهیٌ عنه را اقتضا میکند؟[۱] چنان که ذکر شد، نهی در صورتِ تجرد از قراین -بنابر قولِ راجح- مفید تحریم است و پس برای مکلّف جایز نیست که منهیٌ عنه را انجام دهد وگرنه، به گناه و عقابِ آخرت گرفتار میشود و بدیهی است که این مجازات اخروی است؛ لکن: آیا اگر منهی عنه از عبادات و …
بیشتر بخوانید »آیا نهی مقتضیِ فور و تکرار است؟
آیا نهی مقتضیِ فور و تکرار است؟[۱] برخی معتقدند که: نهی با صیغهی خود بر فور و تکرار دلالت ندارد، زیرا طبیعت نهی مستلزم این امر نیست و دلالت آن بر فور و تکرار، در واقع از امری خارج از صیغهی نهی، یعنی از قرینهی دال بر فور و تکرار فهمیده میشود و بعضی هم معتقدند که: اصلِ نهی مفید …
بیشتر بخوانید »موجب و مقتضای الهی
موجب و مقتضای الهی[۱] صیغهی نهی در چند معنا به کار رفته است، از جمله: تحریم، کراهت، دعا، مأیوس کردن، إرشاد و غیر آنها. مورد اول، مانندِ این آیه که میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ﴾ [الأنعام: ۱۵۱]، «کسی را که خداوند کشتنش را حرام کرده است، به ناحق مکشید». مورد دوم، مانند این حدیث که میفرماید: …
بیشتر بخوانید »نهی
نهی در لغت، به معنی منع است. عقل را هم «نهیه» مینامند، زیرا فرد را از وقوع در اموری که مخالف حق و صواب هستند، نهی میکند. و در اصطلاح، این است که: فرد از روی استعلاء و خود را برتر دانستن و با صیغهای دال بر نهی، از دیگری بخواهد که از انجام فعل خودداری کند. از جمله صیغههای …
بیشتر بخوانید »واجببودنِ مقدمهی واجب
واجببودنِ مقدمهی واجب[۱] ۲۶۵- از مطالب سابق روشن شد که امر بیانگر وجوب است، یعنی: بر وجه حتم و الزام، بر ایجادِ مأمورٌبه و واجبشدنِ این فعل در حقِّ مخاطب دلالت دارد؛ لکن ایجاد فعل مأموربه، یعنی واجب، گاهی متوقف بر ایجاد یک چیز دیگر است؛ حال آیا با همان امرِ اول -که اصلِ واجب را ثابت کرده است- این …
بیشتر بخوانید »دلالت امر بر فوریت یا تراخی
دلالت امر بر فوریت یا تراخی[۱] آیا امر بر انجامِ فوریِ مأمورٌبه دلالت دارد یا بر انجام آن با تأخیر؟ در این باره فقها اختلاف کردهاند و قایلان به دلالتِ امر بر تکرار[۲] قایل به دلالت امر بر فور هستند، اما دیگران میگویند: امر یا مقیّد به وقت است و یا مقیّد به آن نیست؛ در حالت اول، یا مقیّد …
بیشتر بخوانید »دلالت امر بر تکرار (۲)
در مقابلِ این قول مختار، اقوال دیگری هم گفته شده است، از جمله این که: امر مقتضیِ تکرار در تمام عمر در صورت امکان است، مگر این که دلیلی بر منع آن وجود داشته باشد. این قول، قولِ برخی از شافعیه و اکثر حنابله است و اینان ادعا دارند که همین مفهوم لغوی صیغهی امر است، زیرا روایت شده که …
بیشتر بخوانید »دلالت امر بر تکرار
تکرار به این معنی است که فعلی بعد از انجام دوباره انجام داده شود؛ حال آیا امر مقتضیِ ایجاد مأمورٌبه بر وجه تکرار، یعنی انجام دوبارهی آن هست یا خیر؟ قول مختار در این باره این است که: امر بر تکرار دلالت ندارد، زیرا صیغهی امر فقط بر صِرفِ طلب انجام فعل دلالت دارد، بدون هیچ اشعاری به وحدت (یک …
بیشتر بخوانید »حکم امر وارده بعد از نهی
کسانی که قایل به این هستند که امر بر وجوب دلالت دارد، در موردِ حکمِ امر به یک چیز بعد از ورود نهی از آن و تحریم آن، باهم اختلافنظر دارند. دیدگاه حنابله و قول امام مالک و اصحاب وی در ظاهرِ قول امام شافعی این است که: این، بر اباحه دلالت دارد و نه بر چیزی بیشتر از اباحه، …
بیشتر بخوانید »موجب و مقتضای امر (۲)
ولی عامهی علما میگویند که: امر، در یک معنای معین از این معانی، حقیقت است، بدون هیچ اشتراک و اجمالی، به این معنی که: امر در اصل، برای دلالت بر یک معنا از این معانیِ سهگانه وضع شده است و دلالتِ آن بر این معنا دلالتی حقیقی و مستمد از اصل وضع است و در غیر این یک معنی، مجاز …
بیشتر بخوانید »مُوجب و مقتضای امر (۱)
مُوجب و مقتضای امر[۱] صیغهی امر برای بیان معانیِ فراوان چون وجوب، ندب، اباحه، تهدید، إرشاد، تأدیب، تعجیر، دعا و معانی دیگری غیر از آنها میآید[۲]. چون صیغهی امر در این معانی زیاد وارد شده است، در مورد معنایی که به صورت حقیقی از امر مراد میباشد، میان علما اختلافنظر پدید آمده و به عبارت دیگر، علما در مورد معنای …
بیشتر بخوانید »أمر، از اقسام خاص
امر، از اقسام خاص، و لفظی است که برای خواست انجام فعل به شیوهی استعلاء و برتر وضع شده است[۱]. طلب فعل، با صیغهی معروف امر، یعنی «إفعل» یا با صیغهی مضارعِ مقترن به لامِ امر، یا با جملهی خبریای که مقصود از آن امر و طلب است، نه خبر و اسلوبها و تعابیر دیگری محقق میگردد: مورد اول، مانندِ …
بیشتر بخوانید »حمل مطلق بر مقیّد (۴)
۴- این که حکمِ مطلق و مقیّد، هردو یکی ولی سبب حکم در آن دو مختلف باشد. در این حالت، احناف و جعفریه معتقدند که به مطلق بر همان مطلقیتِ خود و در جای خود و به مقیّد بر همان مقیّد بودنِ خود و در جای خود عمل میشود و مطلق بر مقیّد حمل نمیگردد؛ اما دیگران، از جمله شافعیه[۱] …
بیشتر بخوانید »حمل مطلق بر مقیّد (۳)
۳- این که حکم مختلف و سبب متحد باشد. در این حالت، مطلق بر اطلاق خود باقیمانده، در محلی که در آن وارد شده است، به آن عمل میشود، مانند قول خدای متعال: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰهِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ﴾ [المائده: ۶]، «ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که برای نماز به پا خاستید، صورتها …
بیشتر بخوانید »حمل مطلق بر مقیّد (۲)
۲- این که مطلق و مقیّد در حکم و سببِ حکم باهم اختلاف داشته باشند، مانند آیهی ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَهُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَیۡدِیَهُمَا﴾ [المائده: ۳۸]، «دست مرد و زن سارق را قطع کنید». و آیهی ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰهِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ﴾ [المائده: ۶]، «ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که برای نماز به پا خاستید، صورتها …
بیشتر بخوانید »حمل مطلق بر مقیّد (۱)
گاهی، لفظی در یک نص به صورت مطلق میآید، ولی همان لفظ در نصِ دیگری به صورت مقیّد وارد میشود، حال، آیا میتوان مطلق را بر مقیّد حمل نمود؟ یعنی میتوان از لفظ مطلق لفظ مقیّد را اراده نمود؟ یا این که: به مطلق براساس اطلاقِ آن و در جایی که آمده عمل میشود و به مقیّد براساس مقیّدبودنِ آن …
بیشتر بخوانید »حکمِ مقیّد
عمل به موجب قید لازم است و الغای آن صحیح نیست، مگر این که دلیلی بر الغای آن ایجاد شود، مانند این آیه که در بیانِ زنان محرم میفرماید: ﴿وَرَبَٰٓئِبُکُمُ ٱلَّٰتِی فِی حُجُورِکُم مِّن نِّسَآئِکُمُ ٱلَّٰتِی دَخَلۡتُم بِهِنَّ﴾ [النساء: ۲۳]، «ازدواج با دخترانِ همسرانتان از مردانِ دیگر که تحت کفالت و رعایت شما پرورش یافتهاند و شما با مادرانشان همبستر …
بیشتر بخوانید »حکم مطلق
مطلق بر اطلاق خود جریان دارد و مقیّد ساختن آن به هیچ قیدی جایز نیست، مگر این که دلیلی بر مقیّد بودن آن ایجاد شود؛ همچنین دلالت مطلق بر معنای خود قطعی است و حکم را برای مدلول خود ثابت میکند، زیرا مطلق از اقسام خاص است و خاص هم چنین حکمی دارد. از جمله مثالها برای مطلق، این آیه …
بیشتر بخوانید »تعریف مطلق و مقیّد
مطلق، لفظی است که بر مدلولی شایع (کلّی) در جنس خود دلالت دارد،[۱] و به عبارت دیگر: لفظی است که بدون هر نوع قیدی لفظی، بر فرد یا افراد غیر معین دلالت دارد،[۲] مانندِ رجل و رجال و کتاب و کتب. و مقیّد، لفظی است که بر مدلولِ شایعی در جنس خود دلالت دارد با تقییدِ آن مدلول به وصفی …
بیشتر بخوانید »حکم خاص
خاص، فی نفسه آشکار است و اجمال و اشکالی در آن وجود ندارد و به همین دلیل هم، به صورت قطعی، یعنی بدون احتمال ناشی از دلیل بر معنای موضوع لهِ خود دلالت میکند و حکم به صورت قطعی برای مدلولِ خود ثابت میکند نه به شیوهی ظنی، مانند این قول خدای متعال در مورد کفارهی سوگند که میفرماید: ﴿فَمَن …
بیشتر بخوانید »تعریف و انواع خاص
خاص در لغت، به معنیِ منفرد است و مأخوذ از این قول اعراب است که میگویند: «اختصّ فلان بکذا» یعنی فلانی به آن چیز انفراد و اختصاص یافت؛ و در اصطلاح اصولیون، خاص، هر لفظی است که تنها برای یک معنا وضع شده باشد[۱]. خاص به سه نوع تقسیم میگردد: خاص شخصی، مانند اسامیِ عَلم چون زید و محمد؛ خاص …
بیشتر بخوانید »وضع لفظ برای معنی
لفظ به اعتبارِ وضع آن برای معنی، به خاص و عام و مشترک تقسیم میشود و در تحت خاص هم، مطلق و مقیّد و امر و نهی مندرج هستند؛ بنابراین، بحث به سه مطلب تقسیم میگردد: اول، خاص؛ دوم، عام و سوم، مشترک.
بیشتر بخوانید »قواعد اصولی لغوی
مقدمه: چنان که قبلاً هم اشاره شد، این قواعد مربوط به الفاظ نصوص از جهتِ افادهی معانی به وسیلهی آنهاست و احاطه بر این قواعد هم، مستلزم آگاهی از اقسام لفظ از لحاظ معنا و شناخت فروع و تقسیماتِ مندرج در تحت هر قسمت است. اصولیون، لفظ را از لحاظ معنا و رابطهی لفظ با آن، به چهار دسته تقسیم …
بیشتر بخوانید »قواعد و مبادیِ مبتنی بر استصحاب
با استصحاب، تعدادی از قواعد و مبادی تقریر یافته و بر آن پا گرفته و از آن متفرع شدهاند، از جمله: ۱٫ در اشیاء، اصل بر اباحه است از این اصل، این امر متفرع شده که حکمِ عقود و تصرفات و معاملاتِ مختلف در بین مردم، اباحه است، مگر آن که نصی بر تحریمِ آنها یافت شود. این قول گروهی …
بیشتر بخوانید »دو نکته در مورد استصحاب
۱- استصحاب، در حقیقت حکم جدیدی را ثابت نمیکند، بلکه با آن حکم سابق و ثابتشده با دلیل معتبرِ خود استمرار پیدا میکند و بنابراین، استصحاب ذاتاً نه دلیلی فقهی است و نه مصدری برای گرفتن احکام از آن، بلکه فقط قرینهای برای بقایِ حکمِ سابق است که آن را دلیلِ خودش ثابت کرده است. ۲- فقط در هنگامِ عدم …
بیشتر بخوانید »حجیت استصحاب
استصحاب، در نظر احناف و موافقان آنان، برای اِبقای ما کانَ بر ما کانَ (یعنی آنچه که در زمان گذشته بوده است، به علّت نبودنِ تغییر دهنده، در زمان حال نیز بر همان حالت زمان گذشته باقی گذاشته شود) و دفعِ امورِ مخالفِ آن، حجّت است و همین معنیِ قول احناف است که میگویند: «استصحاب در دفع، حجّت است نه …
بیشتر بخوانید »استصحابِ وصفِ ثابتکنندهی حکم شرعی تا پیداشدن دلیل برخلاف آن
اگر مالکیت کسی بر عقار یا مال منقولی ثابت گردید، این مالکیتِ وی باقی میماند و ما حکم به بقای آن میکنیم، مگر این که دلیلی بر زوال آن پیدا شود، مثلاً آن را بفروشد یا وقف کند و یا هبه نماید، نیز اشتغال ذمّه به دَین در صورت وجود سببِ آن، از قبیل التزام به یک مال یا اتلاف …
بیشتر بخوانید »استصحابِ برائت اصلی یا عدم اصلی
ذمهی انسان مشغول به هیچ حقی نیست مگر این که دلیلی بر اشتغال آن یافت شود و بنابراین، اگر کسی علیه دیگری حقی را ادعا کند، باید آن را ثابت نماید، زیرا اصل برائتِ ذمّهی مدعی علیه از مدعی به است، و اگر مضارِب (در عقد مضاربه) ادعا نماید که سودی به دست نیاورده است، قول وی پذیرفته میشود، زیرا …
بیشتر بخوانید »استصحاب حکمِ اباحهی اصلیِ اشیاء
استصحاب حکمِ اباحهی اصلیِ اشیاء[۱] اشیاء سودمندی چون غذا، نوشیدنی، حیوانات، گیاهان و جمادات که دلیلی برای تحریم آنها یافت نمیشود، مباح هستند، زیرا اباحه حکمِ اصلیِ موجودات هستی است و از جملهی آن، فقط مواردی تحریم میشوند که شارع به دلیل وجود ضرر در آنها اقدام به تحریمشان نموده است و دلیلِ این که حکمِ اصلیِ اشیای سودمند اباحه …
بیشتر بخوانید »تعریف استصحاب
استصحاب در لغت، به معنی طلب مصاحبت و استمرار آن است، و در اصطلاح به معنی ادامهدادنِ اثبات آنچه که قبلاً ثابت و موجود بوده یا نفی آنچه که قبلاً منفی و معدوم بوده است[۱]، یا این که: استصحاب باقی گذاشتنِ امر بر همان حالتی است که قبلاً بر آن بوده است، مادام که چیزی پدید نیامده باشد که سبب …
بیشتر بخوانید »انواع شرع من قبلنا (۴)
بنابر رأی هردو گروه مخالفان و موافقان حجیت شرع پیشینیان برای ما، احکام این آیه در حق ما نیز حجیت دارد. گروه اول بنابر مذهب خود به آن استدلال میکنند، اما استدلال گروه دوم به آن به این خاطر است که در شریعت ما دلایلی بر حجیتِ آن نسبت به ما وجود دارد و از جملهی این دلایل موارد زیر …
بیشتر بخوانید »انواع شرع من قبلنا (۳)
نوع سوم: احکامی که نه در قرآن و نه در سنّت پیامبر ذکر نشدهاند، علما اتفاقنظر دارند که این نوع از احکام شریعتی برای ما نمیشوند. نوع چهارم: احکامی که نصوص قرآن یا سنّت دربارهی آنها وارد شده، ولی دلیلی از سیاق این نصوص بر بقا یا عدم بقای این حکم نسبت به ما وجود ندارد، مانند این آیه که …
بیشتر بخوانید »انواع شرع من قبلنا (۲)
نوع دوم: احکامی که خدای متعال آنها را در قرآن خود بازگو کرده و یا رسول خدا ج آنها را در سنّت خویش ذکر کرده است و در شریعت ما دلیلی وجود دارد بر آن که این احکام در مورد ما نسخ شدهاند، یعنی خاص امتهای سابق بودهاند؛ علما اتفاقنظر دارند که این احکام در مورد ما مشروعیت ندارند؛ مانند این …
بیشتر بخوانید »