کهانت و امثال آن (۳)

ابوالسعادات می‎گوید: «عرّاف منجّم و حازر کسی که ادعای علم غیب می‎کند و حال آنکه علم غیب فقط مخصوص خداوند است[۱]. و ابن قیم می‎گوید: هر کسی معروف باشد که خوب پرنده‎ها را برای فال‎گیری به حرکت در می‎آورد او را عائف و عرّاف می‎نامند[۲].

مقصود از این شناخت کسانی هستند که ادعای علم غیب می‎کنند، چنین کسی یا کاهن است یا در معنای آن داخل است و از آن شمرده می‎شود، چون کسی که از علم غیب خبر می‎دهد گاهی به وسیله‌ی کشف خبر او درست می‎شود و گاهی هم به وسیله‌ی شیطان سخنش درست در می‎آید و یا به وسیله‌ی فال‎گیری پرنده، خط کشیدن، فال گرفتن با ستاره‎ها، کهانت، سحر و امثال آن از علوم جاهلیت ممکن است خبرش درست باشد.

مقصود از جاهلیت همه‌ی کسانی است که از پیامبران پیروی نمی‎کنند مانند فلاسفه،  کاهنان، منجّمین و جاهلیت عرب‎هایی که قبل از مبعث پیامبر صلی الله علیه و سلم بودند، چون علوم اینها از علوم پیامبران نیست.

کسانی که این کارها را می‎کنند کاهن و عرّاف نامیده می‎شوند، پس هر کسی نزد آنها بیاید و آنان را تصدیق نماید وعید او را شامل می‎شود. و اقوامی این علوم را از آنها به ارث برده‎اند و ادعای علم غیبی کرده‎اند که فقط در علم خداوند است و ادعا می‎کنند که از اولیا خدا هستند که این کرامت آنهاست و تردیدی نیست که هر کسی ادعای ولایت کند و برای اثبات ولایت خود از این استدلال نماید که از امور غیبی خبر می‎دهد، از اولیای شیطان است نه از اولیای رحمان، چون کرامت امری است که خداوند آن را بر دست بنده‌ی مؤمن و پرهیزکارش اجرا می‎کند و سبب آن یا دعا است یا اعمال صالح است و ولی در اجرای کرامت از خودش کاری نمی‎تواند بکند و برای انجام آن توانایی و قدرتی ندارد، بر خلاف کسی که ادعا می‎کند که ولی خداست و به مردم می‎گوید: بدانید که من امور غیبی را می‎دانم. چون آگاهی یافتن از امور غیبی اغلب به‌وسیله‌ی اسباب حرام و دروغین انجام می‎شود که بیان کردیم، از این رو پیامبر صلی الله علیه و سلم در توصیف کاهنان می‎گوید: «پس همراه آن (یک راست)، صدتا دروغ می‎گویند». پس پیامبر صلی الله علیه و سلم بیان کرده که آنان یک راست و صد تا دروغ می‎گویند[۳]. و همین‌گونه هستند کسانی که راه کاهنان را در پیش گرفته‌اند و ادعای ولایت و آگاهی از راز دل مردم را می‎نمایند، با اینکه خود همین ادعا دلیلی بر دروغگو بودنشان است، چون ادّعای ولایت، تزکیه و تأیید خود است که خداوند از آن نهی کرده و می‎فرماید: ﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡ﴾ [النجم: ۳۲]. «پس خودستایی نکنید.» (النجم: ۳۲) و اولیا اینگونه نیستند بلکه اولیا همواره از خود عیب می‎گیرند و از پروردگارشان می‎ترسند. پس چگونه اولیا می‎آیند و به مردم می‎گویند: بدانید که ما اولیا هستیم و غیب می‎دانیم. که این ادعا برای به دست آوردن دل مردم و جمع آوری دنیا با این امور است، شما صحابه و تابعین را که سرور اولیا بودند، نگاه کنید آیا چنین ادعاهایی می‎کرده‎اند؟ نه سوگند به خدا، بلکه افرادی از آنان چون ابوبکر صدّیق وقتی قرآن می‎خواندند از بس که گریه می‎کردند خودشان را نمی‎توانستند کنترل نمایند.[۴] و صدای گریه‌ی عمر فاروق از آخر صف‎های نماز شنیده می‎شد[۵].

و گاهی در شب آیه‎ای را می‎خواند و به سبب آن چند شب مریض می‎شد و مردم به عیادتش می‎آمدند[۶] و تمیم‌داری در رختخوابش غلط می‎زد نمی‎توانست بخوابد مگر مدت کوتاهی، تمام پریشانی او از ترس دوزخ بود، سپس بلند می‎شد و به نماز می‎ایستاد. و کافی است که شما صفاتی که خداوند برای اولیا ذکر نموده را در سوره‌ی الرعد، مومنون، فرقان، الذاریات و الطور ملاحظه کنید پس کسانی که به این صفات متصف باشند اولیای برگزیده هستند نه کسانی که مدّعی ولایت‎اند و دروغ می‎گویند و در بزرگی، عظمت و علم غیب که به خداوند اختصاص دارد به کشمکش با خداوند پرداخته‎اند و حال آنکه مجرّد ادعای علم غیب کفر است، پس چگونه مدعی چنین امری می‎تواند ولی خدا باشد؟ به راستی که این دروغ پردازان علم خویش را از مشرکین به ارث برده‎اند و افراد بی‌بصیرت و ساده لوح را فریفته‎اند. از خداوند سلامت و عافیت در دنیا و آخرت را مسألت می‌کنیم.

[۱]– النهایه فی غریب الحدیث و الأثر ۳/۲۱۸٫

[۲]– مفتاح دار السعاده ۲/۲۲۹٫

[۳]– روایت بخاری در صحیحش ش۵۷۶۲ و مسلم در صحیحش ۲۲۲۸ از عائشه.

[۴]– صحیح بخاری ش۷۱۶ و صحیح مسلم ش۴۱۸٫

[۵]– بخاری در صحیح خود۱/۲۵۲-البغا از عبدالله بن شداد به صورت معلق روایت کرده است. و عبدالرزاق در مصنف خود۲۷۱۶ به صورت موصول روایت کرده است و ابن ابی شیبه ۳۵۶۵، سعید بن منصور۱۱۳۸ و غیره روایت کرده‎اند که سندش صحیح است. و عبدالرزاق در مصنف خود۲۷۰۳ و ابن ابی شیبه در مصنف خود به ش۳۵۵۳۰ و بیهقی در السنن الکبری۲/۲۵۱ از علقمه بن وقاص روایت کرده که گفت: عمر در نماز عشاء سوره‌ی یوسف را خواند و من در صف‎های آخر بودم که صدای گریه‎اش را شنیدم و اسنادش صحیح است چنان‎که نووی در خلاصه الکلام ۱/۴۹۷ گفته است.

[۶]– مصنف ابن ابی شیبه ۳۴۴۵۷، امام احمد در الزهد۱۱۹ و ابونعیم در الحلیه ۱/۵۱ از حسن بصری روایت کرده است، که عمر در وِردش آیه‎ای را می‎خواند و از بس که اشک می‎ریخت نفسش بند می‎آمد و می‎افتاد و در خانه می‎ماند و مردم به عیادتش ‎آمده و فکر می‎کردند مریض است. حَسن عمر بن خطاب را درنیافته پس سند روایت منقطع است.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …