«آن گاه پس از دیدن آن نشانهها، به نظرشان آمد که او را تا چندى به زندان افکنند».
و بداء با هر دو معنای که ذکر شد، مستلزم جهل قبلی و پیدایش دانش و آگاهی بعد از آن است. که هر دوی اینها در سنت خداوند محال است. چرا که علم خداوند ازلی و ابدی است. چنانکه فرموده است:
«کلیدهای غیب تنها در نزد اوست، و جز او کسی آنها را نمیداند، او آنچه را که در خشکی و دریاست، میداند، هیچ برگی (از درختی) نمیافتد مگر اینکه از آن آگاه است، و نه هیچ دانهای در تاریکیهای زمین، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار [در کتاب علم خدا] ثبت است».
و شیعه معتقدند به اینکه (صفت) بداء در الله تعالی تحقق پیدا کرده است، چنانکه عبارتهای زیر که از مراجع اصل آنها نقل شده است بر آن دلالت دارند:
محمدبن یعقوب کلینی در کتابش (اصول کافی) باب کاملی را به بداء اختصاص داده و آن را (باب بداء) نام نهاده، و روایتهای فراوانی را در آن باب آورده است که ما بعضی از آنها را ذکر میکنیم: از زرارهبناعین از یکی از آنها نقل است که: «اللهتعالی با هیچ چیزی مثل بداء عبادت نشده است. (یعنی هیچ عبادتی به پای آن نمیرسد) و در روایت ابنابیعمیر از هشام پسر سالم از جعفر صادق نقل شده که: اللهتعالی با هیچ چیزی مانند بداء بزرگ و تعظیم نداشته شده است!!».
«از مرازم بن حکیم نقل است که گفته است: از ابوعبدالله شنیدم که میگفت: هیچ پیامبری مقام نبوت دریافت نکرده مگر آنکه برای الله تعالی به ۵ چیز اعتراف کرده است: بداء، مشیت، سجده، بندگی، و طاعت».
و ریان بنصلت گفته است: از رضا علیه السلام شنیدم که میگفت: «خداوند هیچ پیامبری را نفرستاده مگر به حرام ساختن شراب و اقرار کردن به بداء» و همچنین کلینی نقل کرده: «برای الله تعالی نسبت به ابومحمد، بعد از ابوجعفر، رأی جدیدی که قبلاً آن را نداشته بود، ظاهر شد. چنانکه در ارتباط با موسی بعد از رفتن اسماعیل، رأیی ظاهر شد که حال او را نمایان ساخت. و بداء چنان است که تو با خودت سخن گفته باشی گر چه باطلگرایان خوششان نیاید. و ابو محمد بعد از من بر حق است و او علمی در اختیار دارد که بدان احتیاج است، و ابزار امامت همراه اوست»[۱].
آری، اینان در این باره بر خدا و بر ائمه خودشان دروغ بستهاند -در ارتباط با الله گمان غیرحق و گمان جاهلیت میبرند- ادعا میکنند که الله میخواست ابوجعفر را امام کند پس وقتی که او مرد قبل از آنکه امام شود، در آن هنگام برای الله تعالی چنین هویدا شد که امام ابومحمد باشد و این کار را هم کرد. و این همانگونه است که او میخواست اسماعیل را بهعنوان امام قرار دهد، پس (پناه بر خدا) رأی جدیدی بهنظرش رسید و رأی سابق خود را تغییر داد، و موسی کاظم را بهعنوان امام مردم قرار داد. و اینگونه بخاطر تبعیت از امیال و آرزوهای خودشان، بر الله تعالی افتراء میبندند، پس عذاب جهنم انتظار آنها را میکشد بخاطر این عقائدی که دارند. و خدا آنها را بکشد! فراموش کردند که این عقیده بدائیت نسبت دادن جهل و نادانی به خدای دانا و آگاه و کاردان و بزرگ است و کفر آشکاری میباشد.
و کلینی از ابوحمزه ثمالی نقل کرده که او گفته است: از ابوجعفر علیه السلام شیندم که میگفت: الله تعالی این امر را تا هفتاد سال زمانبندی کرده است. پس وقتی که حسین علیه السلام کشته شد، خشم الله تعالی بر اهل زمین فزونی گرفت و آن را تا ۱۴۰ سال به تأخیر انداخت[۲] و ما در این باره با شما سخن گفتیم. و شما آن حدیث و سخنان را بازگو کردید، و پردهدری نمودید، و بعد از این دیگر الله تعالی وقتی برای ما مقرّر نکرد. ﴿یَمۡحُواْ ٱللَّهُ مَا یَشَآءُ وَیُثۡبِتُۖ وَعِندَهُۥٓ أُمُّ ٱلۡکِتَٰبِ ٣٩﴾ [الرعد: ۳۹]. ابوحمزه گفت: در این باره با جعفر صادق سخن گفتم. او گفت: اینگونه بوده است»[۳].
و مراد از (این امر) در کلامش، همان ظهور مهدی است.
گذشته از این، همه این مدعیات آنها باطل و بیپایه است. چرا که از عقیده (بداء) چنین اسنتباط میشود که خداوند «نعوذ بالله» نسبت به این اشیاء دیر هنگام جاهل و ناآگاه بود، و فقط زمانی متوجه آنها شده که آنها پدید آمدهاند. و به مقتضای همین پیدایش رأی خود را تغییر داده، و رأی جدیدی را اتخاذ کرده است. بیخبر از اینکه نسبت دادن جهل به الله تعالی کفری واضح و بیپرده است.