الحمدلله
رسیدن به سن بلوغ با یکی ازنشانههای زیر به ثبوت میرسد:
خروج منی از وی، خواه درخواب یا بیداری، چون خداوند میفرماید:” وإذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستأذنوا کما استأذن الذین من قبلهم نور ۵۹ [هرگاه اطفال شما بسن بلوغ رسیدند و احتلام شدند، باید بدون اجازه بر شما وارد نشوند، همانگونه کهکشانی پیش از آنان بودند اجازه میگرفتند]”.
بروایت ابوداود از علی بن ابیطالب پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:” رفع القلم عن ثلاث: عن الصبی حتی یحتلم.وعن النائم حتی یستیقظ وعن المجنون حتی یفیق [ازسهکس قلم تکلیف برداشته شده است: ازکودک تا اینکه احتلام شود و از بخواب رفته تا اینکه بیدار گردد و ازدیوانه تا اینکه بهبودی حاصلکند و رشد خویش را باز یابد]”. و بروایت امام علی بن ابیطالب پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:” لا یتم بعد احتلام [بعد ازاحتلام یتیمی وجود ندارد و دیگر یتیم نیست]”. بروایت ابوداود و بخاری.
بپایان بردن پانزده سال تمام از عمر خود، چون ابن عمرگفت: در روز جنگ “اُحد” که چهارده سال داشتم بر پیامبر صلی الله علیه و سلم عرضه شدم، که در جنگ شرکت کنم، بمن اجازه نداد و روز جنگ خندق که پانزده سال داشتم بر وی عرضه شدم که در جنگ شرکت کنم بمن اجازه داد.
چون عمر بن عبدالعزیز این مطلب را شنید بعاملان خود نوشت که کسی را بجنگ نفرستند مگر اینکه به پانزده سالگی رسیده باشند و تاکسی به پانزده سالگی نرسیده باشد بوی تعرض نکنند.
ابوحنیفه و مالک گفتهاند کسی که احتلام نشده باشد، حکم به بلوغ وی نمیشود تا اینکه بسن شانزده سالگی برسد و در روایت مشهورتری از ابوحنیفه هفده سال نقل شده است. و درباره دخترگفته است باید بسن هفده سالگی برسد و داودگفته است: انسان با سن بلوغ نمیشود، مادامکه احتلام نیابد اگرچه چهل ساله هم باشد.
روییدن موی سیاه زهار که موی سیاه مجعد است، نه مطلق موی،که مطلق موی در زهارکودکان نیز هست. درجنگ بنی قریظه مرد را با روییدن موی زهار میشناختند و هرکس موی زهارش روییده بود، بوی اجازه شرکت در جنگ داده میشد. ابوحنیفهگفت: با روییدن موی، هیچ حکمی ثابت نمیشود وروییدن موی زهارنه بلوغ است ونه علامت بلوغ.