همهی اسماء خدا، زیبا و نیکو هستند و هیچ اسمی از اسماء خدا، اسم مذمت و عیب نیست. افعال خدا، حکمت، رحمت، مصلحت، احسان و عدل هستند و به طور قطع از اینها خارج نیستند. الله تعالی به سبب همهی اینها ستوده شده است. از این رو نسبت دادن شر به خدا محال است، چون در هستی جز گناهان و عقوبات و مجازات گناهان، هیچ شری وجود ندارد، و اینکه گناهان وجود دارند، از این جهت است که از سوی نفسِ بنده واقع میشوند؛ چون سبب گناه، ظلم و جهل است و این دو در نفس بنده وجود دارند؛ زیرا ذات و سرشت بنده مستلزم جهل و ظلم است و علم و عدلی هم که در بنده باشد، فقط از روی لطف و فضل خدا برایش حاصل شده و چیزی خارج از نفس بنده است.
هر کس خدا خیرش را بخواهد، این لطف را شامل حالش میکند و در نتیجه احسان و نیکی و طاعت از او سر میزند و هرکس خدا شرش را بخواهد، این لطف و فضل را از او میگیرد و او را به حال خودش و همراه انگیزهها، تمایلات نفسانیاش و سرشت خودش رها میکند در نتیجه موجب جهل و ظلم، که هر امر شرّ، قبیح و زشتی است، از او سر میزند. پس موجبات جهل و ظلم انسان به نسبت پروردگار، شر نیست و از آن منع نمیشود و شر در تقدیر فقط به نسبت بنده واقع میشود از آن جهت که بنده استحقاق آن را دارد؛ چون انسان سبب آن شر و بدی است، ولی خدا در آن فعلِ شر – که انسان سبب آن شده – حکمت کامل و حجت سرشار دارد. پس این شر که از انسان سر میزند – عدل خداست و خدا علیم و حکیم است و آن علم و عدلی که از انسان سر میزند، لطف و فضل خداست: ﴿وَأَنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِیَدِ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ﴾ [الحدید: ۲۹]: «و این که فضل و عطاء در دست خدا است و آن را به هر کس که بخواهد مرحمت میکند و خداوند دارای فضل و عطاء فراوان و بزرگ است». این مفهوم سخنان و اظهارات ابن قیم در این باره بود[۱] و سخن حق و درستی است.
خلاصهاش این است که شر به فعل انسان بر میگردد که از انسان صادر شده و به ذات و صفات خدا بر نمیگردد. این قضیه با یک مثال روشن میگردد: – ولله المثل أعلی- (بالاترین وصف از آنِ خداست): اگر یکی از پادشاهان دادگر به ریشهکن کردن مخالفان و مفسدهجویان و برپاکنندهی حدود و تعزیرات شرعی بر افراد مستحق آن، معروف و شناخته شده باشد، قطعاً این کار، خیر به شمار میآید و این پادشاه به سبب آن، ستوده و تمجید میشود. و مردم او را میستایند و از او تشکر و قدردانی میکنند. پس این کار به نسبت آن پادشاه، خیر است و او به خاطر آن ستایش، تمجید، قدردانی و سپاس میشود، ولی به نسبت کسی که حدود و تعزیرات شرعی روی او اجرا شده، شر است. پروردگار جهانیان به طریق اولی چنین است؛ چون کمال مطلق از تمامی جهات و در هر حالی، از آن اوست.
به علاوه، اگر شر نبود، آیا خیر شناخته میشد؟ چون یک چیز جز به وسیلهی ضدش شناخته نمیشود.
اگر خوب این موضوع را درک نمیکنی، سخن ابن عقیل[۲] در باب قبلی را به یاد آور. این موضوع را بپذیر و تسلیم آن شو تا سالم بمانی.
(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– طریق الهجرتین صفحات ۱۶۶- ۱۶۸٫
[۲]– سخن ابن عقیل این است: اگر به خاطر عطوفت حیوانی و اقتضای جنسیات، علت این امر را درک نکردی، اما تو عقلی داری که به وسیلهی آن حکمت های آفریدگار را درک میکنی و این عقل، بر تو واجب میکند که علت را بدانی. اگر علت آن را ندانستی، به آفرینندهی عقل ایراد گرفتهای، چون عقل در شناخت حکمت آن به تو خیانت کرده است».