ابوالسعادات میگوید: عیافه یعنی حرکت دادن پرنده به قصد فال گیری یعنی فال گرفتن از نامها، صداها و حرکتهای پرندگان؛ چنانکه عربها بر این عادت داشتند و در اشعارشان زیاد به این مورد اشاره شده است[۱].
وگفتهاش: (الطَرق) خط کشیدن روی زمین. عوف هم همین گونه تفسیر میکند که تفسیری صحیح است.
ابوالسعادات میگوید: یعنی زدن سنگریزهها که زنان انجام میدادند[۲].
میگویم: و هر چه که باشد از جادو به شمار میآید و در مورد بدفالی و بدشگونی گرفتن در فصلی که به این موضوع میپردازد، ان شاء الله توضیح خواهیم داد.
گفتهاش: من الجبت: یعنی از اعمالی که منجر به سحر و جادو میشود.
قاضی میگوید: جبت در اصل یعنی چیز بی ارزشی که فایدهای ندارد، سپس به آنچه علاوه از الله عبادت میشود و به جادوگر و جادو اطلاق شده است[۳].
طیبی[۴]میگوید: (من الجبت) کلمهی مِن یا ابتدائیه است یا تبعیضه میباشد، اگر ابتدائیه باشد معنی این طور است که بدفالی گرفتن از جادوگر نشأت میگیرد و اگر تبعیضه باشد معنی این طور است که بدفالی گرفتن از جملهی سحر و کهانت است، یا از جملهی عبادت غیر الله است که شرک تلقی میشود و این مفهوم را گفتهی پیامبر صلی الله علیه و سلم تایید میکند که در حدیث بعدی میفرماید: «الطیره شرک: بدفالی گرفتن شرک است»[۵].
حدیث دلیلی است بر حرام بودن تنجیم (فال گرفتن و غیبگویی به وسیله ستارهها) چون وقتی خط کشیدن به قصد فال گیری و امثال آن از فروع تنجیم به حساب میآیند، پس خود تنجیم چگونه خواهد بود.
مؤلف میگوید: (حسن میگوید: یعنی صدای[۶] شیطان) در این مورد سخن و توصیفی از کسی سراغ ندارم[۷].
مؤلف میگوید: (ابوداود، نسائی و ابن حبان در صحیح خود مسند این حدیث را روایت کردهاند) یعنی اینان حدیث مذکور را روایت کردهاند و به همان مقداری که به پیامبر صلی الله علیه و سلم نسبت داده شده اکتفا کردهاند و تفسیر و توضیح عوف را ذکر نکردهاند و ابوداود آن را همراه توضیح مذکور بدون کلام حسن روایت کرده است.
نسائی: امام حافظ احمد بن شعیب بن علی بن سنان بن بحر بن دینار، ابوعبدالرحمان صاحب سنن و دیگر تألیفات است. او از محمد بن المثنّی، ابن بشّار، قتیبه بن سعید و افراد زیادی روایت کرده است. او در حفظ، علم و آگاهی به علل حدیث مرجع بود. وی در سال ۳۰۳ هـ.ق در هشتاد و هشت سالگی در گذشت.[۸]
مؤلف میگوید: (از ابن عباس ب روایت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «هر کسی بخشی از علم نجوم را فرا گرفت بخشی از سحر را آموخته است که به همین ترتیب افزایش مییابد»[۹]. این حدیث را همانطور که مؤلف میگوید ابوداود با سند صحیح روایت کرده است و نووی و ذهبی آن را صحیح دانستهاند و امام احمد و ابن ماجه روایت کردهاند.
گفتهاش: (من اقتبس) یعنی کسی که یاد بگیرد. ابوالسعادات میگوید: قبست العلم و اقتبسته یعنی یاد گرفتن آن.[۱۰]
گفتهاش: (شعبه) یعنی بخش و قسمتی از نجوم مثل حدیث «الحیاء شعبه من الإیمان»[۱۱] یعنی بخشی از آن است.
گفتهاش: (فقد اقتبس شعبه من السحر) در حقیقت بخشی از جادو را فرا گرفته است یعنی حرام بودن آن مشخص است. شیخ الاسلام میگوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم به صراحت میفرماید که علم نجوم از جادو است. و خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَا یُفۡلِحُ ٱلسَّاحِرُ حَیۡثُ أَتَىٰ﴾ [طه: ۶۹]. «و جادوگر هر جا برود، رستگار نمیشود». و واقعیت همینطور است و بررسی نشان میدهد که اهل نجوم در دنیا و آخرت کامیاب نمیشوند[۱۲].
گفتهاش: ( زاد ما زاد) یعنی هر چه بیشتر علم نجوم را بیاموزد گناهش بیشتر خواهد بود مانند گناه جادوگر، یا اینکه هر چه بیشتر جادو یاد بگیرد گویا بیشتر علم نجوم یاد گرفته است.
میگویم: و هر دو قول یکدیگر را در بر میگیرند، چون بیشتر شدن گناه از بیشتر شدن جادو نشأت میگیرد، چون این کار تلاش برای آگاهی از غیبی است که خداوند آگاهی از آن را فقط به خود اختصاص داده است، ابن رجب[۱۳] میگوید پس علمِ تأثیر ستارگان حرام است و همچنین عمل به مقتضای آن حرام میباشد همانطور که قربانی کردن برای تقرب جستن به ستارهها کفر است.
مؤلف میگوید: (نسائی از ابوهریره روایت میکند که: هر کسی گرهی ببندد و سپس در آن افسون کند، جادو کرده است و هر کسی جادو کند شرک ورزیده است. و هر کسی چیزی به خود بیاویزد به آن سپرده میشود[۱۴]).
مؤلف این حدیث را از روایت ابوهریره ذکر نموده و به نسائی نسبت داده است و بیان نکرده که آیا حدیث سخن ابوهریره است یا آن را از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت مینماید؟ و حال آنکه نسائی آن را به عنوان سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت کرده است و مؤلف از ذهبی[۱۵] نقل کرده و میگوید: این حدیث صحیح نیست، اما ابن مفلح آن را حسن شمرده است[۱۶].
گفتهاش: (هر کسی گرهای ببندد و سپس در آن افسون کند جادو کرده است) بدان که جادوگران وقتی بخواهند جادو نمایند نخها را گره میزنند و بر هر گرهی افسون میکنند و میدمند تا جادویی که میخواهند منعقد شود. از اینرو خداوند فرمان داده که از شر افسون کنندگان به خدا پناه برده شود و میفرماید: ﴿وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ۴﴾ [الفلق: ۴]. «و از شرّ زنان جادوگری که در گرهها میدمند». و نفث: یعنی دمیدن با آب دهان که در اصطلاح با تف کردن فرق میکند. و افسون کردن و دمیدن کار جادوگر است. هنگامی که حالت پلیدی بگیرد و حالتی شر که میخواهد به جادو شده برساند برای او میسر میشود و برای آن از ارواح پلید کمک میگیرد و در این گرهها با آب دهانش میدمد و افسون میکند، آنگاه از نفس خبیث جادوگر نَفَس و دم آمیختهای با شرّ و آزار همراه با آب بیرون میآید و به کمک روح شیطانی فرد جادو شده را مورد اذیت و آزار قرار دهد و به حکم تکوینی تقدیری خداوند نه حکم و اجازهی شرعی الهی به فرد جادو شده جادویش اصابت میکند. ابن قیم آن را بیان کرده است.[۱۷]
گفتهاش: (و هر کسی جادو کند شرک ورزیده است) نص و تصریح است که جادوگر مشرک است، چون جادو بدون شرک ورزیدن انجام نمیپذیرد، چنانکه حافظ ابن حجر از بعضی جادوگران این را نقل کرده است.[۱۸]
گفتهاش: (و هر کسی چیزی را به خود بیاویزد به آن سپرده شده است). یعنی هر کسی به چیزی دل ببندد و بر آن توکل نماید و به آن امید داشته باشد، خداوند او را به همان چیز میسپارد. پس اگر بنده به پروردگارش دل ببندد، پروردگاری که مولا و آقای همه است، خداوند او را کفایت میکند و مورد حفاظت قرار میدهد و خداوند بهترین یاور و کارساز است. خداوند متعال میفرماید: ﴿لَیۡسَ ٱللَّهُ بِکَافٍ عَبۡدَهُ﴾ [الزمر: ۳۶]. «آیا الله متعال برای بندهاش کافی نیست؟» (الزمر: ۳۶) و هر کسی به جادو و شیطان دل ببندد خداوند او را به همان چیزها میسپارد و جادو شیاطین او را در دنیا و آخرت هلاک میسازند.
(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– النهایه فی غریب الحدیث و الأثر۳/۳۳۰٫
[۲]– النهایه فی غریب الحدیث و الأثر۳/۱۲۱٫
[۳]– نگا: فیض القدیر مناوی۴/۳۹۵٫
[۴]– شرح الطیبی علی المشکاه ۸/۳۱۹٫
[۵]– مسند احمد ۱/۳۸۹، مصنف ابن أبی شیبه۲۶۳۹۱، بخاری در الأدب المفرد۹۱۲، ابوداود در سنن۳۹۱۰ و ترمذی در سنن۱۶۱۴ روایت کرده و میگوید حسن صحیح است و ابن ماجه در سنن خود ش۳۵۳۸، طحاوی در مشکل الأثار۲/۲۹۸-۲۹۹، در شرح معانی الآثار۴/۳۱۲، ابن حبان در صحیح خود۶۱۲۲، حاکم در مستدرک۱/۱۷-۱۸ و غیره از عبدالله بن مسعود روایت کردهاند که گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «الطیره شرک» بدفالی گرفتن شرک است و هیچ کس از ما نیست که به آن گرفتار نشود اما خداوند با توکل آن را از میان میبرد. اسناد این روایت صحیح است، ترمذی، طحاوی، ابن حبان و حاکم صحیح قرار دادهاند و ذهبی با حاکم موافق است. و اینکه گفت: «هیچ کس از ما نیست…» سخن ابن مسعود است، چنانکه سلیمان بن حرب به صراحت این را گفته و بخاری، ترمذی و بسیاری از محدثین نیز همین را گفتهاند.
[۶]– آنچه در مسند چاپ شده آمده و در السنن الکبری بیهقی ۸/۱۳۹ که از طریق امام احمد روایت میکند آمده این است که از حسن نقل شده که گفت: جبت یعنی شیطان.
[۷]– شیخ عبدالرحمان بن حسن در فتح المجید۲/۴۷۹-۴۸۰ میگوید: ابراهیم بن محمد بن مفلح میگوید که در تفسیر بقی بن مخلد آمده است که: ابلیس چهار صدا داد: صدایی هنگامی که لعنت شد از او بر آمد و صدایی که وقتی از آسمان بر زمین فرود آورده شد و صدا و فریادی که به هنگام ولادت پیامبر صلی الله علیه و سلم از او بیرون آمد و صدا و فریادی که به هنگام نزول سورهی فاتحه از او بیرون آمد. سعید بن جبیر میگوید: وقتی خداوند ابلیس را لعنت کرد صورتش تغییر کرد و با صورت ملائکه متفاوت شد و فریادی بر آورد، پس همه فریادهایی که در دنیا تا روز قیامت سر داده میشود از آن است. روایت ابن ابی حاتم. و سعید بن جبیر از ابن عباس روایت میکند که گفت: وقتی پیامبر صلی الله علیه و سلم مکه را فتح کرد شیطان فریادی بر آورد که تمام لشکریانش به سوی او آمده و گرد او جمع شدند. حافظ ضیاء در المختاره روایت کرده است. و اینگونه مفهوم قول حسن روشن میشود. و آنچه ابن مفلح به تفسیر بقی بن مخلد نسبت داده آن را ابوالشیخ در العظمه ۵/۱۶۷۹ و ابن الأنباری در کتاب الردّ روایت کردهاند. چنانکه در تفسیر قرطبی ۱/۱۰۹ با سند صحیح از مجاهد روایت کرده است و قول سعید بن جبیر را نیز ابوالشیخ در العظمه ۵/۱۶۷۸ و غیره روایت کردهاند و اسنادش حسن است و قول ابن عباس را ابو نعیم در الحلیه ۹/۶۳ و غیره روایت کردهاند و اسنادش حسن است.
[۸]– نگا: سیر اعلام النبلاء۱۴/۱۲۵٫
[۹]– مسند احمد ۱/۳۳۱، ۲۲۷ مصنف ابن ابی شیبه۲۵۶۴۶، سنن ابوداود۳۹۰۵، سنن ابن ماجه۳۷۲۶ المعجم الکبیر طبرانی۱۱۲۷۸ السنن الکبری بیهقی۸/۱۳۸ و اسنادش صحیح است و این حدیث را نووی در ریاض الصالحین ص۳۰۷ صحیح شمرده است و ذهبی در الکبائر ص۱۲۰ و شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب، شیخ سلیمان و شیخ شنقیطی در اضواء البیان۴/۴۹ و غیره صحیح دانستهاند.
[۱۰]– النهایه فی غریب الحدیث و الاثر ۴/۴٫
[۱۱]– مسلم ۳۵ از ابوهریره.
[۱۲]– مجموع الفتاوی ۳۵/۱۹۳٫
[۱۳]– فیض القدیر۶/۸۰٫
[۱۴]– نسائی ۷/۱۱۲، المعجم الأوسط طبرانی۱۴۶۹، الکامل ابن عدی۴/۳۴۱، تهذیب الکمال مزی۱۴/۱۶۹ و غیره از طریق عباد بن میسره از حسن بصری از ابوهریره با همین سند روایت کردهاند که سندش حسن است. عباد حسن الحدیث است و راجح این است که حسن از ابوهریره حدیث شنیده است و حسن کم تدلیس مینماید پس حدیثی که او به صورت عَن روایت کرده بر سماع او حمل میشود. و ذهبی در المیزان۲/۳۷۸ میگوید: حدیث به سبب لین و ضعف عبّاد و منقطع بودن روایت صحیح نیست و ابن مفلح در الآداب الشرعیه به دنبال سخن ذهبی میگوید: چنین گفته! و حدیث حسن است.
[۱۵]– میزان الإعتدال فی نقد الرجال۲/۳۷۸٫
[۱۶]– الأداب الشرعیه ۳/۶۹ الرساله.
[۱۷]– بدائع الفوائد۲/۲۲۱٫
[۱۸] فتح الباری۱۰/۲۲۵٫