باید گفت که خطبهی پیامبرصلی الله علیه و سلم در آن مکان (غدیر خم)، از پیش تعیین شده نبود، بلکه تنها سبب خاصی مقتضی ایراد خطبه شد. همانا آگاهی از سبب یک سخن، رابطهی شدیدی با شناخت مقاصد و اهداف گویندهی آن سخن دارد، اگر چنین نمیبود، علماء به شناخت «اسباب نزول» اهتمام خاصی نمیورزیدند.
برای اینکه استدلال به این روایت جهت اثبات امامت، ممکن باشد، باید همهی اسباب و مسببات و عللی که این روایت به خاطر آنها گفته شده و پیامبر صلی الله علیه و سلم به خاطر آنها، سخنانش را ایراد نموده، نادیده گرفت و کاری به آنها نباشد، چون در غیر این صورت روشن میگردد که میان این روایت و میان موضوع «امامت» یا سفارش به جانشینی علی رضی الله عنه، ارتباطی وجود ندارد.
ابتدای این روایت، روشن میسازد که به خاطر کنیزی که علی رضی الله عنه او را به نکاح خود درآورد، و اصحاب را از سواری شترها منع کرده بود، و همچنین به خاطر درآوردن آن لباسها از تنشان موقعی که به رسولالله صلی الله علیه و سلم ملحق میشوند و به جمع حاجیان میپیوندند، میان علی رضی الله عنه و آن لشکر جر و بحث و دشمنیها و اختلافاتی روی داد.
در نتیجه سخنان بد و بیراهه گفتن به علی زیاد شد و در میان مردم پخش گردید و شکایت و گله زیادی از علی کردند که به خاطر اینها پیامبر صلی الله علیه و سلم ناچار گردید در آن مکان (غدیر خم) و در آن هوای گرم و سوزان بایستد تا این شر و دعوا و سخنان بد را خاتمه دهد و ساحت علی رضی الله عنه را مبرا سازد.
همانا علی رضی الله عنه، از جانب پیامبر صلی الله علیه و سلم امیر بود و اطاعت از امیر درجه پایین جزو اطاعت از امیر مقام بالا است، پس اطاعت از امیر در حقیقت اطاعت از کسی است که او را به امارت گماشته و نافرمانی از امیر در حقیقت نافرمانی از کسی است که او را به امارت گماشته است.
همانا اطاعت از علی رضی الله عنه که رسول الله صلی الله علیه و سلم او را به امارت گماشته عین اطاعت از رسول الله صلی الله علیه و سلم است و نافرمانی و سرپیچی از او و آشوبگری و اخلالگری علیه او و کشمکش و ستیزه و اختلاف با او در حقیقت نافرمانی و سرپیچی از رسول الله صلی الله علیه و سلم است. این چیزی است که پیامبر صلی الله علیه و سلم با عبارت «من کنت مولاه فعلی مولاه» بدان اشاره کرده است. و اگر کس دیگری غیر از علی رضی الله عنه (مثلاً عثمان رضی الله عنه) در آن واقعه امیر میبود، آنچه برای علی رضی الله عنه روی داد برای عثمان رضی الله عنه هم روی میداد، و پیامبر صلی الله علیه و سلم میفرمود: «هر کس من بر او حق اطاعت دارم، باید از عثمان اطاعت بکند». و در این گفته و در معنای آن اشارهای به امامت یا تعیین خلیفه پس از پیامبر صلی الله علیه و سلم نیست.
لفظ «مولی» از الفاظ مشترکی است که چندین معنی دارد، لذا حمل آن بر یکی از این معانی بدون قرینه به ویژه پس از نامعلوم بودن سبب و نادیده گرفتن آن سخن بدون علم و ظلم در تفسیر آن لفظ است. و این لفظ در بهترین حالش ـ متشابه است که در اثبات اصول دین کمترین ارزشی را ندارد، چون اصول دین بر قطع و یقین پایهگذاری میشود. بنابر این چگونه به روایت استدلال میشود در حالی که روایت نمیتواند اصلی از اصول دین را اثبات نماید. همانا این نص اگر آیهای قرآنی میبود، نمیتوانست دلیل بر «امامت» باشد، چون متشابه است، پس اکنون که هم روایت است و هم متشابه، به نظرت چگونه باید باشد؟!
اینک بعضی از آیات قرآنی که لفظ «مولی» در آنها به کار رفته و روشن میسازد که لفظ «مولی» هیچ ارتباطی با «امامت» ندارد: