اکنون به آنجا باز میگردیم که گفتیم انسان به وسیلهای اینها از سایر حیوانات جدا میشود. یعنی انسان دارای نیروی سمع و بصر و قلب است. بنابراین با این نیروها به میدان استدلال و اقامهی برهان و دلیل میرویم که بدانیم که چرا ما مجبور و ناچار میشویم به اینکه معتقد به وجود خدایی باشیم[۱].
اولین قدمی که در این زمینه گذاشته میشود آن است که چشم مشاهده میکند. چشم حوادث را مشاهده میکند و نیروی بصر انسان که از طریق چشم کار میکند آن حوادث را تنظیم میکند. حوادث متعدد را تنظیم کرده و آنها را تحت قوانینی مشخص قرار میدهد.
مانند آنچه گفتیم؛ زمانی که آب به دمای صد درجه میرسد به جوش میآید و او همهی اینها را تنظیم کرده و آن را به یک قاعده تبدیل میکند که «آب همیشه در دمای صد درجهی حرارت به جوش میآید». زمانی که چندین بار مشاهده میکند که آب وقتی در دمای ۴ درجه سانتیگراد قرار میگرد و دارای (حجم) یک سانتیمتر مکعب میشود یک گرم وزن دارد. هنگامی که در شرایط متعدد و مختلف این موضوع با یک نتیجه برایش تکرار میشود پس نتیجه میگیرد که این به ذات آب مربوط میشود و ربطی به فلان شرایط همچون شب یا روزبودن و یا زمستان و بهاربودن و یا روی قله و یا کنار دریا بودن و یا این جوشیدن در این ظرف یا آن ظرف و… ندارد و چون در شرایط مختلف بدین صورت است بنابراین فقط به ذات آب بستگی دارد پس قانونی عام را در بر میگیرد[۲]. یعنی «بصر» مشغول فعالیت شده و (میفهمد که) این قواعد مابین حوادث قرار دارد.
مثلاً یکی از چیزهایی که بدان میرسد این است که (وقتی) ملاحظه میکند که این مخلوقات و موجوداتی که مشاهده میشوند همگی در معرض تغَیّر و دگرگونی قرار دارند[۳] یعنی «شدنی» که در ذات هر کدام از این موجودات وجود دارد. مثلاً ذراتی از خاک با آب حل میشود سپس به مواد غذایی تبدیل شده و گیاهی آن را دریافت میکند و رشد کرده و مثمر میشود و حیوان ثمر گیاه را خورده و به گوشت تبدیل میشود و انسان آن را میخورد و به گوشت برای وی تبدیل میشود و قسمتی از آن به نطفه تبدیل میشود و نطفه، دوباره به گوشت و خون و استخوان تبدیل میشود و در انتها دوباره به یک انسان تبدیل میشود. این موادی که در اصل مثلاً -آنگونه که ما مشاهده میکنیم- خاک و آب است، بدین صورت این مسیر تغَیّرات را طی میکند که مقصود و منظور ما (از تغَیّر) این نوع تغَیّر است یعنی آن تغییر ذاتی که ذات این چیز به وسیلهی آن دچار دگرگونی و «شدن» میشود. البته عناصر، عناصری ویژه هستند؛ مثلاً آن عناصری که انسان از آن تشکیل میشود -مانند هیدروژن و اکسیژن و کربن و… – از اول هم، از اینها تشکیل شده است (و اینها دچار تغییر نشدهاند) اما منظور ما آن «شدن»ی است که خصوصیات و ویژگیهایی از اصل ترکیبات مختلف میگیرد که یک بار خاک است و باری دیگر مادهی غذایی و زمانی نطفه و زمانی دیگر انسان.
[۱]– البته مجبوربودن نه به معنای جبر. یعنی آنکه دیگر نهایتاً دلیل و برهان ما را بدان میرساند که (بپذیریم) خالقی وجود دارد و او قدیم است و غیر از او همه حادث.
[۲]– و چون فقط به ذات آب بستگی دارد مشاهده میکنیم که در صورت از بین رفتن ماهیت اصلی آب، دیگر نمیتواند در دمای صد درجه به جوش آید. برای مثال اگر در آب، املاحی چون نمک یا آهک و… حل شود چون به ماهیت اصلی (یعنی اجزای اصلی سازندهی آنکه هیدروژن و اکسیژن است) اجزای دیگر نیز اضافه میگردد دمای جوش آن تغییر میکند. (مترجم)
[۳]– نه تغَیّر سطحی مانند تغییر رنگدادن یک چیز در دو زمان متفاوت، بلکه تغَیّر ذاتی.