پاره‎ای از انواع سحر و جادو (۵)

خلاصه اینکه هر کسی به غیر الله توکل کند به همان چیز سپرده می‎شود و در دنیا و آخرت شرّ از سوی همان چیز او را فرا خواهد گرفت و با او برخلاف آنچه می‎خواهد معامله می‎شود و این سنت خداوند در میان بندگانش است که تغییر نمی‎یابد که هر کسی به غیر از الله دل ببندد و تکیه نماید و یا به مخلوقی متمایل شود، خداوند به سبب این کارش بر خلاف آرزوهایش با او رفتار می‎کند و این موضوع با نص و آنچه می‎بینیم مشخص است. و هر کسی در احوال مردم با بصیرت نگاه کند این را آشکارا مشاهده خواهد کرد. و در این جمله و جمله‌ی قبل از آن به این اشاره شده است که جادوگر دست به دامان غیرالله؛ شیاطین شده است.

مؤلف می‎گوید: (از ابن مسعود روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «آیا شما را خبر نکنم که عِضه چیست؟ عِضه یعنی سخن چینی. مسلم روایت کرده است[۱]).

گفته‌اش: (هل أنبئکم) یعنی: آیا شما را باخبر نسازم؟.

گفته‌اش: (ما العضه) ابوالسعادات می‌گوید: در کتابهای حدیث اینگونه روایت شده است. و در کتابهای غریب به صورت «ألا أنبئکم ما العضه» آمده است. زمخشری می‎گوید: اصل کلمه عضه عِضهه بود یعنی تهمت و جمع آن عضین است.[۲]

سپس آن را به نمیمه (سخن‌چینی) تفسیر کرده است به همین دلیل عضه نامیده شده است. قرطبی می‌گوید: چون غالبا از دروغ و بهتان جدا نیست.[۳] می‌گویم: آوردن این حدیث توسط مؤلف در اینجا دلالت می‎نماید که نزد او عضه یعنی جادو و بر همین دلالت می‎کند حدیثی که در آن آمده است: «نزدیک است که سخن چینی جادو باشد». روایت ابن لال در «مکارم الأخلاق» با اسناد ضعیف.[۴]و ابن عبدالبر از یحیی بن کثیر روایت می‎کند که گفت: فساد و تباهی که سخن‌چین و دروغگو در یک ساعت انجام می‎دهند جادوگر در طول یکسال انجام نمی‎دهد[۵].

ابوالخطاب در عیون المسائل می‎گوید: و از جمله جادو سخن‌چینی و تلاش برای ایجاد فساد بین مردم است[۶].

در «الفروع» می‎گوید: دلیلش این است که سخن چین می‎خواهد با سخن و کارش با مکر و حیله مردم را مورد اذیت قرار دهد؛ کار او خیلی شباهت به جادو دارد و این در عرف و عادت مشخص شده است که سخن‌چین از جادوگر بیشتر تاثیر می‎گذارد، از این‎رو سخن چین و جادوگر یکسانند یا به یکدیگر نزدیک هستند، اما گفته می‎شود که جادوگر به خاطر سحر و جادو کافر شمرده شده و آن امر خاص و دلیل خاصی دارد سخن چین جادوگر نیست، بلکه فقط کارش تاثیر جادو را دارد اما کافر نمی‎شود و توبه‎اش پذیرفته است[۷].

و اینگونه مطابقت حدیث با عنوان فصل مشخص می‎شود و حدیث مذکور دلیلی است بر حرام‌ بودن سخن چینی و غیبت که بر آن اجماع شده است.

ابو محمد بن حزم می‎گوید: «علما بر حرام ‌بودن غیبت و سخن‌چینی اجماع کرده‎اند. مگر آن که سبب خیر خواهی واجبی باشد و این دلیلی است که این گناه کبیره است»[۸].

گفته‌اش: (القاله بین الناس) ابوالسعادات می‎گوید: «یعنی زیاد سخن گفتن و ایجاد اختلاف بین مردم با سخن‌چینی و همین مفهوم را دارد آنچه در حدیث آمده که «ففشت القاله بین الناس[۹]»[۱۰].

بخاری و مسلم از ابن عمر روایت کرده‎اند که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «بی‌گمان بعضی از بیان و سخن‌ها؛ تأثیر جادو را دارد»[۱۱].

بیان یعنی بلاغت و شیواگویی. صعصعه بن صوحان[۱۲] می‎گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم بر این قضیه واقف بوده چون همان گونه که می‎فرماید: «بعضی از بیان و شیواگویی‌ تأثیر جادو را دارد». ممکن است فردی حق با او نباشد اما از صاحب حق سخن‌ورتر بوده و مردم را مسحور بیان خود نماید و حق را بخورد[۱۳].

و ابن عبدالبرّ می‎گوید: «گروهی این را به مذمت تفسیر کرده‎اند، چون جادو مذموم است»[۱۴].بیشتر علما و گروهی از ادباء گفته‎اند که این سخن در قالب مدح گفته شده است، چون خداوند بیان و شیواگویی را ستوده است. و می‎گوید: عمربن عبدالعزیز به مردی که نیازمند بود و نیاز خود را به زیبایی مطرح نمود و مورد پسند عمر بن عبدالعزیز واقع گردید، گفت: سوگند به خدا که این (بیان زیبا) جادوی حلال است[۱۵].

می‎گویم: اینکه این حدیث در مذمّت بعضی از بیان‌ها گفته شده است نه همه‌ی آنها، صحیح‎تر است و این همان بیان و شیواگویی است که در آن باطل درست و زیبا ارائه شود به گونه‎ای که شنونده گمان کند که حق است، یا در آن بیش از حدّ بلاغت و شیواگویی به کار برده باشد و یا قوت مجادله باشد به گونه‎ای که گویند مردم را با بیانش مسحور و حق را پایمال کند، این نوع بیان سحر نامیده شده است چون مانند سحر و جادو دلها را به سوی خود متمایل و جذب می‎کند. از این‎رو وقتی دو نفر از مشرق نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم آمدند و ایراد سخن کردند و مردم از بیان آنها شگفت انگیز شدند، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «بعضی از بیان و سخنوری جادو است. [روایت مالک، بخاری و غیره][۱۶].

اما جنس بیان و سخنوری پسندیده و خوب است، بر خلاف شعر که جنس آن مذموم است مگر شعری که حکمت باشد، اما بیانی پسندیده است که به حد افراط، زیاده‎گویی و جلوه دادن باطل به صورت حق نباشد اگر به این حد برسد مذموم است.

احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم بر همین دلالت می‎نماید، مانند اینکه می‎فرماید: «خداوند مرد بلیغ و شیوایی را که زبانش را مانند گاو می‎چرخاند نمی‎پسندد». [روایت از ابوداود و احمد]. و می‎فرماید: «چنین دیده‎ام یا فرمان یافته‎ام که خلاصه سخن بگویم چون خلاصه‌گویی بهتر است». [روایت ابوداود][۱۷].

 

(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– صحیح مسلم ش۲۶۰۶٫

[۲]– النهایه فی غریب الحدیث و الأثر۳/۲۵۴- ۲۵۵ و الفائق زمخشری۲/۴۴۳٫

[۳]– المفهم ۶/۵۹۰٫

[۴]– روایت ابن لال در مکارم الأخلاق- چنان‎که در الجامع الصغیر۴/۵۴۲ فیض آمده است و عفیف ابن محمد خطیب در نظم و نثر- چنان‎که در السلسله الضعیفه- از انس روایت شده است و این حدیث سه آفت دارد، محمد بن یونس کدیمی که به جعل حدیث متهم است و یزید الرقاشی که ضعیف است و برخی گفته‎اند متروک است و معلی بن فضل که ذهبی می‎گوید: احادیث منکری روایت کرده است. نگا: فیض القدیر ۴/۵۴۲ و السلسله الضعیفه ۱۹۰۵٫

[۵]– بهجه المجالس ابن عبدالبر۱/۴۰۳ و روایت ابونعیم در حلیه ۳/۷۰ آورده که اسنادش بد نیست.

[۶]– ابن مفلح در الفروع ۶/۱۷۰ از او نقل کرده است.

[۷]– الفروع ۶/۱۷۰-۱۷۱٫

[۸]– مراتب الاجماع ۱۵۶٫

[۹]– بخاری ۲۳۷۱-البغا، از ابن عباس روایت کرده که گفت: پیامبر صبح چهارم ذی الحجه در حالی که به حج احرام بسته بودند آمد وقتی ما آمدیم به ما فرمان داده شد که به عمره احرام ببندیم و زنان برای ما حلال باشند، آنگاه بگو مگو بین مردم زیاد شد…».

[۱۰]– النهایه فی غریب الحدیث و الأثر۴/۱۲۳٫

[۱۱]– بخاری۵۱۴۶ از عبدالله بن عمر و مسلم۸۶۹ از عمار بن یاسر.

[۱۲]– صعصعه بن صوحان عبدی مقیم کوفه، تابعی بزرگی است، مخضرم است، فصیح و ثقه بود و در خلافت امیر معاویه در گذشت. تقریب التهذیب۲۹۲۷٫

[۱۳]– ابن ابی الدنیا کتاب الصمت۱۵۱ و سنن ابوداود۵۰۱۲ و العلل ابن ابی حاتم۲/۲۸۹ و بیهقی در المدخل الی السنن الکبری۶۱۳٫ ابن عساکر در تاریخ دمشق ۲۴/۸۳ و غیره در اسنادش ابوجعفر نحوی عبدالله بن ثابت وجود دارد همچنانکه در التقریب ص ۲۹۷ مجهول است.

[۱۴]– علامه ابن رجب در فضل علم السلف، ص/۵۵ می‎گوید: این را مذمت کرده نه اینکه آن را ستوده باشد چنان‎که بعضی گمان برده‎اند، و هر کسی در سیاق کلمات حدیث فکر کند به این یقین خواهد کرد.

[۱۵]– الاستذکار۸/۵۵۷- ۵۵۸٫

[۱۶]– مسند احمد۲/۱۸۷، ۱۶۵، مصنف ابن ابی شیبه ۲۶۲۹۷، سنن ابوداود ش۵۰۰۵، ترمذی در السنن ۲۸۵۳ گفته که حسن و غریب است. طبرانی در معجم الأوسط ۹۰۳۰، مسند بزار ۲۴۵۲ و دیگران از حدیث عبدالله بن عمرو و اسنادش حسن است و ابوحاتم در العلل ۲/۳۴۱ آن را صحیح دانسته است.

[۱۷]– سنن ابوداود ۵۰۰۸ و شعب الایمان بیهقی۴۹۵۷ از عمرو بن عاص و اسنادش حسن است، مناوی و ابن مفلح آن را ضعیف شمرده‎اند.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …