مطلق بر اطلاق خود جریان دارد و مقیّد ساختن آن به هیچ قیدی جایز نیست، مگر این که دلیلی بر مقیّد بودن آن ایجاد شود؛ همچنین دلالت مطلق بر معنای خود قطعی است و حکم را برای مدلول خود ثابت میکند، زیرا مطلق از اقسام خاص است و خاص هم چنین حکمی دارد.
از جمله مثالها برای مطلق، این آیه است که در مورد کفارهی ظِهار وارد شده و میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ یُظَٰهِرُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُواْ فَتَحۡرِیرُ رَقَبَهٖ مِّن قَبۡلِ أَن یَتَمَآسَّاۚ﴾ [المجادله: ۳]، «کسانی که زنان خود را اظهار میکند و سپس از آنچه گفتهاند پشیمان میشوند، باید بردهای را آزاد کنند پیش از آن که با زنانشان آمیزش انجام دهند». کلمهی «رقبه» در این آیه به صورت مطلق آمده است و هیچ قیدی به همراه ندارد، پس بر همان مطلقیتِ خود حمل میشود و بنابراین، اگر اظهارکننده قصد رجوع به زن خود را داشته باشد، بر او واجب است که بردهای را آزاد نماید و دیگر تفاوتی ندارد که این برده دارای چه صفاتی باشد. مثال دیگر، این آیه است که میفرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَهَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ﴾ [البقره: ۲۳۴]، «کسانی از شما مردان که میمیرند و همسرانی از پس خود بر جای میگذارند، همسرانشان باید چهار ماه و ده شبانه روز انتظار بکشند». کلمهی «أزواجاً» در این آیه به صورت مطلق وارد شده است و نمیتوان آن را مقیّد به این نمود که با وی آمیزش شده باشد و پس، نص هم شامل زنانی میشود که با آنان آمیزش شده و هم زنانی که با آنها آمیزش نشده است و در نتیجه، عدهی وفات برای هردو چهار ماه و ده روز خواهد بود.
و مثال برای مطلقی که دلیلی بر مقیّدبودنِ آن وجود دارد، این آیه است که میفرماید: ﴿مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّهٖ یُوصِی بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍۗ﴾ [النساء: ۱۱]، «پس از انجام وصیتی است که مرد میکند و بعد از پرداخت وامی است که بر عهده دارد». کلمهی «وصیه» در این آیه به صورت مطلق آمده است و مقتضای آن هم این است که وصیت به هر مقداری که باشد، جایز است، لکن دلیل وجود دارد که وصیت را مقیّد کرده به این که در یک سومِ اموال باشد و دلیلِ مقیّد بودن آن به یک سوم، حدیثِ مشهور از سعد بن أبی وقاص است که در آن رسول خدا وی را از وصیت در بیش از یک سومِ اموال منع کرد و فقهای حنفی و غیر حنفی معتقدند که سنّت مشهور مطلقِ قرآن را مقیّد میکند، اما در مورد سنّت آحاد، جمهور معقتدند که: مطلق قرآن را مقیّد میسازد، اما احناف معتقدند که: نمیتواند آن را مقیّد سازد.