۱- استصحاب، در حقیقت حکم جدیدی را ثابت نمیکند، بلکه با آن حکم سابق و ثابتشده با دلیل معتبرِ خود استمرار پیدا میکند و بنابراین، استصحاب ذاتاً نه دلیلی فقهی است و نه مصدری برای گرفتن احکام از آن، بلکه فقط قرینهای برای بقایِ حکمِ سابق است که آن را دلیلِ خودش ثابت کرده است.
۲- فقط در هنگامِ عدم وجود دلیل خاص در حکم مسأله است که به استصحاب رجوع میشود، یعنی اگر فقیه، بعد از بحث و بررسی و به کار بردن نهایت تلاش خود، دلیلی نیافت، به استصحاب رجوع میکند و به همین دلیل، چنان که برخی گفتهاند: «استصحاب آخرِ مدار فتواست؛ چون که مفتی، اگر از او در مورد مسألهای سؤال شود، وی حکم آن را ابتدا در قرآن و سپس در سنّت و… جستجو میکند و سپس، اگر حکم آن را در آن جاها نیافت، حکم آن را از استصحابِ حال در نفی یا اثبات میگیرد و آنگاه، اگر تردید در زوال آن باشد، اصل بقای آن است و اگر تردید در ثبوت آن باشد، اصل عدم ثبوت آن است»[۱].
[۱]– شوکانی، ص ۵۰۸٫