اولین مهمِ اهل سنت در قبال مبتدعین، افشاگریِ اهل بدعت و هشدار به امّت در برخورد با ایشان، آشکار نمودن سنت و آگاهی دادن به مسلمانان در این زمینه است. در پی آن، در قلع و قمع بدعت و دفع تجاوز و دشمنی اهل بدعت هم میکوشند. این رویکرد را در پرتو کتاب الله و سنت، با عدالت هر چه تمامتر اجرا میکنند.
– ( این مسئله را به یاد داشته باش که من (ابن تیمیه) با مخالفِ خود با سعهی صدر برخورد میکنم؛ چرا که او در تکفیر، فاسق خواندن، بهتان زدن و عصبیتِ جاهلی، در حدود الهی علیه من تجاوز میکند، ولی من در مورد او، حدود الهی زیر پا نمیگذارم. بلکه مواظب گفتار و کردار خویش هستم و با ترازوی عدالت آن را میسنجم. و به کتاب الله سبحانه وتعالی که آن را بر مردم نازل نمود و آن را در اختلافاتشان مایهی هدایت و رهنمود قرار داد، اقتدا میکنم)[۱].
– (آنچه را که یک شاهد و گواه یا شخصی دیگر، با آن از کسی انتقاد کند و بر او خرده گیرد و در پی آن عدالت و دینِ شخصِ متهم زیر سؤال رود، باید این شهادت از طریق استفاضه (مشهور) و ثابت شده صورت گیرد؛ نه فقط از قول دیگران یا تجربه. در این صورت این عیب و خردهگیری، عیب شرعی محسوب میشود.. در این مسئله ندیدم کسی اختلاف داشته باشد؛ چرا که تمام مسلمانانِ عصر ما در مورد عمر بن عبدالعزیز و حسن بصری رحمهما الله و امثال این دو که دیندار و اهل عدل و دادگری بودهاند، شهادتی میدهند که فقط از طریق استفاضه (مشهور) به آنها رسیده است[۲]. همچنین مسلمین علیه حجاج بن یوسف، مختار بن ابی عبید، عمرو بن عبید، غیلان قدری، عبدالله بن سبأ رافضی و دیگران، ظلم و بدعتهایی را شهادت میدهند که فقط از طریق استفاضه و شهرت به آنان رسیده است.. البته این حکم برای زمانی است که فرد را فاسق بخوانند؛ تا بدینوسیله او را فاقد شهادت و ولایت بدانند. اما اگر منظور، فقط هشدار و بر حذر بودن از وی باشد، تا دیگران از شرّش در امان بمانند، باید نسبتی کمتر از فسق به او داد .. کسی که به بدعت فرا میخواند به اتفاق مسلمانان مستحق مجازات و عقوبت است. گاهی باید او را کشت و گاها به کمتر از قتل هم بسنده میشود.. ولی اگر تشخیص داده شد که آن شخص مستحق عقوبت و مجازات نیست، یا نمیتوان او را مجازات کرد، باید بدعتش برای مردم اعلان گشته و دیگران را از او بر حذر داشت. چون این رویکرد هم، امر به معروف و نهی از منکریست که الله جل جلاله و رسول الله صلی الله علیه وسلم بدان دستور دادهاند. بدعتی هم که صاحبش مبتدع خوانده میشود، آنست که مخالفت آن بدعت با قرآن و سنت در نزد علمای اهل سنت مشهور باشد. مانند بدعتِ خوارج، روافض، قدریه و مرجئه.. عبدالرحمن بن مهدی میگوید: جهمیه و روافض دو گروهاند که باید از آنان برحذر بود. شرورترین اهل بدعت این دو گروهاند)[۳].
– (همچنین کسی که با بدعتی خود ساخته که از قرآن و سنت ثابت نیست، مسلمانان را تکفیر نماید، و جان و مال آنان را مباح بداند، باید او را از این کار بازداشت و حتی شده با قتل یا جنگ، به گونهای مجازاتش کرد که از این کار باز آید. چرا که اگر متجاوزانِ هر گروه مجازات شوند و پرهیزگاران و پارسایان هر گروه بزرگ داشته شوند، این از بزرگترین اسبابی است که باعث رضایت الله جل جلاله و رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصلاح امور مسلمین میگردد)[۴].
– (هرگاه در شخصی خیر و شر، نافرمانی، طاعت و معصیت، و سنت و بدعت با هم جمع شد، باید به قدر خیر و صلاحی که در او است، مورد موالات و پاداش قرار گرفته و به تناسب شر و فسادی که در اوست، مورد معادات و مجازات قرار گیرد؛ لذا در یک شخص در آنِ واحد، موجبات بزرگداشت و اهانت جمع میشود)[۵].
– (آنچه که شایسته است در این موضوع بدانیم، این است که شریعت اسلامی ما را به برپایی حدّی از حدود، از قبیلِ قتل، شلاق، یا غیره بر یک شخص امر نموده است؛ که با اجرای این حد، انسانِ گناهکار در آخرت دوباره مورد عذاب قرار نخواهد گرفت. مثلاً با سرکشان و شورشیان و آنان که مسایل را تأویل میکنند، با وجودی که دارای عدالت هستند هم باید وارد جنگ شد. درست همانند اجرای حد بر کسی که بعد از دستگیری، توبهی واقعی نموده است.. البته چنین رویکردی در مورد کسی که تأویل کرده است، صدق نمیکند..
البته هستند مردمانی که با وجود کافر بودن، در دنیا مجازات و عقوبت نمیشوند. مانند اهل «جزیه» که بر کفر خود باقی هستند. و یا مانند منافقینی که در ظاهر مسلمان هستند. این افراد گرچه در آخرت در زمرهی کفار هستند، لیکن طبق احکامِ اسلام با این افراد (به مثابهی مسلمانان) برخورد میشود.. چرا که در حقیقت محل اجرای مجازات و ثواب، سرای آخرت است. لیکن اجرای مجازات و عقوبت در دنیا، برای باز داشتن از ظلم و عدوان مشروع شده است.. بر هیمن مبنا عقوبتِ دنیا مستلزم مجازاتِ اخروی نیست و نیز به عکس. لذا اکثر سلف به قتل اهل بدعتی که مردم ر ا به بدعت فرا خوانده و دین مردم را به فساد میکشند، دستور دادهاند. فرقی ندارد که آن مبتدع را کافر خوانده باشند یا خیر)[۶].
[۱]– همان: ج ۳ ص ۲۴۵.
[۲]– یعنی خود مردم معاصر در عصر آنان نبودهاند تا ایشان را دیده باشند و شهادت دهند. ولی در تاریخ مشهور است که این افراد متدین و عادل بودهادند.
[۳]– همان: ج ۳۵ ص ۴۱۳ – ۴۱۵.
[۴]– همان: ج ۳ ص ۴۲۳.
[۵]– همان: ج ۲۸ – ص ۲۰۹.
[۶]– همان: ج ۱۲ ص ۵۰۰.