﴿قَالَ قَدۡ أُوتِیتَ سُؤۡلَکَ یَٰمُوسَىٰ٣۶﴾ [طه: ۳۶].
خداوند موسی را ندا داد و فرمود: «ای موسی خواسته تو به تو داده میشود».
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلۡتُ مِنۡهُمۡ نَفۡسٗا فَأَخَافُ أَن یَقۡتُلُونِ٣٣﴾ [القصص: ۳۳].
«گفت: پروردگارا! من یک نفر از آنان را کشته ام، میترسم مرا بکشند».
خداوند فرمود: ای موسی مترس چند بار شما را از ترس و ناراحتی نجات دادیم مثلاً شما از یادت نیست که به منظور حفظ شما از فرعونیان به مادرت گفتیم ترا در تابوت و صندوقی اندازد و آن را به دریا بسپارد و به دریا نیز فرمان دادیم او را به کنار منزل فرعون ببر و محبت ترا نیز در دل فرعون و همسرش انداختیم، تا ترا به منزل خود ببرند و مادر خودت را برای تو به عنوان پرستار و شیرده انتخاب کنند و موقعی که یک نفر قبطی کشتی باز ترا نجات دادیم و به تو الهام کردیم که به طرف مدین حرکت کنی و چند سال در آنجا ماندی، در حالی که مجرد بودی و در آنجا متأهل شدی و ثروت و مال زیادی را در آنجا به دست آوردی و از همه مهمتر به رتبه پیامبری رسیدی و در نتیجه به زادگاه خود مصر برگشتی الآن هنگام انجام مأموریت است تو و برادرت همراه با آیات من که در اختیارتان گذاردهام بروید و در ذکر و یاد و اجرای فرمان من سستی نکنید به سوی فرعون بروید که سرکشی کرده است و در کفر و طغیان از حد گذشته است سپس به نرمی با او سخن بگوئید شاید غفلت خود و عظمت خدا را یاد کند.
هنگامی که حضرت موسی و هارون س برای هدایت و ارشاد به نزد فرعون رفتند و مطالب خود را بیان داشتند و او را به خداشناسی و پرستش خداوند دعوت کردند و گفتند از این طغیان و ضلالت و جور و ستم دست بردار، فرعون گفت: ﴿قَالَ أَلَمۡ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیدٗا وَلَبِثۡتَ فِینَا مِنۡ عُمُرِکَ سِنِینَ١٨﴾ [الشعراء: ۱۸].
ای موسی آیا ما ترا در کودکی میان خود و در دامان مهر و در آغوش لطف خویش نپروراندیم؟ و آیا سالهای متمادی از عمرت در بین ما ماندگار نبودهای؟ و از رعایت و حفاظت و نان و نمک ما برخوردار نگشتهای؟ و آن کاری را کردهای که کردهای و مرتکب قتل یکی از طرفداران ما شدهای و از اینها گذشته تو اینک کفران نعمتهای ما میکنی و حق نان و نمک ما را فراموش میکنی و با ادعای پیغمبری پروردگار جهان، الوهیت ما را نادیده میگیری. فرعون از حضرت موسی سؤال کرد و گفت: پروردگار جهانیان کیست؟ که این همه از او صحبت میکنی و خویشتن را فرستاده او میدانی؟ «موسی علیه السلام گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است اگر شما راه یقین میپوئید و حقیقت را میجوئید، حق این است که گفتیم. «فرعون» رو به اطرافیان خود کرد و مسخرهکنان گفت: آیا نمیشنوید این مرد چه میگوید؟ میشنوید که جز یاوه نمیگوید؟ موسی پس از اشاره به جهان کبیر، اشاره به جهان صغیر کرد و گفت: او پروردگار نیاکان پیشین شما است که مردند و چون جاودانه نیستند نمیتوانند خدا باشند. فرعون به خیرهسری همچنان ادامه داد و گفت: پیغمبری که به سوی شما فرستاده شده است قطعاً دیوانه است چرا که سخنان پریشان میگوید و جز مرا خدا میداند.