بدان کاهنانی که اخبار و امور را از شیاطینی که استراق سمع میکنند دریافت مینمایند تا به امروز وجود دارند، اما تعدادشان نسبت به ایام جاهلیت کمتر است، چون خداوند آسمان را با شهابها محافظت نموده و فقط جنهایی که در بالا قرار دارند خبر را استراق سمع میکنند و قبل از اینکه مورد اصابت شهاب واقع شوند آن را به پایین میرسانند.
اما آنچه بعضی از جنها به دوستان انسان خود خبر میدهند و اموری را به آگاهی او میرسانند که اغلب انسانها از آن بیخبراند، در میان افرادی که خود را ولی و صاحب کشف میدانند بسیار است و این افراد از کاهنان و برادران شیطان هستند نه از اولیای الهی.
وقتی مؤلف مطالبی را در مورد جادو بیان کرد آنچه در مورد کاهنان و امثالشان آمده را نیز ذکر کرد، چون کاهنان و غیب گویان به جادوگران شباهت دارند.
کهانت یعنی ادعای علم غیب مانند خبر دادن از آنچه در زمین اتفاق خواهد افتاد به همراه استناد کردن به سببش. و در اصل این است که جنها از سخنان ملائکه استراق سمع میکنند و آن را به گوش کاهن میرسانند.
کاهن کلمهایست که بر عرّاف اطلاق میشود و به کسی که با سنگریزه فال میگیرد و کسی که با ستارهها غیب گویی میکند گفته میشود. در المحکم میگوید: کاهن یعنی کسی که با غیب قضاوت میکند[۱].
خطابی میگوید: براساس آنچه از آزمایش و تجربه ثابت شده کاهنان گروهی هستند تیزهوش و افرادی شرور که دارای طبیعتی آتشین هستند و در کارهایشان به سوی جنها میشتابند و از جنها در مورد حوادث میپرسند و جنها به آنان سخنانی را میگویند[۲].
مؤلف میگوید: (مسلم در صحیح خود از بعضی از همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت میکند که گفتند: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «هر کسی نزد فالگیر و غیبگویی بیاید و او را تصدیق کند نماز چهل روزش قبول نمیشود»)[۳].
این حدیث چنانکه مؤلف میگوید در مسلم روایت شده و عبارت آن چنین است: محمد بن مثنی عنزی از یحیی بن سعید از عبیدالله از نافع از صفیه[۴]، از یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم و او از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت میکند که فرمود: «هر کسی نزد غیب گو و فال گیری بیاید نماز چهل روزش قبول نمیشود». اینگونه روایت شده بدون عبارت «فصدَّقَه» «او را تصدیق کند».
گفتهاش: (از یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم …) او حفصه است، بر حسب آنچه ابومسعود دمشقی گفته است. چون حدیث را در مسند خود ذکر نموده[۵] و همچنین بعضی از راویان حدیث این همسر پیامبر صلی الله علیه و سلم را نام بردهاند[۶].
گفتهاش: (هر کسی نزد غیب گو و فال گیری بیاید و او را در مورد چیزی بپرسد)، عرّاف نوعی از انواع کاهنان است که در مورد آن توضیح داده خواهد شد. ظاهر حدیث این را میگوید که اگر کسی بیاید و کاهن را بپرسد خواه آن را تصدیق کند یا در خبرش شک کند فرقی نمیکند و وعید شامل او میگردد، چون مراجعه به کاهنان امری است که از آن نهی شده است، چنانکه در حدیث معاویه بن حکم سلمی آمده است که میگوید: گفتم: ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم از ما افرادی هستند که به کاهنان مراجعه میکنند، گفت: «نزد آنان نرو»[۷]. [روایت از مسلم]. چون افرادی که پیش فال گیر و کاهن میروند اگر در خبر کاهن و فال گیر شک کنند، در این شک کردهاند که او علم غیب نمیداند و این موجب وعید است بلکه باید به طور قطع یقین داشته و معتقد باشند که هیچ کس جز الله غیب نمیداند.
گفتهاش: (نماز چهل روز او قبول نمیشود) وقتی کسی که فال گیر و غیبگو را میپرسد اینگونه است پس خود فال گیر و غیبگو چگونه خواهد بود؟!
نووی و دیگران گفتهاند: «اینکه نماز چهل روزش قبول نمیشود یعنی اینکه به او ثواب و پاداش آن نماز نمیرسد، گر چه فرض از گردنش ساقط میشود و نیازی به اعادهی نماز نیست، مانند کسی که روی زمین غصب شدهای نماز میخواند که نماز از گردنش ساقط میشود اما پاداشی ندارد، جمهور اصحاب ما این را گفتهاند و میگویند: هرگاه کسی نماز فرض را به صورت کامل بخواند دو نتیجه به دنبال دارد یکی سقوط فرض از ذمه و دوم به دستآوردن ثواب و پاداش پس اگر نماز را در زمینی غصب شده بخواند فرض از ذمهاش ساقط میشود اما ثواب به او نمیرسد و حدیث مذکور نیز باید همین گونه تفسیر شود، چون علما بر این اتفاق دارند که اگر کسی به فالگیر و کاهنی مراجعه کرد لازم نیست که نماز چهل روز را اعاده کند، پس باید حدیث را تأویل کرد»[۸]. این بود سخن نووی. اما درست این است که عدم اعاده مستلزم جایز بودن نمیشود اما در مورد نماز در زمین غصب شده اختلاف است و قول مشهور مذهب امام احمد این است که ادا نمیشود و باید آن را اعاده کند.
در حدیث از مراجعه به کاهن، فالگیر و امثال آن نهی شده است. قرطبی میگوید: «کسانی که قدرت دارند باید به شدت از انجام این امور جلوگیری کنند و مانع از آمدن و مراجعه مردم به این افراد شوند و به مردم تذکر دهند که نباید فریب اینها را بخورند که این افراد در بعضی موارد راست میگویند و همچنین نباید فریب این را بخورند که افراد زیادی که به علم و دانش منسوباند به این کاهنان مراجعه میکنند چون این افراد در علم و دانش راسخ نیستند، بلکه نسبت به ممنوعیتی که در آمدن و مراجعه به کاهنان وجود دارد ناآگاه و بی خبرند»[۹].
مؤلف میگوید: (و از ابوهریره روایت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «هر کسی نزد کاهن و غیبگویی آمد و او را در آنچه میگوید تصدیق کرد، به آنچه بر محمد صلی الله علیه و سلم نازل شده کفر ورزیده است». [روایت از ابوداود][۱۰].
این حدیث را ابوداود روایت کرده با این عبارت که : موسی بن اسماعیل از حمّاد و مسدّد از یحیی از حماد بن سلمه از حکیم اثرم از ابی تمیمه از ابوهریره روایت میکند که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «هر کسی نزد کاهنی بیاید» موسی در روایت خود میگوید:
«او را به آنچه میگوید تصدیق کند یا با زنی آمیزش کند…» و مسدّد میگوید: «یا در حالت قاعدگی با زنش آمیزش کند یا با زنی بیامیزد».
مسدّد میگوید: «و هر کسی از راه پُشت با زنش آمیزش کند از آنچه بر محمد صلی الله علیه و سلم نازل شده بیزاری جسته است». ترمذی، نسائی و ابن ماجه به همین صورت روایت کردهاند.
ترمذی میگوید: فقط این را از روایت اثرم میشناسیم و محمد این حدیث را از جهت اسنادش ضعیف شمرده است[۱۱].
بغوی میگوید: سندش ضعیف است[۱۲] و ذهبی میگوید: اسنادش درست نیست[۱۳].
میگویم: ابوالفتح یعمری[۱۴] در بیان ضعف این حدیث زیاده روی کرده است و ادعا کرده که متن حدیث منکر است اما او در این زمینه اشتباه میکند چون حدیث آمدن و مراجعه به کاهن شواهد صحیحی دارد، از جمله آنچه مؤلف بعد از این حدیث ذکر کرده است و همچنین حدیث نهی از آمیزش با همسر از راه عقب شواهدی دارد. از آن جمله حدیثی است که عبد بن حمید با اسناد صحیح از طاووس روایت میکند که مردی ابن عباس را در مورد آمیزش با زن از راه عقب پرسید ابن عباس گفت: در مورد کفر از من سؤال میکنی؟![۱۵]
و از آن جمله حدیثی است که ترمذی، نسائی و ابن حبان در صحیح خود روایت کردهاند و ابن حزم آن را صحیح دانسته که در آن ابن عباس از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت میکند که فرمود: «خداوند به مردی که با زن یا مردی لواط کند نگاه نمیکند»[۱۶]. و احادیث در این مورد زیادند. در نهایت آنچه از متن حدیث مورد قبول واقع نمیشود بیان آمیزش با زن حائضه است. والله اعلم.
مؤلف میگوید: سنن اربعه و حاکم روایت کردهاند که هر کسی که به کاهن و غیبگویی مراجعه کند و او را در آنچه میگوید تصدیق نماید به آنچه بر محمد صلی الله علیه و سلم نازل شده کفر ورزیده است.
مؤلف اسم راوی را ذکر نکرده و جای آن را خالی گذاشته است و حال آنکه امام احمد، بیهقی و حاکم این حدیث را از ابوهریره و او از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت کرده است[۱۷].
عبارت احمد اینگونه است: یحیی بن سعید از عوف از خلاس از ابوهریره و حسن از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت میکنند. و این اسناد صحیح و مطابق با شرط بخاری است چون بخاری از عوف از خلاس از ابوهریره این حدیث را روایت کرده که موسی مردی با حیا بود[۱۸].
عراقی در امالی خود میگوید: «حدیث صحیح است». و ذهبی میگوید: اسنادش قوی است[۱۹].
بنابراین نسبت دادن این حدیث توسط مؤلف به سنن أربعه درست نیست و هیچ یک از سنن أربعه آن را روایت نکرده است. فکر میکنم مؤلف در این نسبت دادن از حافظ بن حجر پیروی کرده است، چون حافظ ابن حجر در فتح الباری[۲۰] این حدیث را به اصحاب سنن و حاکم نسبت داده است و اینگونه به خطا رفته است و شاید مرادش حدیث قبلی بوده است.
(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– المحکم۴/۱۴۳٫
[۲]– حافظ ابن حجر در فتح الباری۱۰/۲۲۹ در شرح حدیث۵۷۵۸ این را نقل کرده است.
[۳]– مسلم۲۲۳۰ اما کلمهی «فصّدقه» در روایت مسلم نیامده و این کلمه در مسند احمد۴/۶۸ و۵/۳۸۰ با سند صحیح آمده است.
[۴]– صفیه بنت ابی عبید بن مسعود الثقفیه همسر ابن عمر و گفتهاند زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم را درک کرده و دارقطنی این را رد کرده است. و عجلی می گوید: ثقه است تقریب التهذیب ص۷۴۹٫
[۵]– الجمع بین الصحیحین حمیدی۴/۳۱۹ و تحفه الأشراف۱۱/۲۹۲٫
[۶]– فتح الباری۱۰/۱۲۷٫
[۷]– روایت مسلم۵۳۷ از معاویه بن حکم سلمی.
[۸]– شرح نووی بر مسلم۱۴/۲۲۷٫
[۹]– المفهم ۵/۶۳۳ و نگا: فتح الباری۱۰/۲۳۱٫
[۱۰]– مسند احمد۲/۴۰۸- ۴۷۶، مسند اسحاق ابن راهویه۴۸۲، بخاری در التاریخ الکبیر۳/۱۶، سنن دارمی۱/۲۷۵، ابوداود۳۹۰۴، سنن ترمذی۱۳۵، سنن کبری نسائی۹۰۱۶، ۹۰۱۷، سنن ابن ماجه ۶۳۹، سنن دارمی۱/۲۰۹، المنتقی ابن جارود ش ۱۰۷و غیره از طریق حکیم الأثرم از ابی تمیمه الهجیمی از ابوهریره با همین سند روایت کردهاند. و سندش بین ابی تمیمه و ابوهریره منقطع است و خلاس از ابوهریره با همین سند در متابعت از او، این را روایت کرده است، اما این هم منقطع است و بخاری، بغوی و بزار این حدیث را با این سند ضعیف شمردهاند، اما متن آن به صورت جداگانه در بعضی روایات آمده است که صحیح می باشد و آنچه مربوط به آمدن نزد کاهنان میباشد را بزار در مسندش(۳۰۴۵ – کشف) از جابر روایت کرده و اسنادش صحیح است و حافظ در فتح الباری ۱۰/۲۱۷ اسناد آن را جید گفته است.
[۱۱]– سنن ترمذی۱/۲۴۳ و محمد امام بخاری است.
[۱۲]– فیض القدیر۶/۲۴٫
[۱۳]– کتاب الکبائر ص۱۸۴٫
[۱۴]– او عالم مغرب علامه فقیه و محدث شافعی ابوبکر بن احمد بن عبدالله بن محمد بن یحیی بن سید الناس یعمری اندلسی اشبیلی معروف به ابن سید الناس است. نگا: تذکره الحفاظ ۴/۱۴۵۰٫ و کلامش در کتاب «النفح الشذی شرح سنن الترمذی» آمده است.
[۱۵]– جامع معمر۱۱/۴۴۲، السنن الکبری نسائی۹۰۰۴ و اسنادش صحیح است و ابن کثیر در تفسیرش۱/۲۶۲ آن را صحیح قرار داده است.
[۱۶]– مصنف ابن ابی شیبه۳/۵۲۹، سنن ترمذی۱۱۶۵، سنن الکبری نسائی۹۰۰۱، المنتقی ابن جارود ش ۷۲۹، مسند ابویعلی۲۳۷۸، الکامل ابن عدی۳/۲۸۲، صحیح ابن حبان۴۴۱۸، سهمی در تاریخ جرجان۳۲۷، ابن حزم در المحلَّی۱۰/۶۹ که اسنادش حسن است و ابن حزم آن را صحیح قرار داده است و ترمذی میگوید حسن غریب است و گاهی آن را به سبب موقوف بودن معلول میداند و اگر چنین باشد حکم حدیث مرفوع را دارد.
[۱۷]– مسند احمد۲/۴۲۹، مستدرک حاکم۱/۸، السنن الکبری بیهقی۸/۱۳۵ از طریق خلاس از ابوهریره روایت کردهاند و حاکم آن را مطابق با شرط بخاری و مسلم صحیح شمرده است و ذهبی با او موافق است و شیخ سلیمان آن را صحیح مطابق با شرط بخاری دانسته است و امام احمد تصریح کرده که خلاس از ابوهریره حدیث نشنیده است، اما حدیث با شواهد صحیح است.
[۱۸]– بخاری۳۲۲۳، ۴۵۲۱، (البغا) و حدیثی دیگری با ش۶۲۹۲-البغا در این مواضع روایت بخاری مقرون است با محمد بن سیرین. و امام احمد درباره خلاس میگوید: او از ابوهریره هیچ چیز نشنیده است و نیز دارالقطنی میگوید: خلاس از ابوهریره روایت کرده است.
[۱۹]– مناوی در فیض القدیر۶/۲۳ کلام عراقی و ذهبی را نقل کرده است و ذهبی در کتاب الکبائر ص۱۱۹ میگوید: «اسنادش صحیح است.»
[۲۰]– فتح الباری۱۰/۲۲۷ شرح حدیث۵۷۵۸٫