ما جاء فی منکری القدر (تهدیداتی که راجع به منکران قدر وارد شده است) (۶)

شیخ الاسلام ابن تیمیه وقتی این سخن ابن عمر را نقل کرده، گفته است: «سخنان ابن عباس، جابر بن عبدالله، واثله بن اسقع، دیگر صحابه، تابعین و سائر ائمه‌ی مسلمانان درباره‌ی قدریه نیز همین است. حتی امامانی همچون مالک، شافعی، احمد بن حنبل و دیگران درباره‌ی آنان گفته اند: «همانا کسانی که علم خدا نسبت به اشیاء پیش از به وجود آمدن شان را انکار می‌کنند، کافر هستند»[۱].

در عبارت: (ثم استدل بقول النبی صلی الله علیه و سلم: «الإیمان أن تؤمن بالله، وملائکته، وکتبه، ورسله، والیوم الآخر، وتؤمن بالقدر خیره وشره») پیامبر صلی الله علیه و سلم در حدیث فوق الذکر، وقتی راجع به اسلام از وی سؤال شد، ارکان پنجگانه‌ی اسلام را نام برد؛ چون این ارکان اصل و اساس اسلام‌اند و وقتی راجع به ایمان از وی پرسیده شد، در جواب فرمود: «أن تؤمن بالله …». پس در این صورت منظور از ایمان، تصدیق قلبی و منظور از اسلام، عمل مطابق با ایمان می‌باشد.

در قرآن و سنت، در موارد زیادی ایمان بر اعمال صالح اطلاق می‌شود همچنان که در موارد زیادی اسلام بر ایمان باطنی و قلبی اطلاق می‌شود. در عین حال در قرآن و سنت، ادله‌ی زیادی وجود دارند که تفاوت میان اسلام و ایمان را نشان می‌دهند. وقتی یکی از این دو اسم به تنهایی بیاید، اسم دیگر را نیز شامل می‌شود و فقط زمانی که همراه یکی از این دو اسم، قرینه‌ای باشد میان آن دو فرق قائل شده است. جهت اطلاعات بیشتر در این زمینه به کتاب «الإیمان» اثر شیخ الاسلام ابن تیمیه مراجعه شود.

 پس از روشن‌شدن این مطلب، دلیل استدلال ابن عمر به این حدیث، از آن جهت است که پیامبر صلی الله علیه و سلم ایمان به قدر را از ارکان ایمان به شمار آورده است. پس هرکس قدر را انکار کند، مؤمن نیست؛ چون کسی که به برخی از امور دین کافر شود، به تمام دین هم کافر می‌شود و در نتیجه مؤمن و متقی نیست و خدا اعمال نیک را فقط از متقیان قبول می‌کند.

حدیث مذکور قسمتی از حدیث جبرئیل علیه السلام است. مسلم تمام آن را در آغاز مبحث «الإیمان» در صحیحش از طریق حدیث یحیی بن یعمر از ابن عمر روایت کرده است. لفظ حدیث، این است: از یحیی بن یعمر روایت شده که می‌گوید: نخستین کسی که درباره‌ی قدر در بصره حرف زد، معبد جهنی بود. من و حمید بن عبدالرحمن حمیری برای حج یا عمره رفتیم. گفتیم: اگر یکی از یاران رسول الله صلی الله علیه و سلم را دیدیم، راجع به آنچه که اینان درباره‌ی قدر می‌گویند، از او می‌پرسیم. عبدالله بن عمر بن خطاب را در حال داخل شدن به مسجد دیدیم. من و رفیقم در کنارش قرار گرفتیم، یکی از ما، در سمت راستش و دیگری در سمت چپش بود. گمان کردم که رفیقم سخن در این باره را به من واگذار می‌کند تا من قضیه را مطرح کنم. گفتم: ای ابوعبدالرحمن! در زمان ما افرادی پیدا شده‌اند، قرآن می‌خوانند و دنبال علم و دانش هستند. – از عقیده و تفکر آنان سخن گفت- و آنان بر این باورند که قدر وجود ندارد و همه چیز از وقتی که به وجود آمده، شروع می‌شود. [یعنی خدا پیش از پیدایش موجودات، نسبت به آنها علم نداشته و فقط پس از پیدایش موجودات، نسبت به آنها علم داشته است]. ابن عمر گفت: هرگاه آنان را دیدی، به آنان بگو که من از آنان بری و آنان از من بری هستند. سوگندی که عبدالله بن عمر یاد کرد، این بود: اگر یکی از آنان به اندازه‌ی کوه احد طلا داشت و آن را انفاق می‌کرد، خدا از آنان نمی‌پذیرد تا اینکه به قدر ایمان بیاورند.

سپس عبدالله بن عمر گفت: پدرم، عمر بن خطاب حدیثی برایم نقل کرد و گفت: روزی پیش رسول الله صلی الله علیه و سلم بودیم. به ناگاه مردی با لباس خیلی سفید و موهای خیلی سیاه که اثری از سفر در او دیده نمی‌شد، پیش ما ظاهر شد. کسی از ما او را نمی‌شناخت. کنار پیامبر صلی الله علیه و سلم نشست و زانوهایش را به زانوهای پیامبر صلی الله علیه و سلم چسباند و دو کف دستش را روی دو ران خودش صلی الله علیه و سلم گذاشت و گفت: ای محمد! به من بگو که اسلام چیست، و حدیث را ذکر کرد[۲].

فرموده‌ی: (خیره وشره) یعنی قدر خیر و شر. معنایش این است که خدای متعال پیش از آفرینش هستی، خیر و شر را مقدر نموده و تمامی کائنات و موجودات، بر اساس قضا و قدر و اراده‌ی خداوند می‌باشد؛ چون خدای متعال می‌فرماید: ﴿وَخَلَقَ کُلَّ شَیۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِیرٗا﴾ [الفرقان: ۲]: «و همه چیز را آفریده است و آن را دقیقاً اندازه‌گیری و کاملاً برآورد کرده است»، ﴿وَٱللَّهُ خَلَقَکُمۡ وَمَا تَعۡمَلُونَ ٩۶﴾ [الصافات: ۹۶]: «خداوند هم شما را آفریده است و هم آنچه را که انجام می‌دهید» و ﴿إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ۴٩﴾ [القمر: ۴۹]: «ما هر چیزی را به اندازه‌ی لازم و از روی حساب و ن‍ظام آفریده‌ایم». و آیات دیگری که در این زمینه نازل شده‌اند.

اگر گفته شود: چگونه پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده: «وتؤمن بالقدر خیره وشره»: «به قدر خیر و شر ایمان بیاوری» در حالی که در حدیث دیگری می‌فرماید: «والشر لیس إلیک»[۳]: «شر و بدی از جانب تو نیست».

در جواب گفته می‌شود: اثبات شر در قضیه‌ی قضا و قدر فقط با توجه به نسبت دادن آن به بنده و کاری که به سبب جهل، ظلم و گناه وی انجام گرفته، هرچند برایش مقدر شده، می‌باشد و با توجه به نسبت دادن آن به آفریدگار نیست. به عبارت دیگر به نسبت بنده، شر است و به نسبت خالق، شر نیست و بلکه خیر است و حکمت‌های زیادی در آن هست که فهم بشریت از درک آنها عاجز و ناتوان است. چون شر تنها به سبب گناهان و مجازات‌های آن در دنیا و آخرت است. پس با توجه به نسبت دادن آن به بنده، شر است و به نسبت پروردگار متعال، همه‌اش خیر و حکمت است؛ چون از روی حکمت و علم خدا صادر شده، و هر چیزی که از روی حکمت و علم الله صادر شود، به نسبت پروردگار، خیر محض است؛ چرا که همه‌ی افعال و حوادث و کائنات موجب اسماء و صفات خداست. از این رو پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده است: «والشر لیس إلیک»: «شر از جانب تو نیست». یعنی نسبت دادن شر به تو به هر صورتی که باشد، محال است. پس شر به ذات و صفات و اسماء و افعال خدا نسبت داده نمی‌شود؛ زیرا ذات و صفات الله از هر شری، منزه و پاک است؛ چون همه‌ی صفات خدا، صفات کمال و عظمت و شکوه است و به هیچ وجه نقص و عیبی در آنها وجود ندارد.

 

(برگرفته از کتاب تیسیر العزیز شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– مجموع الفتاوی ۸/۴۵۰٫

[۲]– صحیح مسلم، ۱/۳۶- ۳۷٫

[۳]– جزئی از حدیث امام مسلم در صحیحش ش ۱/۵۳۵ و ۷۷۱ که از علی  رضی الله عنه روایت شده است.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …