بخاری به طور مختصر و احمد و بیهقی و ابن هشام در سیره روایت کردهاند: که رسولالله صلی الله علیه و سلم چند ماه قبل از حجه الوداع خالد بن ولید را به عنوان فرماندهی لشکر به یمن فرستاد. مسلمانان در آن جنگ پیروز شدند و غنائمی از کفار نصیبشان شد. آنگاه خالد به رسول الله صلی الله علیه و سلم نامه نوشت که کسی را نزد ما بفرست تا آن غنائم را به پنج قسمت تقسیم نماید. بریده گوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم، علی رضی الله عنه را نزد ما فرستاد و در میان اسیران، کنیزی بود که از همهی اسیران زیباتر بود. راوی میگوید: پس علی رضی الله عنه آن غنایم را به پنج قسمت تقسیم کرد، سپس بیرون آمد در حالیکه آب از موهایش میچکید (یعنی غسل جنابت نموده بود) گفتیم: ای ابوالحسن! این چیست؟ علی رضی الله عنه گفت: ندیدید که من غنائم را به پنج قسمت تقسیم نمودم و آن کنیز در سهم (یک پنجم) غنائمی که از آنِ خدا و رسول خداست، داخل گردید و سپس نصیب خانوادهی پیامبر صلی الله علیه و سلم گشت و بعد نصیبِ خاندان علی گشت. راوی گوید: آنگاه آن مرد (یعنی خالد) نامهای به پیامبر صلی الله علیه و سلم نوشت تا گزارش کار را به اطلاعش برساند و من گفتم: مرا به عنوان تصدیقکنندهی ماجرا نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم بفرست… علی رضی الله عنه خواست از یمن به سوی مکه رود تا آنجا رسولالله صلی الله علیه و سلم را ملاقات نماید. از این رو برای این کار عجله نمود و به جای خود مردی را از میان دوستانش بر لشکرش قرار داد. آن مرد آهنگ کاری کرد و به هر یک از افراد لشکر، جامهی کتانیای داد که در میان سهم علی رضی الله عنه بود، پس هنگامی که لشکر نزدیک شد، علی رضی الله عنه رفت تا آنان را ملاقات نماید، ناگهان دید که آنان جامه به تن دارند. علی رضی الله عنه خطاب به آن مرد گفت: وای بر تو، این چه کاری است که کردهای؟ آن مرد گفت: جامهها را به افراد لشکر دادم تا موقعی که میان دیگران میآیند، آراسته و مزین باشند. علی رضی الله عنه گفت: قبل از آنکه به رسول الله صلی الله علیه و سلم برسی، آن جامهها را از تنشان بیرون آور. راوی گوید: او آن جامهها را از تن مردم در آورد و آنها را به جای خود بازگرداند. راوی گوید: همهی افراد لشکر اظهار شکایت نمودند؛ به همین خاطر رسول الله صلی الله علیه و سلم برخاست و برای ما خطبهای ایراد نمود. از وی شنیدم که میفرمود:
«أیها الناس، لا تشکوا علیاً فوالله إنه لأخشی فی ذات الله أو فی سبیل الله من أن یشکی».
«ای مردم! از علی شکایت نکنید، زیرا او به خاطر خدا یا به خاطر راه خدا، آن قدر ترس و خشیت دارد که سزاوار نیست از وی شکایت شود». [منظور این است که هرچه کرده به خاطر ترس از خدا بوده و هیچ نفع و چشم داشت مادی برای خود در نظر نگرفته، پس از وی شکایت نکنید].
بریده گوید: هنگامی که نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمدم، از علی نام بردم و از وی بدگویی کردم، دیدم که چهرهی رسول الله صلی الله علیه و سلم تغییر یافت و فرمود: آیا من به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتم: چرا، ای رسول خدا، فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»: «هر کس که من دوستش هستم، علی هم دوستش است».
و مسلم از زید بن ارقم روایت کرده که او گوید: رسول الله صلی الله علیه و سلم روزی در کنار آبی که به آن «خم» میگویند و میان مکه و مدینه واقع شده، برای ایراد خطبه برخاست. آنگاه سپاس و ستایش خداوند را به جای آورد و ما را نصیحت نمود و مطالب با ارزشی دینی و ارزشهای اخلاقی و احکام دینی را به ما یادآوری نمود و سپس فرمود:
«أما بعد، أیها الناس فإنما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربی فأجیب وأنا تارک فیکم ثقلین: أولهما کتاب الله فیه الهدی والنور فخذوا بکتاب الله واستمسکوا به».
«اما بعد؛ ای مردمان! همانا من هم (مثل شما) بشرم و هر آن ممکن است فرستادهی پروردگارم (ملک الموت) بیاید (و جانم را بگیرد و از میان شما بروم. اما بدانید که) من دو چیز گرانبها و ارزشمند را در میان شما به جا میگذارم. اولین آن، کتاب خدا (قرآن) است که در آن نور و روشنایی و هدایت هست، پس کتاب خدا را بگیرید و بدان چنگ زنید (و از آن پیروی کنید).» پیامبر صلی الله علیه و سلم مردم را به پیروی از قرآن تشویق و ترغیب نمود. در روایت دیگری آمده است:
«کتاب الله فیه الهدی والنور، من استمسک به وأخذ به کان علی الهدی ومن أخطأه ضل».
«(اولین آن، کتاب خدا (قرآن) است که در آن نور و روشنایی و هدایت هست. هر کس بدان چنگ زند و بدان عمل نماید، هدایت مییابد و هر کس از آن غافل باشد و آن را پشت سر اندازد، گمراه میگردد».
و در روایت سومی آمده است: «أحدهما کتاب الله عز و جل وهو حبل الله، من اتبعه کان علی الهدی ومن ترکه کان علی ضلاله».
«یکی از آن دو، کتاب خدا (قرآن) است که ریسمان محکم الهی است. هر کس از آن پیروی نماید، هدایت مییابد و هر کس آن را رها کند و از آن پیروی ننماید، گمراه میگردد».
سپس فرمود: «وأهل بیتی أذکرکم الله فی أهل بیتی ثلاثاً ».
«(دومین چیز با ارزشی که در میان شما به جا میگذارم،) اهل بیت و خانوادهام است، دربارهی خانوادهام خدای را در نظر داشته باشید (و آنان را اذیت نکنید). سه بار این جمله را تکرار نمود ».