عقل و منطق

به خاطر تکرار و تواتر در سایر اصول و فروع دین مانند: نماز، حج، معاد، و حتی حب اهل بیت، هیچ اختلافی بین شیعه و سنی نیست ولی در سایر مواردی که تواتر وجود ندارد یا موارد ضد و نقیض در کنار سایر موارد به چشم می‌خورد ما شاهد اختلاف هستیم مواردی مانند: جواز متعه(صیغه زنان) خمس و امامت (البته به معنای خلافت و چیزی بالاتر از نبوت) آیا همین امر نشانه دروغ بودن یا تحریف چنین مسائلی نیست؟

برخی محققین بر این عقیده‌اند که: علت شیوع بیش از حد احادیث (جعلی و صحیح) در کتاب تاریخی و روایی (شیعه و سنی) این بوده که در موضوع خلافت ابوبکر و عمر و عثمان چندان بحث و مناقشه‌ای وجود نداشته ولی چون خلافت حضرت علی از ابتدا تا انتها(۵ سال) با جنگ و عدم پذیرش این خلافت توسط مارقین و ناکثین و قاسطین صورت گرفت. همین نکته باعث گردید که احادیث بسیاری از سوی طرفداران حضرت علی (به راست یا دروغ) رایج شده و بر سر زبانها بیفتد و چون در آن سالها چیزی به نام شیعه و سنی وجود نداشته این احادیث وارد کتب اهل سنت نیز شده است.

چگونه می‌توان باور کرد که پیامبر اکرم فقط ۲ ماه مانده به رحلتشان، تمام رسالت ۲۳ ساله خود را هم در نگاه اعراب تازه مسلمان و هم در نگاه تاریخ زیر سئوال ببرند و با تعیین پسرعمو و دامادشان به عنوان جانشین (چون همه چیز در قدرت نهفته است) این سئوال را در اذهان بیمار مطرح کنند که هدف ایشان خدایی نبوده و…

طبق صریح آیات قرآن کریم و شواهد متعدد تاریخی یک قوم و جامعه وقتی دچار عذاب‌هایی مانند حکومت حاکمان غاصب و ظالم و ستمگر می‌شوند که خود آن جامعه مدت زمان مدید و طولانی دچار انحرافات و سستی‌هایی شده و نتیجه طبیعی چنین عواملی منجر به روی آمدن چنان حاکمانی خواهد شد. سئوال اینجاست اصحاب پیامبر اکرم که عمدتا در مدینه ساکن بوده و نقش عمده‌ای در تثبیت و روی کار امدن ابوبکر و عمر داشته‌اند در طول ۱۰ سال اقامت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در مدینه مرتکب چه انحرافات و سستی‌ها و گناهانی شدند که ناگهان به محض رحلت نبی اکرم دچار چنین بلای آسمانی شدند؟!‌ (البته به زعم خیالات شیعه!).

چرا شخص دوم و جانشین پیامبر در برخی موارد زیر نظر و مامور شخصی دیگر بوده (مثلا در تبوک حضرت علی در مدینه و زیر نظر و فرمان یکی از انصار بوده و در ابلاغ سوره برائت نیز مامور و زیر نظر ابوبکر بوده‌اند؟!).

چنانچه حکومتی از دین و خدا به خودش تقدس و وجهه بدهد و در بوق و کرنا کند که دیانت ما عین سیاست ماست. آنگاه اگر بنا به هر دلیلی وجهه این حکومت خراب شود، خود به خود، وجهه دین و خدا نیز در نزد توده عظیمی از مردم از میان می‌رود یا بی‌ارزش و بی‌روح و خوار می‌شود. علت عدم وجود نص و عدم تعیین جانشین توسط خداوند برای رسول گرامی اسلام نیز دقیقاً در همین نکته ظریف، نهفته است. و آن هم در ارتباط با حکومت علی یا فرزندان او بلکه در حکومت اعقاب آنها در طی یک یا دو قرن بعد.

در هیچ کجای تاریخ بشری هیچ زمامدار و حاکمی این چنین بی‌مقدمه و ناگهانی در یک اجتماع بزرگ بیرون از شهر و پایتخت اصلی، جانشین خودش را معرفی نکرده است. (منظور غدیر خم است)

چرا وقتی کفار قریش در لیله المبیت به خانه پیامبر صلی الله علیه و سلم می‌ریزند و حضرت علی علیه السلام  را در بستر پیامبر می‌بینند او را نمی‌کشند؟ (اگر به قول شما حضرت علی جانشین پیامبر  صلی الله علیه و سلم بوده؟ مگر نمی‌گویید در یوم الانذار پیامبر علی را به عنوان خلیفه معرفی کرد؟).

احادیث فراوانی از پیامبر اکرم وجود دارد که از حد تواتر هم گذشته است در این احادیث، پیامبر اکرم به مبادی و مسائل حکومتی و مشخصات و صفات حاکم و وظایف او و… اشاره فرموده‌اند وجود همین احادیث فراوان، نشان دهنده این موضوع است که پیامبر اکرم، شخص خاصی را برای پس از خود معرفی نکرده‌اند زیرا بنا بر عقیده شیعه، امامت منصوص در علی و فرزندان او از جانب خداوند و بوسیله پیامبر به مردم ابلاغ شده است ولی در این صورت، وجود چنین احادیث بیشماری بی‌معنا می‌شود زیرا در هیچ کجای تاریخ، نوشته نشده که مردم پس از شنیدن چنین احادیثی از پیامبر اکرم، اظهار تعجب از وجود تضاد و تقابل این احادیث با احادیث مربوط به خلافت علی و امامت اثنی عشریه کرده باشند!.

از مسلمان شدن انصار (مردم مدینه) تا رحلت نبی اکرم ۱۰ سال فاصله بوده. شیعه معتقد است انصار ابتدا از قرنها جاهلیت خارج شده و با جان و دل اسلام آوردند سپس با مال و جان از رسول خدا حمایت کردند و در راه او جنگیدند. و دقیقاً در سال دهم هجری ایمان آنها کمرنگ شد و ناگهان به محض فوت پیامبر اکرم همه آیات قرآن و سفارشات پیامبر صلی الله علیه و سلم در حق علی و بیعت با او را یک شبه زیر پا گذاشتند و همه مرتد شدند! جالب است که بدانید تا کنون در هیچ کجای تاریخ بشری چنین تغییر سریعی از بی نهایت بدی به بی نهایت خوبی و سپس به بی نهایت بدی مشاهده نشده است!!! حتی در جامعه دمدمی مزاج ایرانی هنوز پس از ۳۰ سال که از انقلاب می‌گذرد ثلث شیعیان، طرفدار روحانیون هستند. (این نکته را از ۷ میلیون نفری که به ناطق نوری رای دادند فهمیدم).

واژه‌هایی مانند: پیامبر، نبی، منذر، مذکر و رسول، همگی دال بر این است که وظیفه انبیاء، ابلاغ پیام خداوند به مردم بوده است و نه حکومت و تعیین جانشین. در صورتیکه شیعه مهم‌ترین وظیفه نبی اکرم را تعیین جانشین می‌داند.

شیعه چون از همان ابتدا در اقلیت و ضعف بوده است مجبور می‌شود برای اصلی‌ترین پایه عقیدتی خود مستمسکی بسیار قوی و پیوند خورده با آیات قرآن و سخنان نبی اکرم پیدا کند و آن چیزی نبود جز اعتقاد به خلافت منصوص و بلافصل حضرت علی. ولی افسوس که این روش، راه را کج‌تر و مسائل را درهم‌تر کرد.

قاعده‌ای عقلی و تجربی و کلی وجود دارد و آن این است که امور مهمی مانند اصول دین باید براحتی قابل فهم و اثات باشد و مقدمه چینی و نتیجه گیری از آن بسیار ساده و سرراست باشد. نگاه کنید که قرآن برای اثبات مهم‌ترین اصل دین یعنی توحید چگونه استدلال می‌کند: ﴿أَفِی ٱللَّهِ شَکّٞ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [ابراهیم: ۱۰]. «آیا در وجود خدا که آفریننده زمین و آسمانهاست شک می‌کنید». یا آنجا که می‌فرماید اگر در جهان دو خدا وجود داشت حتماً فساد رخ می‌داد. اکنون موضوع نص بر خلافت بلافصل حضرت علی را نگاه کنید: حتی نیم آیه بصورت روشن و واضح بدون نیاز به روایات تاریخی در قرآن وجود ندارد. عالم شیعه هزار و یک موضوع را کنار هم می‌چیند تا ثابت کند منظور پیامبر صلی الله علیه و سلم از کلمه مولی یعنی خلیفه و امام! و بعد تازه باید طبق چند روایت واحد ثابت کند که پس از آن آیه اکمال و قبل از آن آیه ابلاغ نازل شده است. اگر سئوال کنی چرا در سقیفه کسی به واقعه غدیر اشاره نکرد می‌گردد و یک حدیث جعلی واحد دیگر پیدا می‌کند و… براستی آیا مهمترین اصل مذهب بنا به عقیده شیعه اینگونه و با این آسمان و ریسمان بافی‌ها باید ثابت شود؟ و بعد این نتیجه گیری طبیعی که تمام یاران پیامبر  صلی الله علیه و سلم را مرتد اعلام کنیم؟ و بعد ناچار شویم سران آنها یعنی ابوبکر و عمر را هر روز و هر هفته طی زیارتنامه‌هایی جعلی، لعن و نفرین کنیم؟ و سپس مراسم عمر کشان راه بیندازیم و در نهایت، تمامی مسلمان‌های جهان را با خودمان دشمن کنیم؟

اگر پیامبر اکرم، خلافت را در خاندان خود بصورت منصوص و طبق حکمی از خداوند قرار می‌داد و آنگاه نسلها می‌گذشت و بالاخره یکی از آنها بد از آب در می‌آمد می‌دانید چه اتفاقی می‌افتاد؟ مردم نسبت به کل دین و خدا بدبین می‌شدند! و می‌گفتند خدا و پیامبر این شخص را معرفی کرده پس همه اینها دروغ است! ضمن اینکه آن شخص معرفی شده از سوی خداوند دست به هر کاری می‌زد سنت و فرمان الهی محسوب می‌شد و به صورتی قانونی لازم الاجرا برای همیشه در می‌آمد و چون پس از نبی اکرم کسی با وحی در ارتباط نیست اگر ان فرد دچار اشتباه یا خطا می‌شد تکلیف چه می‌شد؟[۱].

پیامبر اکرم، قبر صحابی خود را با چنان دقتی ساخت که موجب تعجب همه شد. قبر! یعنی چیزی بی‌اهمیت که زیر خاک می‌رود! آنگاه در معرفی جانشین برای پس از خود از کلمه‌ا‌ی استفاده می‌کنند که ۲۷ معنی مختلف دارد و نعوذبالله در این زمینه بسیار مهم و حیاتی اینقدر ابهام و سهل انگاری به خرج می‌دهند؟

شیعه معتقد است عید غدیر بالاترین اعیاد است ولی جای تعجب است که از دو عید قربان و فطر در قرآن به صراحت نام برده شده ولی از عید غدیر نه! شیعه همچنین امامت را بالاتر از نبوت می‌داند ولی حتی نیم آیه به طور روشن و واضح (یعنی بدون نیاز به تفسیر و قصه تراشی) در این زمینه در قرآن وجود ندارد.

صحابه پیامبر اکرم با جان و دل چیزهایی بسیار عجیب و غریب‌تر مانند: شکستن بتها، وحی، فرشته، وجود یک خدای ناپیدای واحد، بهشت و دوزخ، زنده شدن مردگان در قیامت و حتی حکومت و اطاعت از ایشان… را از پیامبر، قبول می‌کنند ولی در مورد یک امر عادی و مادی مانند خلافت علی از دستورات ایشان سرپیچی می‌کنند؟ ما می‌دانیم که خداوند هر آنچه غیر تجربی و غیر عقلی (از نظر بشر) بوده است را در قرآن آورده است پس ما این امور را باور داریم ولی چون به ما عقل داده و در همان قرآن، مکرراً به تعقل و تفکر سفارش کرده هر چیزی که توسط عقل ثابت نشود و در قرآن هم نباشد را نمی‌توانیم قبول کنیم و حجت قاطع ما در روز قیامت همین نکته است.

شیعه معتقد است ۳۰۰ آیه قرآن در حق علی نازل شده و احادیث فراوانی نیز از قول پیامبر در حق علی وجود دارد ولی جای تعجب است که حضرت علی در نهج البلاغه حتی یک اشاره هم به این آیات قران یا احادیث مورد نظر شیعه نداشته‌اند. همچنین در نامه‌های فراوانی که به معاویه و… می‌نویسد به این روایات و آیات مهم کوچکترین اشاره‌ای نمی‌کند.

اگر خلافت با امامت یکی بود با بیعت منعقد نمی‌شد. حضرت علی با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت نمی‌کردند. حضرت علی پس از مرگ حضرت عثمان حق نداشت از آن شانه خالی کند. امام حسن حق صلح با معاویه را نداشت. مردم در خصوص آن حق شور نداشتند.

در قرآن کریم، یکصد آیه به وضوح و روشنی تمام، در تعریف و تمجید از اصحاب و یاران پیامبر اکرم وجود دارد. ولی حتی نیم آیه روشن و واضح درباره امامت اثنی عشریه و یا خلافت حضرت علی وجود ندارد و ما می‌دانیم که در قرآن کریم فقط در مورد اصول اساسی دین مانند: توحید نبوت و معاد تکرار فراوان شده است و فروع دین کمتر از آن تکرار شده است (نماز ـ حج ـ زکوه) و موارد دیگری مانند روزه بسیار کمتر، ولی جای تعجب است که به مهمترین اصل دین یعنی ولایت و خلافت و امامت به زعم شیعه حتی یک اشاره مستقیم هم نشده است. نکته دیگر اینکه تکرار آیاتی که در تعریف و تمجید از یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم نازل شده دال بر اهمیت این موضوع است.

امامت (یعنی پیشوایی در امور دینی) موضوعی کاملاً جدا از خلافت می‌باشد زیرا اگر مانند نبوت (با توجه به اینکه شیعه امامت را بالاتر از نبوت می‌داند!) طبق نص و فرمان خداوند بود هیچگاه با بیعت منعقد نمی‌شد (مثل نبوت) حضرت علی پس از مرگ حضرت عثمان رضی الله عنه حق شانه خالی کردن از آن را نداشت (مثل نبوت) امام حسن حق صلح و واگذاری آن به معاویه را نداشت. در خصوص آن (خلافت مبتنی بر امامت) دست کم یک آیه مستقیم و واضح و روشن با ذکر نام خلیفه و مصداق امام، وجود داشت. مردم در خصوص ان حق شور و رای گیری نداشتند (مانند نبوت) منحصر به زمان محدودی نبود (مثلا حدود ۲ قرن تا زمان امام حسن عسکری) و به خصوص امام حق مشورت و یا سکوت و همنشینی با غاصبان خلافت را نداشت.

[۱]– دقیقاً به خاطر گیر نیفتادن در چنین تناقضاتی است که متکلمین و محدثین شیعه مجبور شدند تئوری امامت منصوص اثنی عشریه و عصمت و محدثه بودن ائمه و… را مطرح کنند و به ناچار از دروغی به دروغی دیگر و از اشتباهی به اشتباهی دیگر دچار شوند.

مقاله پیشنهادی

دنیا، اینگونه آفریده شده است

روزی مارکس اویلیوس، یکی از فیلسوفان بزرگ دربار امپراطوری روم، گفت: امروز افرادی را ملاقات …