۳- مالیات بر زمینهای عُشریه:[۱] اصولیان این نوع از حق الله را پرداخت هزینهای نامیدهاند که در آن معنای عبادت وجود دارد؛ دلیل هزینهبودنش هم این است که مالیات زمین میباشد و با این مالیات زمین در دست صاحبان آن باقی میماند و کسی حق تجاوز بر آن را ندارد و دلیل این که در آن معنای عبادت وجود دارد، …
بیشتر بخوانید »حق الله (۲)
۲- عباداتی که در آنها معنای مساعدت دیگران و خرج کردن برای آنان وجود دارد؛ مانند: زکات فطر که این زکات عبادت است، به این دلیل که فرد با صدقه دادن به نیازمندان، به خدا تقرب میجوید و به این دلیل در آن معنای مساعدت و کشیدن بار دیگران وجود دارد که این عمل به سببِ دیگران بر فرد واجب …
بیشتر بخوانید »حق الله (۱)
حق الله، حق جامعه است و به همین دلیل، در تعریف آن میگویند که: آن چیزی است که منافع عمومی بدان تعلّق پیدا میکند بدون آن که به کسی اختصاص داشته باشد و به همین دلیل و به خاطر اهمیت و منافع شامل و فراگیر آن، به پروردگار همهی مردم منسوب شده است[۱]. اسقاط این نوع حق جایز نیست و …
بیشتر بخوانید »محکوم فیه از لحاظ جهتی که به آن مضاف و متصل میشود
مقصود از آن دسته از افعال مکلّفین که متعلّق احکام شرعی قرار گرفتهاند، یا مصلحتی عمومی و یا مصلحتی خصوصی است، اگر مقصود از آنها مصلحت عمومی جامعه باشد، آن فعل حق الله است و اگر مقصود از آن مصلحتی خصوصی باشد، آن فعل حق الناس است. گاهی نیز، در فعلِ واحد، هم حق الله هست و هم حق الناس …
بیشتر بخوانید »اعمال شاق (۲)
۲٫ مشقّتی که غیر عادی است، لکن به خاطر ضرورت انجام فرض کفائی، چارهای جز تحمل آن وجود ندارد، مانند جهاد که فرض کفائی است، گرچه در آن، قتل نفس و سلب حیات و خسته و رنجور کردنِ جسم و تحمل سختی و فشار و انواع مشقّتهای غیر عادی هم هست، زیرا جهت دفاع از سرزمین اسلام در مقابل دشمنان، …
بیشتر بخوانید »اعمال شاق (۱)
گفتیم که: شرط است که فعل در توان مکلّف باشد، اما آیا شرط هم هست که فعل شاق و سخت نباشد؟ به واقع، هیچ فعلی خالی از مشقّت نیست، چون که مشقّت از لوازم تکلیف است، لکن اگر مشقّت متعارف و در توان بشر باشد، به آن توجّه نشده، مانع تکلیف فرد به آن نمیشود؛ اما مشقّت غیر متعارفی که …
بیشتر بخوانید »شرایط صحت تکلیف به فعل یا شرایط محکوم فیه (۲)
۲- انجام فعل مکلّف باید در توان مکلّف باشد،[۱] یعنی از افعالی باشد که مکلّف امکان انجام یا ترک آن را دارد، زیرا هدف از تکلیف، امتثال و انجام آن است و اگر انجام این فعل خارج از توان و قدرت مکلّف باشد، امتثال متصور نیست و تکلیف بیهوده و عبث خواهد بود و بدیهی است که خدای متعال از …
بیشتر بخوانید »شرایط صحت تکلیف به فعل یا شرایط محکوم فیه (۱)
برای این که تکلیف به یک فعل صحیح باشد، وجود شرایطی در آن لازم است که عبارتند از: ۱- فعل به صورت کامل برای مکلّف معلوم باشد تا قصد و اقدامِ وی به انجام آن به شکلی که از وی خواسته شده است، متصور باشد و بنابراین، تکلیف به امر مجهول صحیح نیست و به همین دلیل هم هست که …
بیشتر بخوانید »محکومٌ فیه
محکومفیه آن چیزی است که خطاب شارع به آن تعلّق یافته است و اگر خطاب شارع یک حکم تکلیفی باشد، محکومفیه، چیزی جز فعل نخواهد بود؛ اما در حکم وضعی، محکوم فیه گاهی فعل مکلّف است، مانند عقود و جرایم و گاهی هم فعل مکلّف نیست، بلکه به فعل او برمیگردد، مانند شهود ماه رمضان که شارع آن را سبب …
بیشتر بخوانید »بر اختلاف در مسألهی حسن و قبح، دو اثر مترتب میشود:
نخست، این که در دیدگاه معتزله، کسی که دعوت اسلام یا دعوت انبیا به طور کلّی به وی نرسیده باشد، در مورد افعال و اعمال خود، مورد مؤاخذه و محاسبه قرار میگیرد، زیرا مطلوب از وی این است که آنچه را که عقل حسن آن را درک کرده، انجام دهد و آنچه را که عقل قبح آن را درک نموده …
بیشتر بخوانید »قولِ راجح در حسن و قبح افعال
قول سوم راجح است، چون مورد تأیید قرآن و عقل است؛ در قرآن، آیات فراوانی وجود دارد که دلالت بر این دارند که خدای متعال، فقط به امور حسن امر کرده و از امور قبیح نهی میکند و حُسن و قبحِ افعال هم قبل از امر و نهی موجود و ثابت بودهاند؛ از جمله، خدای متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ …
بیشتر بخوانید »دیدگاه أبومنصور ماتردیدی و مذهب محققین حنفی مذهب درباره حسن و قبح فعلی
قول سوم: دیدگاه أبومنصور ماتردیدی و مذهب محققین حنفی مذهب و برخی از اصولیون و گروهی از جعفریه و برخی دیگر، این است که: افعال دارای حسن و قبحی هستند که عقل میتواند آن را در بیشتر افعال بنابر صفاتِ فعل و مصالح و مفاسد مترتب بر آنها درک نماید، لکن از حَسن بودنِ فعل برحسب ادراکِ عقل، لازم نمیآید …
بیشتر بخوانید »اشاعره و فقهای موافق وی و جمهور اصولیون معتقدند که: عقل در ادراک حکم خدای متعال استقلال ندارد،
قول دوم: اشاعره- پیروان ابوالحسن علی بن اسماعیل أشعری- و فقهای موافق وی و جمهور اصولیون معتقدند که: عقل در ادراک حکم خدای متعال استقلال ندارد، بلکه لازم است که انبیا و تبلیغ آنها واسطه شده (حکم خدا را به وی اعلام نمایند) و بنابراین، در افعال، حسن ذاتیای وجود ندارد که بر خدا واجب گرداند که به آنها امر …
بیشتر بخوانید »معتزله و گروهی از جعفریه، معتقدند که: در افعال، حسن و قبحی ذاتی وجود دارد
قول اول: معتزله و گروهی از جعفریه، معتقدند که: در افعال، حسن و قبحی ذاتی وجود دارد و عقل میتواند به صورت مستقل و با نگاه به صفاتِ فعل و نفع یا ضرر، یعنی مصلحت یا مفسدهی مترتب بر فعل، حسن یا قبح بیشتر افعال را درک کند و این ادراک، متوقف بر وساطت و تبلیغ انبیا نیست، زیرا حسن …
بیشتر بخوانید »علما اجماع دارند که حاکم فقط خدای متعال است
گرچه علما اجماع دارند که حاکم فقط خدای متعال است، اما در یک -و شاید بتوان گفت دو- مسأله باهم اختلاف دارند: نخست، این که آیا احکام خدای متعال فقط به واسطهی رسولان وی شناخته میشود یا این که عقل هم این امکان را دارد که در ادراک آنها مستقل عمل کند و این استقلال عقل بر چه اساسی ممکن …
بیشتر بخوانید »حاکم
در تعریف حکم ذکر شد که حکم، خطابِ خدای متعال است که به صورت طلب یا تخییر و یا وضع، به افعال مکلّفان تعلّق دارد و این تعریف، به این نکته اشاره دارد که در شریعت اسلام، مصدر احکام تنها خدای متعال است و بنابراین، حاکم- یعنی آن که سرچشمهی صدور حکم است- تنها خداست و هیچ حکم و شرعی …
بیشتر بخوانید »بطلان و فساد
بطلان و فساد در نزد جمهور به یک معنی هستند، چون که به نظر آنان، هر عبادت یا عقد و یا تصرفی که بعضی از ارکان یا شرایط آن مفقود باشد، باطل یا فاسد است و اثر شرعیش بر آن مترتب نمیگردد و بر این اساس، بیعِ انجام گرفته از جانب مجنون، به علّت خلل در رکنِ عاقد و نیز، …
بیشتر بخوانید »صحت و بطلان از اقسام حکم وضعی هستند
برخی از اصولیون معتقدند که توصیف فعل به صحت و بطلان از نوع حکم تکلیفی است با این استدلال که صحت به این برمیگردد که شارع انتفاع از شیء را مباح کرده و بطلان به این برمیگردد که شارع انتفاع از شیء را حرام کرده است؛ چنان که در بیعِ صحیح، انتفاعِ مشتری از مبیع مباح میباشد و در بیع …
بیشتر بخوانید »صحت و بطلان
معنی صحت و بطلان اگر افعال مکلّفان با ارکان و شرایط کاملِ آن انجام گیرد، شارع حکم به صحت آن افعال میدهد، اما اگر بر این وجه صورت نگیرد، شارع حکم به عدم صحت آن افعال، یعنی بطلان آنها میدهد. صحت اعمال، به این معنی است که آثار شرعیِ عمل بر آن مترتب میگردد و اگر این عملِ صحیح از …
بیشتر بخوانید »مانعِ سبب
آن است که در سبب تأثیر میگذارد به نحوی که عمل آن را باطل کرده، مانع از این میشود که سبب مقتضی و باعث مسبّب گردد، زیرا در مانع خصوصیتی وجود دارد که با حکمت و فلسفهی سبب در تعارض است، مانند دَینی که در باب زکات سبب نقصان حد نصاب میشود؛ میدانیم که رسیدنِ مال زکوی به حد نصاب، …
بیشتر بخوانید »مانعِ حکم
آن است که از وجودش عدمِ وجود حکم لازم میآید، گرچه سبب این حکم هم با شرایط کامل وجود داشته باشد. مانع از این جهت سدی در برابر وجود حکم میشود که در آن خصوصیتی وجود دارد که با حکمت و فلسفهی حکم متفق نیست، یعنی هدف مورد نظر از حکم را محقق نمیسازد، مانند مانعشدنِ پدرِ مقتول بودن از …
بیشتر بخوانید »مانع
مانع، چیزی است که شارع عدم وجودِ حکم یا عدم سبب و به عبارت دیگر بطلان سبب را بر وجود آن مترتب ساخته است. مانع، دو نوع است: مانع حکم و مانعِ سبب[۱]. [۱]– آمدی ۱/ ۱۸۵٫
بیشتر بخوانید »انواع شرط (۲)
شرط به اعتبارِ منبع شرطگیرنده، به شرط شرعی و شرط جعلی تقسیم میشود: شرط شرعی، آن است که آن را شارع شرط گرفته است، یعنی شارع بوده که آن را برای تحقق یک چیز شرط گرفته است، مانند رسیدن صغیر به بلوغ برای تسلیم مال به وی و سایر شروطی که شارع در عقود و تصرفات و عبادات و جنایات …
بیشتر بخوانید »انواع شرط (۱)
شرط، از حیث تعلقش به سبب یا مسبّب، به شرطِ سبب و شرطِ مسبّب تقسیم میشود: شرطِ سبب، آن است که سبب را کامل کرده، معنای سببیت را در آن تقویت نموده اثر سبب را بر آن مترتب میگرداند، مانند عمدی و عدوانیبودن که شرطِ قتلی است که خود سبب ایجاب قصاص بر قاتل میباشد و در حِرز (=محل نگهداری …
بیشتر بخوانید »شرط و سبب
وجه اشتراک شرط و سبب در این است که هرکدام از آن دو به چیز دیگری مرتبط هستند، به نحوی که آن چیز بدون اینها وجود نمییابد، در حالی که هیچیک از این دو جزئی از حقیقت آن شیء مرتبط با خود هم نیستند و وجه اختلاف این دو در آن است که وجودِ سبب مستلزم وجود مسبّب است، مگر …
بیشتر بخوانید »شرط و رُکن
نقطهی اشتراک شرط و رکن در این است که وجود یافتن شیء به صورت شرعی متوقف بر هرکدام از آنهاست و نقطهی اختلافشان این است که شرط امری خارج از حقیقت و ماهیت شیء است، ولی رکن جزئی از حقیقت و ماهیت شیء است، مانند رکوع در نماز که رکن و جزئی از حقیقت نماز است و وجود شرعی نماز …
بیشتر بخوانید »انواع حکم وضعی (۲)
۲- شرط شرط در لغت، به معنی علامت ملازم (با یک چیز) است و در اصطلاح، چیزی است که وجود یافتن شیء متوقّف بر وجود یافتن آن است و خارج از حقیقت آن شیء هم هست و از وجود یافتنِ آن (= شرط) وجود یافتن شیء لازم نمیآید، اما از عدم و نبودنِ آن، عدمِ شیء لازم میآید[۱]. مراد از …
بیشتر بخوانید »سبب و علت
گروهی از اصولیون معتقدند که: آنچه شارع آن را علامتی برای وجود و عدم حکم قرار داده است، یا در حکم دارای تأثیر است، یعنی عقل مناسبت میان آن و حکم را درک میکند و یا این که مناسبت آن با حکم مخفی و پنهان است و عقل نمیتواند این مناسبت را درک کند که در حالت اول، علّت و …
بیشتر بخوانید »ربطِ اسباب به مسبّبات
مسبّبات بر اسباب خود مترتب میشوند، اگر چنانچه این اسباب ایجاد شوند و شرعاً محقق گردند، زیرا که احکام بر آنها مترتب میگردد، به عنوان مثال، قرابت و خویشاوندی سببِ ارث است و شرطِ آن، مرگِ مورِث و تحقّق زندهبودن وارث به صورت حقیقی یا حکمی میباشد و مانِع ارث، قتل عمد عدوانی یا اختلاف دین است؛ پس اگر سبب …
بیشتر بخوانید »انواع حکم وضعی (۱)
۱- سبب سبب، در لغت هر آن چیزی است که برای رسیدن به مقصودی ویژه آن را وسیله و دستاویز قرار میدهند و در اصطلاح، چیزی است که شارع آن را معرفی برای یک حکمِ شرعی قرار داده است، به گونهای که این حکم در هنگام وجود آن سبب، ایجاد و در هنگام عدمِ آن، منعدم میگردد[۱]. بنابراین، میتوان سبب …
بیشتر بخوانید »حکم رخصت (۲)
عمار بن یاسر، تحت شکنجه و آزار فراوان، سخن کفر بر زبان آورد و به رسول خدا ناسزاگویی کرد و خدایانِ مشرکان را مورد مدح قرار داد و وقتی که این خبر را به رسول خدا صلی الله علیه وسلم داد، پیامبر به وی فرمود: در هنگام بیان آن سخن، قلب خود را چگونه یافتی؟ عمار گفت: بر ایمان مطمئن …
بیشتر بخوانید »حکم رخصت (۱)
در رخصت، اصل بر اباحه است؛ زیرا رخصت، حکمِ اصلی را از لزوم به اختیار داشتن در بین فعل و ترکِ فعل منتقل میسازد، زیرا مبنای رخصت، در نظر گرفتن عذر مکلّف و رفعِ مشقّت از وی است و رسیدن به این مقصود هم، فقط با مباحشدن انجام فعل ممنوع و ترک مأمور بهِ ممکن میباشد؛ مثلاً در ماه رمضان …
بیشتر بخوانید »انواع رخصت ها (صحیحدانستن برخی از عقودی که مردم به آنها نیاز دارند)
صحیحدانستن برخی از عقودی که مردم به آنها نیاز دارند، گرچه این عقود بر مبنای قواعد عمومیِ (شریعت) انجام نگرفتهاند، مانند بیع سلم که با وجودی که بیعِ شیءِ معدوم است و چنین بیعی هم باطل میباشد، شارع حکیم آن را مباح اعلام کرده و جهت تخفیف بر مکلّفان و آسانگیری بر آنها آن را از قواعد عمومی مبایعات استثناء …
بیشتر بخوانید »انواع رخصتها (اباحهی ترک واجب)
مانند افطار در ماه رمضان برای مسافر و مریض جهت دفع مشقّت و همچنین، ترک امر به معروف و نهی از منکر در صورتی که حاکم ظالم و طاغی باشد و کسانی را که به وی امر و نهی کنند به قتل برساند.
بیشتر بخوانید »انواع رخصتها (اباحهی امر حرام در هنگام ضرورت)
مانند این که فردی را مجبور و مکره کنند که اگر سخن کفرآمیز بر زبان نیاورد، او را خواهند کشت و فرد هم، با وجود ایمان و اطمینان قلبی خود، سخن کفر آلود بر زبان آورد؛ خدای متعال در این باره میفرماید: ﴿إِلَّا مَنۡ أُکۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِیمَٰنِ﴾ [النحل: ۱۰۶]، «مگر کسانی که مجبور و وادار شوند، در حالی که …
بیشتر بخوانید »رخصت در لغت
رخصت در لغت به معنی سهولت و آسانی است و در اصطلاح نیز به همان معنی مذکور میباشد؛ اما عدّهای از علما در تعریف آن گفتهاند: رخصت، عملی است که با وجودِ باقیبودنِ سببِ حرام کننده، انجامِ آن به خاطرِ عذر یا ناتوانی که مکلّف دارد، به او اجازه داده شده است[۱]، یا: احکامی است که با وجود باقی و …
بیشتر بخوانید »عزیمت در لغت
عزیمت در لغت، به معنی قصد بر وجه تأکید است، مثلاً در قرآن آمده است: ﴿فَنَسِیَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا١١۵﴾ [طه: ۱۱۵]، «اما او ترک فرمان کرد و ما از او تصمیم و ارادهی استواری ندیدیم». منظور آیه این است که تصمیم مؤکدی از آدم ÷ برای عصیانِ پروردگارِ خود سر نزد. عزیمت در اصطلاح هم، به همان معناست که قبلاً …
بیشتر بخوانید »عزیمت و رخصت
عزیمت و رخصت از انواع حکم تکلیفی هستند، زیرا عزیمت، اسم چیزی است که شارع، به طور عام، طلب نموده یا مباح کرده است و رخصت، اسمِ آنچه که شارع در هنگام ضرورت و برای تخفیف نسبت به مکلّفان و دفع حرج و سختی از آنان، مباح کرده است و طلب و اباحه هردو از اقسام حکم تکلیفی هستند؛ اما …
بیشتر بخوانید »مباح به نسبت جزء و کل
از نکتههای قابل توجّه این است مباح بنا بر تفسیری که از آن شد، به نسبت جزء است، اما به نسبتِ کل (همگان)، ترک آن و یا انجام آن مطلوب است و بنابراین، اباحه متوجهِ جزئیات است نه کلیات و متوجه برخی اوقات است نه همهی زمانها، مانند خوردن که مباح است به این معنی که مکلّف میتواند انواع خوراکیهای …
بیشتر بخوانید »مباحبودن، با چند چیز شناخته میشود:
الف. شارع در نصی حلالبودن آن را بیان دارد، مانند این آیه که میفرماید: ﴿ٱلۡیَوۡمَ أُحِلَّ لَکُمُ ٱلطَّیِّبَٰتُۖ وَطَعَامُ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ حِلّٞ لَّکُمۡ وَطَعَامُکُمۡ حِلّٞ لَّهُمۡۖ﴾ [المائده: ۵]، «امروزه برای شما همهی چیزهای پاکیزه حلال گردید و خوراک اهل کتاب برای شما حلال است و خوراک شما هم برای آنان حلال است». ب. شارع بر این که چیزی «إثم …
بیشتر بخوانید »تعریف مباح
مباح آن است که شارع، مکلّف را بین انجام یا ترک آن مخیر کرده است و برای انجامدادن یا ترککردن آن مدح و ذمی وجود ندارد و به آن حلال گفته میشود[۱]. [۱]– الشوکانی، ص ۶؛ الشاطبی ۱/ ۴۰٫
بیشتر بخوانید »احناف مکروه را دو نوع میدانند:
مکروه تحریمی: ۱- آن است که بر اساسِ یک دلیل ظنی و نه قطعی، شارع، به صورت حتمی خودداری از آن را از مکلّف طلب کرده است، مانند خواستگاری بر خواستگاری شخص دیگر و بیع بر بیع دیگری؛ زیرا که نهی از این دو مورد با خبر آحاد ثابت شده که دلیل ظنی است. در نزد احناف، این نوع از …
بیشتر بخوانید »حکم مکروه
مکروه آن است که ترکش اولی و بهتر از انجامدادن آن است،[۱] یا آنچه که شارع ترک آن را به صورت غیر حتمی و غیر الزامی از مکلّف طلب کرده است، مانند این که مثلاً صیغه در نفس خود دال بر کراهت باشد یا این که یکی از صیغههای نهی باشد و قرینهای آن را از معنای «تحریم» به معنای …
بیشتر بخوانید »حکم حرام لغیره
حکم این نوع از حرام براساسِ نگاه ما به آن استوار است؛ زیرا محرم لغیره از جهتِ اصل و ذاتِ خود مشروع است، اما از جهت اتصال یک امر حرام به آن غیر مشروع است و به دلیلِ همین مسأله، برخی از فقها جهت مشروعیتِ اصل آن را بر حرمت امر متصل به آن غلبه داده و گفتهاند: صلاحیت این …
بیشتر بخوانید »حرام لغیره
حرام لغیره آن است که در اصل مشروع بوده است، زیرا در آن ضرر و مفسدهای وجود ندارد، یا این که منفعت آن غالب است، ولی با چیزی قرین شده که مقتضیِ تحریمِ آن است، مانند نماز در مکان غصبی، خرید و فروش در هنگام اذان نماز جمعه، نکاح به قصد تحلیل زن سه طلاقه شده برای شوهر اول، عقد …
بیشتر بخوانید »