روش ترجیح، وقتی در مسئلهای از امام، حکمی و یا نصّی وجود نداشته باشد
هرگاه در مسئلهای از امام ابوحنیفه،حکمی به جای نمانده باشد، مجتهد نظریهی ابویوسف را مقدم بدارد که بزرگترین و شاخصترین یاران امام است.
و از ویژگیهای امام محمد بن حسن این بود که ابویوسف را با کنیت وی یاد میکرد مگر زمانی که همراه امام ابوحنیفه از او یاد میکرد که در این صورت به اسم کوچک (یعنی «یعقوب») او را یاد مینمود و میگفت: «یعقوب عن ابی حنیفه…» [یعقوب از امام ابوحنیفه نقل میکند که…]
و این نیز براساس وصیت و سفارش ابویوسف بود که ادبِ تحصیل و تلمّذ و استادی را رعایت میکرد و آن را نصب العین و آویزهی گوش خویش قرار داده بود.
و اگر شخص مجتهد از ابویوسف نیز نظریهای را نیافت، به نظریهی «محمد بن حسن» عمل کند که بعد از ابویوسف، بزرگترین شاگرد امام ابوحنیفه به شمار میآید.
و اگر از محمد بن حسن هم نظریهای نیافت، نظریهی «زفر» و «حسن بن زیاد» (دیگر شاگردان امام ابوحنیفه) را مقدم کند. و ابن عابدین[۱] بر این باور است که نظریهی «زفر» و «حسن بن زیاد» از لحاظ اعتبار در یک درجه و رتبه هستند و هیچگونه برتری و امتیازی بر هم ندارند. اما عبارت کتاب «النهر» بر این امر تصریح دارد که اعتبار نظریهی زفر از نظریهی حسن بن زیاد بیشتر است از این رو شخص مجتهد باید نظریهی زفر را برحسن بن زیاد مقدم دارد، ولی ابن عابدین نظریهی هر دوی آنها را دریک درجه میداند، چنانچه میگوید:
وحیث لم یوجد له اختیار | فقـول یعقوب هوالمختـار | |
ثم محمد فقولـه الحـسـن | ثم زفر و ابن زیاد الحسن |
یعنی: «هرگاه برای امام نظریهای یافت نشد نظریهی ابویوسف پسندیده است، سپس نظریهی محمد نیک است، و در مرتبهی بعد، نظریهی زفر و حسن بن زیاد.»
[۱]– رسم المفتی ۱/۲۶