شیخ الاسلام رحمه الله می گوید: آنان این کار را انکار کردند، پس هر کس قصد بارگاه و زیارتگاهی را بکند به این هدف که از آن خیری به او برسد و حال آنکه شریعت رفتن به آن جا را مستحب قرار نداده، کارش از منکرات است، خواه به قصد نماز خواندن به آن جا برود، خواه به قصد دعا، ذکر خدا، یا قربانی کردن به آن جا برود به گونهای که آن محل را به عبادتی مخصوص گرداند که تخصیص آن عبادت به آن مشروع نباشد، اما اگر کسی به صورت اتفاقی برود و قصد دعا نداشته باشد اشکالی ندارد، مانند کسی که در راهی که میرود خداوند را میخواند و دعا میکند و به صورت اتفاقی از کنار قبور عبور میکند. و یا مانند کسی که به زیارت قبرها میرود و بر آن سلام میکند و از خداوند میخواهد که او مردها را بیامرزد، چنان که در سنت آمده، این کار و امثال آن اشکالی ندارد. اما اگر کسی با این احساس که دعا در کنار قبرها از دیگر جاها بهتر اجابت میشود به آن جا برود، ممنوع است. و فرق هر دو صورت آشکار است، اگر کسی خدا را میخواند و دعا میکند و در سر راه گذرش بر بت یا صلیب یا کنیسهای افتاد یا وارد کنیسه شد تا به صورت جایز در آن جا شب را صبح کند. امّا در شبی که آن جا بود خدا را خواند و دعا کرد و یا نزد دوستی آمده و در خانهاش دعا کرد اشکالی ندارد. اما اگر به قصد دعا به این جاها رفت گناه بزرگی است، بلکه گاهی به کفر میرسد»[۱].
گفتهاش: (قومی که قبور پیامبرانشان را سجدهگاه قرار دادهاند به شدت مورد خشم الهی واقع شدهاند) این جمله علت نفرین شدن چنین قومی را بیان میکند و علت آن این است که به قبور انبیا متوسل میشوند تا اینکه این قبور به صورت بتهایی به جای الله عبادت میشود، این جمله اشارهای است به عنوانی که در این فصل مؤلف بیان کرده است و همچنین این را بیان میکند که بنا کردن بر قبرها و نماز خواندن کنار آنها حرام است.
و اصحاب مالک از او روایت کردهاند که این را مکروه میدانست که گفته شود: قبر پیامبر صلی الله علیه و سلم را زیارت کردم و دلیل آن را این گفتهی پیامبر صلی الله علیه و سلم میشمرد که میفرماید: «بار خدایا! قبرم را بتی قرار مده که عبادت شود، قومی که قبور پیامبرانشان را سجدهگاه قرار دادهاند به شدت مورد خشم الهی واقع شدهاند». از اینرو نسبت دادن زیارت به قبر را مکروه میدانست، تا با کار کسانی که قبور پیامبرانشان را سجدهگاه قرار دادهاند مشابهت نشود و اینگونه راه شرک بسته شود[۲]. و در آن آمده که: «پیامبر صلی الله علیه و سلم از هیچ چیزی پناه نمیخواست مگر از آنچه بیم وقوع آن را داشت». مؤلف در بیان مسئلهی سوم به آن پرداخته است.
گفت: و ابن جریر با سند خود از سفیان از منصور از مجاهد روایت میکند:
﴿أَفَرَءَیۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩﴾ [النجم: ۱۹]. لات برای آنان سویق درست میکرد، وقتی او مُرد، مجاورت قبرش را اختیار کردند.[۳]
و همچنین ابو الجوزاء از ابن عباس روایت میکند: «لات برای حجاج سویق درست میکرد»[۴].
ابن جریر امام حافظ محمد بن جریر بن یزید طبری صاحب تفسیر، تاریخ و غیره است. ابن خزیمه میگوید: روی زمین فردی عالمتر از محمد بن جریر سراغ ندارم. او از ائمهی مجتهد بود و از کسی تقلید نمیکرد و شاگردانی داشت که از دیدگاه فقهی او پیروی میکردند. وی در سال ۲۲۴ به دنیا آمد و دو روز مانده به پایان ماه شوال در سال ۳۱۰ هـ در گذشت[۵].
گفتهاش: از سفیان بن عینیه یا سفیان ثوری که ظاهراً[۶] اینجا منظور سفیان ثوری است. و سفیان عیننه شرح حالش قبلاً بیان شد. ایشان سفیان بن سعید بن مسروق ابو عبدالله کوفی، ثقه، حافظ، فقیه، امام، حجّت، عابد و مجتهد بود. و شاگردانی داشت که از فقه و مذهب او پیروی میکردند، ایشان در سال ۱۶۱ هـ.ق در ۴۶ سالگی در گذشت[۷].
گفتهاش: (از منصور) او منصور بن معتمر بن عبدالله سلمی کوفی، ثقه، مورد اعتماد و فقیه بود که در سال ۱۳۲ هـ.ق در گذشت.[۸]
گفتهاش: (از مجاهد) او مجاهد بن جبر ابوالحجاج مخزومی، ثقه و امام در تفسیر و علم بود، وی تفسیر را از ابن عباس و غیره آموخت. در سال ۱۰۴ هـ.ق در گذشت چنانکه یحیی قطان گفته است و ابن حبان میگوید: در سال ۱۰۲ یا ۱۰۳ هـ.ق در حال سجده در گذشت، او در سال ۲۱ هـ.ق در خلافت عمر فاروق به دنیا آمد.[۹]
گفتهاش: (برای آنان سویق درست میکرد، وقتی مرد مجاورت قبرش را اختیار کردند) «لتُّ السویق» یعنی سویق را با چربی و روغن میآمیخت. و گفتهاند اسمش صرمه بن غنم بود. و از ابن عباس روایت است که او بر سنگ سویق درست میکرد و هر کسی از آن میخورد چاق و فربه میشد بنابراین او او را پرستیدند. روایت ابن أبی حاتم.[۱۰] و از مجاهد روایت است: لات مردی در جاهلیت بود و گوسفندانی داشت که از شیر[۱۱] آن کره میگرفت و کشمش طایف و شیر خشک حلوایی درست میکرد و کسانی را که از آن جا میگذشتند از این حلوا میداد، وقتی مُرد مردم او را عبادت کردند. روایت سعید بن منصور و فاکهی.[۱۲]
گفتهاش: (و همچنین ابوالجوزاء میگوید …) او اوس بن عبدالله ربعی، ثقهی معروفی بود و در سال ۸۳ هـ.ق درگذشت.[۱۳]
این روایت را مؤلف ذکر کرده و منبع آن را بیان نکرده است و حال آنکه در بخاری روایت شده است[۱۴] و میگوید: لات سنگی بود سپس مردم آن را عبادت کردند و اسم آن را از إله که نام خداوند است گرفتهاند. و فرقی نمیکند که با تشدید خوانده شود (اللّات) یا بدون تشدید خوانده شود (لات).
و همچنین گفته میشود که اصل آن با تشدید بود اما به خاطر کثرت استعمال با تخفیف تلفظ میشود و اینکه (لات) را از «إله» که اسم خداوند است مشتق کردهاند نیز با تفسیر سابق منافاتی ندارد و شما دیدید که سبب عبادت لات غلو در قبر او بود و چنان دربارهی قبرش غلو و افراط کردند که آن را بتی قرار داده و پرستش کردند، چنانکه علت پرستش صالحانی از قبیل ود، سواع، یعوق، نسر و غیره نیز غلو در مورد آنها بود. همچنین امروز علت پرستش مردگان نیکوکار، غلو در مورد آنهاست که مردم غلو کرده و بر قبرهایشان گنبد و زیارتگاه ساختهاند و آن را پناهگاهی برای بر آورده شدن نیازها قرار دادهاند.
خلاصه اینکه غلو اصل و اساس شرکورزی گذشتگان و آیندگان است. و خداوند به ما امر نموده که با اولیای خدا محبت کنیم و آنان را در جایگاهشان که عبودیت و بندگی است قرار دهیم و خصوصیتهای الوهیت را از آنان سلب کنیم و این نهایت تعظیم و اطاعت از آنان است و پیامبر صلی الله علیه و سلم ما را از غلو و افراط کردن در مورد اولیا نهی کرده است، بنابراین ما آنان را بالاتر از جایگاهشان قرار نمیدهیم و نه آنان را از مقامی که دارند پایینتر قرار میدهیم، چون غلو در مورد صالحان فساد بزرگی به همراه خواهد داشت و همواره علت شرکورزی و غلو افراط در مورد صالحان بوده است. مشرکینی که صالحان را انباز خدا میکردند در مورد صالحان غلو میکردند و آنان را در جایگاه خدایی نشانده بودند و اینگونه در غالب تعظیم به آنان اهانت میکردند، از اینرو بیشتر کسانی که در مورد صالحان غلو میکنند و بر قبرهایشان مینشینند از راه، شیوه، رهنمود و سنت صالحان روی برگردانده و به جای انجام آنچه بدان امر یافتهاند به قبور صالحان مشغول شدهاند.
[۱]– اقتضاء الصراط المستقیم ص۳۱۵- ۳۳۷ با اندکی تصرف و اختصار.
[۲]– طبری در القِری، ص۶۲۹ و الشفا، قاضی عیاض ۲/۶۶۷٫
[۳]– ابن جریر طبری در تفسیرش ش۲۷/۵۸ و اسنادش صحیح است.
[۴]– صحیح بخاری۴۸۵۹٫
[۵]– نگا: سیر اعلام النبلاء۱۴/۲۶۷٫
[۶]– همانطور است که گفته چون از جمله کسانی است که مهران از او روایت کرده است و او از ابن عیینه روایت نکرده است اما راوی مهران همان محمد بن حُمید رازی است که متروک است همچنین عبدالرحمن بن مهدی از سفیان روایت کرده و عادتش اینگونه بود که وقتی از ثوری روایت میکرد به او نسبت نمیداد ولی وقتی از ابن عیینه روایت میکرد به او نسبت میداد. نگا: سیر اعلام النبلاء ۷/۴۶۶٫
[۷]– نگا: سیر اعلام النبلاء ۷/۲۲۹ و تقریب التهذیب ۲۴۴٫
[۸]– نگا: سیر اعلام النبلاء ۵/۴۰۲ و تقریب التهذیب ص ۵۴۷٫٫
[۹]– نگا: سیر اعلام النبلاء ۴/۴۴۹و تقریب التهذیب ص۵۲۰٫
[۱۰]– ابن أبی حاتم و ابن مردویه، الدر المنثور۷/۶۵۳ از طریق عمرو بن مالک از أبی الجوزاء از ابن عباس روایت کردهاند.نگا: فتح الباری۸/۶۱۲٫
[۱۱]– بخاری در صحیح ۴۸۵۹ از ابن عباس.
[۱۲]– سعید بن منصور چنانکه در الدر المنثور۷/۶۵۳ اخبار مکه فاکهی۵/۱۶۴ آمده است.
[۱۳]– نگا: تهذیب التهذیب۳/۳۹۲ و تقریب التهذیب ص۱۱۶٫
[۱۴]– صحیح بخاری۴۸۵۹٫