وجه استدلال در این دو حدیث، این است که آن بر وجوب اجتهاد و نظر بر تمام مکلفین دلالت دارد؛([۱]) زیرا دلالت آن عام است و تمام افراد را در بر میگیرد ([۲]) و در حدیث دوم، پیامبر صلی الله علیه و سلم بهطور مطلق، به اجتهاد امر نموده است و اگر توافق شود به اینکه بعضی از علوم، از عموم حدیث خارج میشود، علم به فروع دین باقی میماند،([۳]) بنابراین طلب آن بر هر مسلمانی واجب است و هرکس باید اجتهاد و استدلال کند تا به حکم مسئلۀ موردنظر برسد.
عقل: قائل بودن به جواز تقلید، منجر به بطلان تقلید میشود؛ زیرا تقلید مقتضی آن است که برای فردی که از تقلید منع شده است، تقلید جایز باشد و آنچه که ثبوتش منجر به عدمش میشود، باطل است.([۴])
اگر تقلید بر شخص عامی واجب باشد، در این صورت ممکن است فردی که از وی تقلید کرده است، در اجتهادش خطا کرده باشد، یا در آنچه که به وی خبر داده است، دروغ گفته باشد، بنابراین شخص عامی مأمور به تبعیت و پیروی کردن از خطا و دروغ است و پیداست که چنین چیزی از شارع به دور است.([۵])
- چون احتمال جهل و فسق مفتی است، در نتیجه اگر شخص عامی از او تقلید کند، کار مفسدهای را انجام داده است.([۶]) بنابراین تقلید از او جایز نیست.
- اگر تقلید در فروع دین واجب میبود، به دلیل اینکه امارات و نشانههای ظاهر شده که ظن صدق مفتی را ایجاب میکند، چنین معنایی در اصول دین هم هست، پس اگر این چنین باشد، اکتفا به فتوا در اصول دین واجب میشود.([۷])
- اجتهاد در مذاهب چهارگانه، مذهب زیدیه و هادویه حجت و دلیلی است که تقلید را رد میکند.([۸])
- چون در مسائل اجتهادی این احتمال هست که مجتهد اجتهاد نکند یا در اجتهادش کوتاهی کند، یا برخلاف اجتهادش فتوا دهد، در نتیجه تقلید از او جایز نیست.([۹])
۴- عمل صحابه، تابعین و ائمه اربعه: در عصر صحابه – رضی الله عنهم أجمعین – مذهب خاصی وجود نداشته و آنان برای به دست آوردن احکام وقایع و حوادث به کتاب و سنّت مراجعه میکردند یا در بین خودشان پس از تبادلنظر و مشورت، بهترین رأی و نظر را بر میگزیدند و همگی بر آن اتفاق، اجماع میکردند و آنگاه بدان عمل مینمودند. تابعین نیز از روش آنان تبعیت کرده و برای پیدا کردن احکام مسایل، به قرآن و سنت مراجعه مینمودند و چنانچه حکم مسئلهای را در آن نمییافتند، به اجماع صحابه رضی الله عنهم عمل میکردند و اگر باز حکم مسئله را در آن نمییافتند، آنگاه اجتهاد میکردند و بعضی از آنان، قول فردی از صحابه رضی الله عنهم را اختیار میکردند؛ زیرا آن را بهترین و قویترین رأی در دین خداوند میدانستند.([۱۰])
ائمۀ اربعه نیز از منهج و روش پیشینیان خود تبعیت و از تقلید منع میکردند. در عصر ایشان مذهب معینی وجود نداشته و این مذاهب بعد از عصر ایشان توسط عوامِ مقلّد ایجاد شد، بدون اینکه ائمۀ مجتهدین اجازۀ آن را داده باشند.([۱۱]) بلکه آنان همواره دستور به اجتهاد میدادند و مردم را بدان تشویق میکردند و آنان را به خاطر تقلید نمودن، مورد مذمت قرار میدادند.
امام شافعی رحمه الله میگوید: «مثال کسی که بدون دلیل طلب علم مینماید، همانند هیزم جمعکن در شب است، کولهباری از هیزم را برمیدارد، در حالی که در میان آن یک مار افعی موجود است، و غافلانه او را میگزد.»([۱۲])
امام احمد رحمه الله میگوید: «نه از من و نه از مالک و نه از ثوری و نه از اوزاعی تقلید کنید و بر اساس آنچه آنان احکام را استخراج نمودهاند، شما هم به استخراج احکام بپردازید.»([۱۳])
از امام ابوحنیفه رحمه الله و از شاگردش امام ابویوسف رحمه الله روایت شده که گفتهاند: برای هیچکس جایز نیست که قول ما را تقلید کند تا نفهمد دلیل قول ما چیست؟([۱۴])
([۱])آمدی، الإحکام فی أصول الأحکام، ۳/۱۷۰٫
([۲]) عبدالمجید محمّد سوسوه، دراسات فی الاجتهاد و فهم النص، ص ۹۹٫
([۳])رازی، المحصول، ۶/۱۰۹ و ۱۰۸٫
([۵]) الإحکام فی أصول الأحکام، ۳/۱۰۷٫
([۸])حلیمه بوکروشه، مجله «الأمه»، شماره ۹۱ و ۹۰ به نقل از (شوکانی، القول المفید فی أدله الاجتهاد و التقلید، ص ۱۴۶-۱۴۳).
([۱۰])شوکانی، القول المفید فی أدله الاجتهاد والتقلید،۱/۴۳-۴۴٫
([۱۲])ابنقیم جوزیه، أعلام الموقعین، ۱/۵۳۰٫