از جملهی احکامی هم که در قرآن به صورت مجمل آمده و حکم آن تفصیل داده نشده است، موارد زیر است: ۱- امر به پرداخت زکات: خدای متعال میفرماید: ﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَهٗ﴾ [التوبه: ۱۰۳]، «از اموال آنان زکات بگیر». ۲- قصاص: خدای متعال میفرماید: ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰهٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [البقره: ۱۷۹]، «ای صاحبانِ خرد! در قصاص، برای شما …
بیشتر بخوانید »چگونگی بیانِ احکام در قرآن
خدای متعال میفرماید: ﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ تِبۡیَٰنٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ﴾ [النحل: ۸۹]، «ما این کتاب را بر تو نازل کردیم تا بیانگر همه چیز باشد». و نیز میفرماید: ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِی ٱلۡکِتَٰبِ مِن شَیۡءٖۚ﴾ [الأنعام: ۳۸]، «ما در این کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردهایم». پس در قرآن کریم همهی احکام شرعی بیان شده است و تنها این هست که بیانِ …
بیشتر بخوانید »احکام قرآن
قرآن مشتمل بر احکام زیاد و متنوعی است که میتوان این احکام را به سه دسته تقسیم کرد: نوع اول: احکامِ متعلّق به عقیده، مانند ایمان به خدا و ملایکه و کتب و انبیایِ وی و روزِ آخرت. این دسته، احکامِ اعتقادی هستند و در علم توحید (کلام) مورد بررسی قرار میگیرند. نوع دوم: احکامِ متعلّق به تهذیب نفس و …
بیشتر بخوانید »جهتهای اعجاز قرآن (۴)
۴- اشاره به برخی از حقایقِ هستی که علم جدید هم آنها را به اثبات رسانده و پیش از آن کسی آنها را نمیدانست، از جمله خدای متعال میفرماید: ﴿أَوَ لَمۡ یَرَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَنَّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ کَانَتَا رَتۡقٗا فَفَتَقۡنَٰهُمَاۖ وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ کُلَّ شَیۡءٍ حَیٍّۚ أَفَلَا یُؤۡمِنُونَ٣٠﴾ [الأنبیاء: ۳۰]، «آیا کافران نمیبینند که آسمانها و زمین پیشتر به هم …
بیشتر بخوانید »جهتهای اعجاز قرآن (۳)
۳- خبر دادن قرآن از وقایع و رویدادهای مربوط به امتهای سابق که اعراب -به علّت عدم وجود آثار و نشانههایی دال بر آنها- کاملاً از آن بیخبر بودند؛ خدای متعال در اشاره به این نوع از اَخبار میفرماید: ﴿تِلۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهَآ إِلَیۡکَۖ مَا کُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُکَ مِن قَبۡلِ هَٰذَا﴾ [هود: ۴۹]، «این، جزوِ اخبارِ غیب …
بیشتر بخوانید »جهتهای اعجاز قرآن (۲)
۲- خبر دادنِ قرآن از وقایعی در آینده که این وقایع روی هم دادند، از جمله خدای متعال میفرماید: ﴿الٓمٓ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِیٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَیَغۡلِبُونَ٣ فِی بِضۡعِ سِنِینَۗ﴾ [الروم: ۱-۴]، «الف لام میم. رومیان (از ایرانیان) شکست خوردهاند. این شکست در نزدیکترین سرزمین به ایشان روی داده است و ایشان، بعد از شکستشان، پیروز خواهند …
بیشتر بخوانید »جهتهای اعجاز قرآن (۱)
قرآن از جهتهای زیادی معجزه میباشد، از جمله: ۱- بلاغت قرآن که موجبِ سرگشته و تسلیمشدن و متحیر گشتن اعراب شد، چنان بلاغتی که قبلاً در هیچ کلامِ دیگری، چه نظم و چه نثر دیده نشده بود و با وجود شمول قرآن بر موضوعات و احکام مختلف و نزول آن در زمانهای متفاوت و دور از هم، این بلاغت در …
بیشتر بخوانید »ویژگیهای قرآن (۵)
۵- قرآن، معجزه است و این یعنی آن که تمام بشر از آوردن چیزی مثل آن عاجز و ناتوان هستند. این اعجاز با مبارزهطلبی قرآن از اعرابِ مخالف (اسلام) هم ثابت شد، چه قرآن آنان را به مبارزه فرا خواند و خواست تا کتابی مثل آن بیاورند، اما آنان ناتوان ماندند و سپس، آنان را به مبارزه فرا خواند و …
بیشتر بخوانید »ویژگیهای قرآن (۴)
۴- قرآن از تحریف و کم و زیاد شدن مصون و محفوظ است، زیرا خدای متعال میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾ [الحجر: ۹]، «ما خود قرآن را فرستادهایم و خود ما پاسدار آن هستیم». و بنابراین، هیچ نقص و اضافهای در آن وجود ندارد و هیچ آفریدهای نمیتواند چیزی به آن اضافه نماید و یا چیزی از …
بیشتر بخوانید »ویژگیهای قرآن (۳)
۳- قرآن به صورتِ متواتر به ما رسیده است، یعنی قرآن را قومی که به علّت تعداد زیاد بودنِ آنان و اختلاف مکانشان، همدستیِ آنها برای دروغ گمان نمیرود و منتفی است، از قومی مثل خود برای ما نقل کردهاند و این سلسله تا وقتی که به رسول خدا ج میرسد، بدین صورت ادامه مییابد و بدین ترتیب، ابتدای سلسلهی نقل، …
بیشتر بخوانید »ویژگیهای قرآن (۲)
۲- قرآن، مجموعِ لفظ و معنی است، (یعنی چیزی است که با لفظ و معنا، هردو نازل شده است و بنابراین، احادیثِ قدسی، قرآن نیستند، زیرا لفظ این احادیث از جانب خدای متعال نیست) و لفظ آن با زبان عربی نازل شده است، خدای متعال میفرماید: ﴿إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗا لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٣﴾ [الزخرف: ۳]، «ما قرآن را به زبان عربی …
بیشتر بخوانید »ویژگیهای قرآن (۱)
۱- قرآن، کلام خداست که بر پیامبر او، محمدج نازل شده است و بنابراین، دیگر کتبِ آسمانی، چون تورات و انجیل، جزء قرآن به حساب نمیآیند، زیرا بر محمد ج نازل نشدهاند.
بیشتر بخوانید »تعریف و حجیتِ قرآن
قرآن مشهورتر از آن است که تعریف شود؛ اما با این وجود، اصولیون به تعریف آن همّت گماردهاند و تعاریف گوناگونی برای آن ارائه دادهاند و هرکدام تلاش کرده که تعریفِ او جامع و مانع باشد[۱]. از جملهی این تعاریف است: «قرآن، کتابی است که بر رسول خدا، محمد ج نازل شده و در مصحفها نگاشته شده و به صورتی متواتر …
بیشتر بخوانید »ترتیب ادلّه
در مباحث قبلی، ادلّهی مورد اتفاق و ادلّهی مورد اختلاف ذکر گردید و بیان شد که: قرآن مرجع همه ادلّه و مصدرِ همهی مصادر است؛ پس بدیهی است که در هنگام ارادهی شناخت حکم شرعی، باید در ابتدا به قرآن رجوع کرد و سپس، اگر حکم در آن وجود نداشت، واجب است که به سنّت مراجعه شود، زیرا سنّت مبین …
بیشتر بخوانید »کتاب (قرآن) مرجع همهی انواع ادلّه
گفتیم: ادلّه به دو دستهی نقلی و عقلی تقسیم میشوند. با تأمل هم درمییابیم که ادلّهی شرعی محصور در کتاب و سنّت هستند، زیرا ادلّهی ثابتِ موجود تنها با قرآن و سنّت است که ثبوت و وجود یافتهاند، چون که با این دو است که ادلّه صلاحیت این را یافتهاند که مورد اعتماد قرار بگیرند و بنابراین، از دو جهت، …
بیشتر بخوانید »تقسیم ادله، از حیث رجوعِ آنها به نقل یا رأی
ادلّه با توجّه به جهتی که از آن مورد ملاحظه قرار میگیرند، به انواع مختلفی تقسیم میشوند که در زیر به برخی از این تقسیمات اشاره میشود. تقسیم دوم ادله، از حیث رجوعِ آنها به نقل یا رأی، به دو نوع تقسیم میشوند: ۱- ادلهی نقلی: این نوع شامل کتاب (قرآن) و سنّت است. اجماع و مذهبِ صحابی و شرعِ …
بیشتر بخوانید »تقسیم ادلّه، از جهت میزانِ اتفاق و اختلاف در مورد (حجّیت) آنها
تقسیمات ادلّه ادلّه با توجّه به جهتی که از آن مورد ملاحظه قرار میگیرند، به انواع مختلفی تقسیم میشوند که در زیر به برخی از این تقسیمات اشاره میشود. تقسیم اول ادلّه، از جهت میزانِ اتفاق و اختلاف در مورد (حجّیت) آنها، به سه دسته تقسیم میشوند: ۱- ادلّهای که ائمّهی مسلمین، همه در مورد حجّیت آنها اتفاقنظر دارند؛ این …
بیشتر بخوانید »ادله ی احکام شرعی
احکام شرعی فقط از طریق ادلّهای شناخته میشوند که شارع آنها را برپا داشته تا مکلّفان را به آن احکام ارشاد و راهنمایی کنند. این ادلّه، اصول احکام، یا مصادر شرعیِ احکام و یا ادلّهی احکام نامیده میشوند. این اسامی مترادف هستند و معنای واحدی دارند. دلیل در لغت هر آن چیزی است که در آن دلالت و ارشادی به …
بیشتر بخوانید »اکراه فعلی و حکم آن
نوع دوم از مکرَهٌ علیه، افعال هستند. قبلاً در مورد نوع اول آن، یعنی اقوال، سخن به میان آمد. به صورت خلاصه میتوان گفت که: اگر اکراه غیر ملجیء باشد و مکرَه فعل را انجام دهد، وی به تنهایی مسؤولیت کامل فعل خود را متحمل میشود و اثر آن کاملاً بر وی مترتب میشود؛ اما اگر اکراه ملجیء باشد، افعالِ …
بیشتر بخوانید »اکراه قولی و حکم آن (۳)
قول راجح از دید ما، قول جمهور راجح است که میگویند: تصرفات قولیِ مکرَه واقع نمیشود، خواه مانند طلاق و نکاح قابل فسخ نباشد و خواه مانند بیع و اجاره قابل فسخ باشد و بنابراین، تصرفات (قولی) مکرَه باطل است. آنچه احناف ذکر کردهاند، دلیلی برای قول آنها نمیشود و همهی آنچه ذکر کردهاند قابل رد و مناقشه است، از …
بیشتر بخوانید »اکراه قولی و حکم آن (۲)
اما شافعیه و جعفریه و حنابله و دیگران معتقدند که: بر قول مکرَه حکمی مترتب نمیشود، بلکه اقوال وی هدر و تباه میشود و طلاق و بیع و دیگر تصرفات قولیِ وی واقع نمیشود. این گروه برای دیدگاه خود چند دلیل دارند: ۱٫ خدای متعال از کسی که در حال اجبار و اکراه به سخن کفرآمیز تکلم میکند، حکم کفر …
بیشتر بخوانید »اکراه قولی و حکم آن (۱)
پس از بیان این قاعده در نزد حنفیه و غیر آنان، باید بگوییم که: اکراه یا قول است و یا فعل و هرکدام از آنها هم، در پرتو قاعدهی سابق، حکم خاص خود را دارند، به تفصیل زیر ۱- اقوال اقوال، اگر اقرار باشند، حکم عدمِ اعتبار آنهاست، زیرا اعتبارِ اقرار فقط به خاطر رجحان جانب صدق در آن است، …
بیشتر بخوانید »اثر اکراه در تصرفات مکره
قبل از بیان اثرِ اکراه در تصرفات مکرَه، یعنی بیانِ حکم تصرفات وی، لازم است که قاعدهای ذکر شود که احکام تصرفات قولی یا فعلی مکره بر آن بنا شده است. قاعدهی مذکور در نزد احناف این است که: اکراه هیچ تأثیری در ابطال و هدر دادنِ تصرفات قولی یا فعلی مکلّف ندارد، بلکه تأثیر آن فقط در تغییر دادنِ …
بیشتر بخوانید »منافات اکراه با اهلیت
کراه، خواه ملجیء و خواه غیر ملجیء، با هیچکدام از دو اهلیتِ ادا و اهلیت وجوب منافات ندارد و موجب سقوط خطاب از مکرَه هم نمیشود. دلیل عدم منافات آن با دو نوع اهلیت این است که اهلیت با ذمّه و عقل و بلوغ ثابت و موجود است و اکراه اخلالی در این موارد ایجاد نمیکند و دلیل عدم سقوط …
بیشتر بخوانید »انواع اکراه
احناف، اِکراه را به اکراهِ مُلجیء یا کامل و تام و اکراهِ غیر مُلجیء یا ناقص تقسیم میکنند[۱]. الف. اکراهِ مُلجیء اکراهی است که با تهدید به اتلاف نفس (کشتن) یا با تهدید به اتلاف یک عضو از بدن صورت میگیرد، زیرا حرمت اعضای بدن هم به تبعیت از نفس و جان انسان، همانندِ حرمت نفس انسان است و نیز، …
بیشتر بخوانید »شرایط تحقق اکراه
شرایط تحقق اکراه[۱] ۱- مُکرِه (وادار کننده) قادر به عملینمودن تهدید خود باشد و اگر قادر به عملی نمودنِ تهدیدِ خود نباشد و مکرَه (وادار شونده) بداند که اکراهکننده قادر به عملی نمودن تهدید خود نیست، این تهدید لغو و غیر معتبر است. ۲- اکراه شونده از این تهدید بترسد، به نحوی که پیش خود چنین فکر کند که: وادار …
بیشتر بخوانید »تعریفِ اکراه
اصولیان اکراه را با تعریفاتی نزدیک به هم تعریف کردهاند؛ از جمله نویسندهی التلویح میگوید: اکراه وادار نمودن دیگری به انجام چیزی است که به انجام آن رضایت ندارد و اگر او را به حال خود بگذارند، انجام آن را برنمیگزیند[۱]. تعریف دیگر این است که: با تهدید به چیزی که وادار کننده قادر به انجام آن است و وادار …
بیشتر بخوانید »عوارض مکتسب (۶)
و. اِکراه مقدمه کراه از عوارض مکتسب (کسب شده) است، اما حاصل فعل انسان بر خود نیست، بلکه کاری است که دیگری با وی میکند. در ادامه، در مورد تعریف اکراه، شرایط تحقیق آن، انواع اکراه، منافات یا عدم منافات آن با اهلیت، اثر اکراه بر تصرفات شخصِ مکرَه، یا حکم تصرفات مکرَه بحث خواهد شد.
بیشتر بخوانید »مناقشهی ادلّه و بیان قول راجح درباره تصرفات مست
۱٫ ادلّهی قائلان به درست نبودنِ گفتههای مست، پذیرفتنی و سلیم است، زیرا اعتبار قول فقط به قصد است و چون عقل فردِ مست زایل شده است، وی هیچ قصدی ندارد، پس اقوال وی معتبر نیست. الزام وی به قول خود بر وجه مجازات و عقوبت هم صحیح نیست، زیرا عقوبت و مجازات از جانب شارع تعیین میشود نه با …
بیشتر بخوانید »استدلال مالکیه در مورد عدم اعتبار عقود و اقرارات فرد مست
مالکیه در مورد عدم اعتبار عقود و اقرارات فرد مست، چنین استدلال کردهاند که: شرط صحت عقد این است که عاقد دارای تمییز باشد و حال آن که فرد مست فاقد تمییز است. اینان در مورد اقرارات میگویند که: اقرار وی در این حالت؛ یا به مال است که اقرارش به مال در این حالت صحیح نیست، زیرا وی به …
بیشتر بخوانید »احناف قایل به عدم اعتبار ارتدادِ مست و اقرار وی به امور قابل رجوع هستند،
احناف که قایل به عدم اعتبار ارتدادِ مست و اقرار وی به امور قابل رجوع هستند، چنین استدلال میکنند که: ارتداد موجب تبدیل اعتقاد میشود و اعتقاد وقتی از بین میرود که تغییر دادنِ آن قصد شود، یا این که چیزی باشد که به صورت آشکار بر آن دلالت میکند، یعنی در حالت بیداری و هوشیاری که در آن قصد …
بیشتر بخوانید »کسانی که بین اقوال و جرایمِ مست فرق گذاشتهاند
کسانی که بین اقوال و جرایمِ مست فرق گذاشتهاند و معتقدند که فرد مست در مورد اقوالش مؤاخذه نمیشود اما در مورد جرایمش مؤاخذه میگردد، چنین استدلال کردهاند که: هدَر -یعنی فاقد اثر و لغو و بیفایده- دانستنِ قولِ وی متضمن مفسدهای نیست، زیرا در صِرفِ قولِ صادر شده از فرد غیر عاقل، هیچ مفسدهای وجود ندارد، اما افعال چنین …
بیشتر بخوانید »کسانی که معتقدند طلاق و سایر تصرفات قولی مست واقع شده،
کسانی که معتقدند طلاق و سایر تصرفات قولی مست واقع شده، او به خاطر جرایمِ ارتکابیاش به صورت کامل مؤاخذه میشود، چنین استدلال کردهاند که: مست در این جا، کسی است که با انجام آنچه بر وی حرام بوده، سبب ازالهی عقل خود شده است، پس به خاطر همین معصیت، مستحق تخفیف نیست و بنابراین، جهت مجازات و باز داشتن …
بیشتر بخوانید »کسانی که معتقد به عدم توجّه به اقوالِ مست و عدم مجازات بدنیِ وی هستند
کسانی که معتقد به عدم توجّه به اقوالِ مست و عدم مجازات بدنیِ وی هستند، به دلایل زیر استناد میکنند: ۱- فرد مست به آنچه که بر زبان میآورد، علم ندارد. زیرا خدای متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰهَ وَأَنتُمۡ سُکَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ﴾ [النساء: ۴۳]، «ای کسانی که ایمان آوردهاید! زمانی که مست هستید به نماز …
بیشتر بخوانید »ب. حکم افعال مست
اختلافی در این نیست که آن دسته از افعال مست که متعلّق به حق الناس است، او در مورد آنها مؤاخذهی مالی میشود و وی اگر نفس یا مالی را تلف کرد، در مورد آنها ضامن خواهد بود. اما در مورد مؤاخذهی بدنی، یعنی مجازات وی به خاطر افعالی که جرم هستند، اختلاف وجود دارد؛ جمهور معتقدند که: به خاطر …
بیشتر بخوانید »الف. حکم تصرفاتِ قولی مست
۱- برخی از فقها معتقدند که: عبارتِ مست از اعتبار ساقط است و به چیزی از اقوال وی توجّه نمیشود و بر آنها هیچ اثر شرعیای مترتب نمیگردد و بنابراین، طلاق و خرید و فروش و سایر عقود وی واقع نمیشود. این دیدگاه ظاهریه، جعفریه، عثمان بتی و لیث و یکی از روایات نقل شده از امام احمد بن حنبل …
بیشتر بخوانید »مستی به طریق حرام
در این جا، فقها در مورد حکم مست و میزان اعتبار تصرفات وی باهم اختلافنظر دارند و سبب اختلاف آنان هم این است که زوال عقل به طریقی حرام روی داده است و به همین دلیل نیز، دیدگاهشان در مورد حکم تصرفات وی باهم اختلاف یافته است که این اختلاف را میتوان به صورت مختصر چنین بیان کرد[۱]. [۱]– زاد …
بیشتر بخوانید »مستی به طریق مباح
مستی، وقتی مباح است که فرد از روی اضطرار یا به اکراه مواد مستکننده را مصرف کرده باشد و یا به خاطر عدم علم به مستکننده بودن چیزی، با مصرف آن مست شود و یا دارویی را مصرف کند و مست گردد و چیزهایی از این قبیل. کسی که بدین شکل مست میشود، در حکم کسی است که در اغما …
بیشتر بخوانید »عوارض مکتسب (۵)
هـ. مستی مقدمه مستی به معنی زوال عقل در اثر استعمال شراب و دیگر مواد مستکننده است، به نحوی که فردِ مست بعد از به هوش آمدن و از بینرفتنِ مستی، کارهایی را که در زمان مستی از او سر زده است به یاد ندارد[۱]. پس مستی عقل را تعطیل کرده، مانع آن از تمییز میشود و به همین دلیل …
بیشتر بخوانید »مسألهی چهارم: حکم تصرفات سفیه محجور
سفیه بعد از محجور شدن، در تصرفاتِ قابلِ فسخ، مانند خرید و فروش و اجاره، حکم صغیر ممیز را دارد، یعنی اگر کارش مترددِ بین نفع و ضرر باشد، متوقف بر اذن است و اگر به مانند هبه ضرر محض باشد، باطل خواهد بود و آنچه که نفع محض باشد، صحیح و نافذ است و نیز، استحساناً وصیت در امور …
بیشتر بخوانید »مسألهی سوم: زمان محجور ساختن سفیه
برخی از فقها، از جمله امام محمد بن حسن، (شاگرد ابوحنیفه) معتقدند که: سفیه با نفسِ سفه محجور است و نیازی به این ندارد که قاضی حکم به محجور شدن وی بدهد. استدلال اینان هم آن است که سفه علّت حجر است و اگر علّت ایجاد شود، معلول -یعنی حجر- نیز ایجاد میشود و هرگاه منتفی شود، حجر نیز منتفی …
بیشتر بخوانید »قول راجح، محجور بودن سفیه است
قولِ جمهور، یعنی محجور شدن سفیه است، زیرا ظواهر نصوص مؤید آن است و نیز، حجر با حفظ مال سفیه و دفع ضرر از جماعت موجب رعایت مصلحت وی هم میشود و نمیتوان گفت که: وی در مال خود تصرف میکند و جماعت در آن حقی ندارد، زیرا ما میگوییم: تصرف انسان در مال خود مقیّد به عدم اضرار به …
بیشتر بخوانید »دلایل ابوحنیفه بر محجور نبودن سفیه
ابوحنیفه به چند دلیل استناد میکند، از جمله: ۱- سفیه، مخاطب (احکام شرعی) است، زیرا فرد به خاطر داشتنِ اهلیت است که مورد خطاب قرار میگیرد و اهلیت هم با بلوغ همراه با عقل است و سَفیه نیز موجب ایجاد هیچ نقصی در عقل و تمییز سفیه نمیشود و به همین دلیل، او مخاطب حقوق شرعی باقی میماند و تصرفات …
بیشتر بخوانید »دلایل جمهور بر محجور بودن سفیه
جمهور در مورد دیدگاه خود به دلایلی استدلال میکنند،[۱] از جمله: ۱- خدای متعال میفرماید: ﴿فَإِن کَانَ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِیهًا أَوۡ ضَعِیفًا أَوۡ لَا یَسۡتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلۡیُمۡلِلۡ وَلِیُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ﴾ [البقره: ۲۸۲]، «و اگر کسی که حق بر ذمّهی اوست، کم خرد یا ناتوان باشد یا خودش نتواند املاء کند، باید ولی او دادگرانه املا کند». این آیه …
بیشتر بخوانید »مسألهی دوم: حجر بر سفیه
فقها اختلاف دارند در این که: آیا صحیح است که سفه سبب حجر باشد یا خیر، خواه سفهِ اصلی باشد، یعنی انسان با داشتن سفه به بلوغ برسد، و خواه عارضی باشد، یعنی به این نحو که انسان عاقل و رشید بالغ شود و سپس سفه بر او عارض گردد؟ میتوان اختلاف آنان را در دو قول جمع آورد: قول …
بیشتر بخوانید »