اگر گفته شود: چگونه علم خط کشیدن از کهانت است؟ و حال آنکه امام احمد و امام مسلم از معاویه بن حکم روایت کردهاند که او به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: و از میان ما افرادی بودند که خط میکشیدند، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «پیامبری از پیامبران بود که خط میکشید پس هر کسی خط او با خط آن پیامبر موافق باشد درست است»[۱].
میگویم: نووی میگوید: یعنی هر کسی خط کشی او با خط آن پیامبر صلی الله علیه و سلم موافق باشد برایش جایز است، اما ما از کجا میتوانیم یقین کنیم که این خط کشیدن با خط آن پیامبر موافق است، پس این کارها جایز نیست منظور اینکه این کار جایز نیست مگر اینکه کسی یقین داشته باشد که کار او با کار آن پیامبر صلی الله علیه و سلم موافق است و این یقین قطعی برای ما میسّر نیست[۲].
و بعضی دیگر گفتهاند: مراد نهی از این کار است، چون خط کشیدن آن پیامبر معجزه و نشانهی نبوّت او بود و نبوّت او تمام شده است و پیامبر صلی الله علیه و سلم نگفت که آن خط کشیدن حرام است تا این توهّم ایجاد نشود که خط کشیدن آن پیامبر حرام بوده است[۳]. میگویم: و احتمال دارد که معنی این باشد که علت درست در آمدن خط کشیدن صاحب خط این است که موافق با خط کشیدن آن پیامبر در میآید، پس هر کسی خط کشیدن او با خط کشیدن آن پیامبر موافق باشد، درست میگوید. اما از آن جا که به ندرت با خط کشیدن آن پیامبر موافق میشود و راهی برای ما نیست که یقین کنیم که خط کشیدن فرد با خط کشیدن آن پیامبر موافق است، از این رو کسانی که این کار را میکنند کارشان نوعی کهانت و غیبگویی است.
وقتی این را دانستید، پس بدانید که مذهب امام احمد این است که از کاهن و عرّاف طلب توبه شود، اگر توبه کردند که خوب و گر نه کشته شوند. بسیاری از اصحاب احمد این را گفتهاند اما آنکه بر فردی که دچار صرع شده دعا میخواند و میگوید که جنها را گرد میآورد و جنها از او پیروی میکنند و کسی که جادو را باطل میکند. در الکافی آمده که: «اصحاب ما چنین کسانی را از زمرهی جادوگران شمردهاند، که حکم جادوگران را بیان کردیم. و وقتی امام احمد را در مورد کسی که سحر را باز میکند و جادو را باطل مینماید پرسیدند، توقف کرد و گفت: بعضی اجازه دادند. گفته شد: چنین کسی در دیگی آب میگذارد و آب در آن ناپدید میشود، آنگاه امام احمد دستهایش را به یکدیگر زد و گفت: نمیدانم این چیست؟! گفته شد: آیا به نظر شما به چنین کسی برای باز کردن سحر و باطل کردن جادو مراجعه شود؟ گفت: نمیدانم این چیست؟![۴] و این دلالت مینماید که کسی که جادو را باطل میکند کافر شمرده نمیشود و کشته نمیشود»[۵].
میگویم: اگر این کار جز با شرک ورزیدن و تقرّب به جنها انجام نمیشود، انجام دهندهی آن کافر است و کشته میشود و تصریح امام احمد بر این دلالت نمیکند که او کافر نمیشود، چون او در مورد چیز حرامی که حرمت آن آشکار است همین طور میگوید.
گفتهاش: (و ابن عباس در مورد گروهی که «اباجاد»(ابجد) مینویسند و در ستارهها نگاه میکنند گفت: نمیبینم کسی که این کار را میکند نزد خداوند بهرهای داشته باشد).[۶]
مؤلف این روایت را به ابن عباس نسبت داده است و منبع آن را ذکر نکرده و حال اینکه این روایت را طبرانی از ابن عباس از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت کرده که اسنادش ضعیف است. و عبارت آن اینطور است بسیاری از کسانی که حروف ابجد را تعلیم میدهند و علم ستارهها (را به قصد تفأل) فرا میگیرند نزد خداوند روز قیامت بهرهای ندارند[۷].
و همچنین حمید بن زنجویه از ابن عباس روایت میکند که: «چه بسا کسانی که در ستارهها به قصد تفأل مینگرند و حروف ابجد را فرا میگیرند نزد خداوند بهرهای ندارند».
گفتهاش: (ما أَری) و فتح همزه که یعنی نمیدانم که در نزد خداوند بهره و نصیبی داشته باشند. و یا درست است با ضم همزه (ما أُری) که یعنی گمان نکنم که چنین شخصی نزد خداوند بهره و نصیبی داشته باشد زیرا بدون اندیشه خود را به خطر و نادانی زدهاست و ادعای علم غیب نموده که مختص خداوند متعال است.
نوشتن ابجد و فراگیری آن توسط کسی که ادعا میکند بهوسیلهی آن علم غیب را میداند، همان چیزی است که علم حروف نامیده میشود و بعضی از اهل بدعت در مورد آن کتابی تألیف کرده است اما یاد گرفتن برای تهجّی و حساب جُمّل اشکالی ندارد.
گفتهاش: و در ستارهها مینگرند یعنی علم تأثیر ستارهها، نه علم حرکت و سیر ستارهها، چنانکه در فصل تنجیم ذکر خواهد شد، که در آن میآید که نباید فریب علوم و معارف اهل باطل را خورد. چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٨٣﴾ [غافر: ۸۳]. «هنگامی که پیامبرانشان نشانههای آشکاری برایشان آوردند، به دانشی که نزد خویش داشتند، شادمان (و فریفته) گشتند و آنچه آن را به ریشخند میگرفتند، دامنگیرشان شد».
(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– روایت مسلم۵۳۷ از معاویه بن حکم سلمی.
[۲]– شرح صحیح مسلم۵/۲۳٫
[۳]– مناوی فیض القدیر۴/۵۴۵٫
[۴]– الأثرم روایت کرده و از طریق او ابن عبدالبر در التمهید۶/۲۴۴ روایت کرده است.
[۵]– الکافی۴/۱۶۶٫
[۶]– ابن وهب در جامع خود۶۹۰ و معمر در جامع خود۱۹۸۰۵ روایت کردهاند که عبارت از اوست و عبدالرزاق در مصنف خود ۱۹۸۰۵، بیهقی در السنن الکبری۸/۱۳۹ و غیره از ابن عباس روایت کردهاند که سندش صحیح است.
[۷]– الطبرانی در الکبیر۱۰۹۸۰ و حمید بن زنجویه چنانکه در فیض القدیر۴/۱۷ و هیثمی در المجمع۵/۱۱۷ میگوید: در اسناد آن خالد بن یزید عمری است که کذاّب می باشد.