عصمت (۳)

۷- وصیت:

وصیت علی به فرزندش حسن توصیه مهمی است و به خاطر همین اهمیت، خواستم که در پایان موضوع عصمت آن را ارائه دهم، چون که این وصیت یک امام به امامی دیگر و وصیت پدری به فرزندش، و طبق نظریه شیعه وصیت معصومی به معصوم دیگر است. در وصیّت آمده است:

۱- «من الوالد الفان، المقر للزمان، المستدبر العمر، المستسلم للدهر، الذامّ للدنیا، الساکن مساکن الموتى، الظاعن عنها غدًا. إِلى المولود المؤمّل ما لا یدرک، السالک سبیل من قد هلک، غرض الأسقام، ورهینه الأیام، ورمیّه المصائب، وعبد الدنیا، وتاجر الغرور، وغریم المنایا، وأسیر الموت، وحلیف الهموم، وقرین الأحزان، ونصب الآفات، وصریع الشهوات، وخلیفه الأموات».

«از پدری که عمرش را به پایان رسانده و روزگارش را سپری نموده، دنیا را نکوهش می‌کند، و اینک در مسکن مرده‌ها سکنی گزیده و فردا از آن کوچ خواهد کرد، به فرزندی که به چیزی امید بسته که بدان نخواهد رسید، و راه کسانی را در پیش گرفته است که هلاک شده‌اند، به فرزندی که بیماری‌ها او را نشانه گرفته‌اند، و او گرد روزهاست، و بلاها و مصائب او را هدف قرار داده‌اند و او بنده دنیا و تاجر کالای فریبنده آن است، و اسیر مرگ و هم‌پیمان ناراحتی‌ها و همراه غمها و در معرض آفت‌هاست و شهوت‌ها او را مغلوب کرده‌اند و جانشین مردگان است»[۱۲].

این مقدمه وصیتی بود که پدری به فرزندش توصیه می‌کند، بنابراین بسیار مهم است:

الف- خواننده محترم نیک بنگر و در این عبارات بیندیش «فرزندی که به چیزی امید بسته … و جانشین مردگان است». آیا کسی که علی او را «بنده دنیا» و «تاجر کالای فریبنده دنیا» می‌نامد، معصوم است.

ب- و در عبارتهایی تأمل کن که قاطعانه عصمت را رد می‌کند: او فرزندش را «مغلوب شهوت‌ها» می‌نامد. چگونه؟! یا اینکه امام -رضی الله عنه- سخنانی می‌گوید که خود نمی‌فهمد و بیهوده حرف می‌زند؟!

ج- و یا اینکه هر دو معصومند، پس سخن علی اشتباه است که می‌گوید: «شهوت‌ها او را مغلوب کرده‌اند» و شخصی که مغلوب شهوت‌هاست، نمی‌تواند معصوم باشد، و یا اینکه علی مخاطبان خود را که یکی حسن است فریب می‌دهد و از تقیه استفاده می‌کند و می‌گوید: امام شما مغلوب شهوت‌هاست، اما درحقیقت معصوم است!

بنابراین باید در این کلام امام-رضی الله عنه- تدبّر شود، معنی سخن امام-رضی الله عنه- چیست؟

۲- سپس امام به وصیت خود به فرزندش ادامه می‌دهد: «أما بعد: فإِن فیما تبینت من إِدبار الدنیا عنی، وجموح الدهر علیّ، وإقبال الآخره إِلیّ، ما یزعنی عن ذکر من سوای، والاهتمام بما ورائی، غیر أنی حیث تفرّد بی دون هموم الناس همّ نفسی، فصدّقنی رأیی وصرفنی عن هوای، وصرّح لی محض أمری، فأفضى بی إِلى جدّ لا یکون فیه لعب، وصدق لا یشوبه کذب، وجدتک بعضی، بل وجدتک کلّی، حتى کأن شیئًا لو أصابک أصابنی، وکأن الموت لو أتاک أتانی، فعنانی من أمرک ما یعنینی من أمر نفسی، فکتبت إِلیک کتابی هذا مستظهرًا به إِن أنا بقیت لک أو فنیت».

«اما بعد: پشت کردن دنیا به من و فاصله‌گرفتن روزگار از من و روی‌آوردن آخرت به من، مرا از توجه به غیر خود و توجه به پشت سر باز نمی‌دارد، اما وقتی غم مردم از میان می‌رود و تنها برای خودم غمگین می‌شوم، فکر و اندیشه‌ام با من صادقانه رفتار می‌کند و مرا از هوای نفس دور می‌کند، و به صراحت به آنچه در مورد من است می‌پردازد، آنگاه تدبّر و تفکر مرا به چیزهایی می‌رساند که جدّی بوده و شوخی‌بردار نیستند و هیچ دروغ و کذبی به آنها راه ندارد. تو پاره تن من و بخشی از وجودم و بلکه تمام وجودم هستی، چنان که اگر بلایی به تو برسد، گویا به من رسیده است. و اگر مرگ به سراغ تو بیاید، گویا مرگ من فرا رسیده است پس همان رنجی که به خاطر خود می‌برم، برای تو نیز می‌برم، از این رو این وصیت‌نامه را برایت می‌نویسم چه بمیرم و چه زنده ماندم، تو آن را به خاطر بسپار»[۱۳].

در فرموده علی -رضی الله عنه- خوب تأمل کنید، او می‌فرماید: «اما وقتی که … فکر و اندیشه‌ام با من صادقانه رفتار می‌کند و مرا از هوای نفس دور می‌کند، و به صراحت به آنچه در مورد من است می‌پردازد…».

به این عبارات بنگرید: ناراحتی خودم، فکر و اندیشه‌ام، هوای نفس من، کار من و … .

آیا معصوم هوای نفس دارد که او را به هر سو بکشاند؟

۳- «فإِنی أوصیک بتقوى الله- أی بنیّ- ولزوم أمره، وعماره قلبک بذکره، والاعتصام بحبله، وأی سبب أوثق من سبب بینک وبین الله، إِن أنت أخذت به.

أحی قلبک بالموعظه، وأمته بالزهاده، وقوّه بالیقین، ونوّره بالحکمه، وذلّلـه بذکر الموت، وقرّره بالفناء، وبره بفجائع الدنیا، وحذّره صوله الدهر، وفحش تقلب اللیالی والأیام، واعرض علیه أخبار الماضین، وذکّره بما أصاب من کان قبلک من الأولین.

وسر فی دیارهم وآثارهم، فانظر فیما فعلوا؟ وعمّا انتقلوا؟ وأین حلّوا ونزلوا؟ فإِنک تجدهم انتقلوا عن الأحبه، وحلّوا دار الغربه، وکأنک عن قلیل قد صرت کأحدهم.

فأصلح مثواک، ولا تَبِع آخرتک بدنیاک، ودع القول فیما لا تعرف، والخطاب فیما لم تکلّف، وأمسک عن طریق إذا خفت ضلالته، فإِن الکفّ عند حیره الضلال خیر من رکوب الأهوال».

«فرزندم تو را به تقوای الهی سفارش می‌کنم، و به تو توصیه می‌کنم که از فرمان الهی اطاعت کنی و با ذکر خدا، قلب خویش را آباد گردانی، و به ریسمان الهی چنگ بزنی، که اگر رابطه خود را با خدا محکم و استوار نمایی هیچ رابطه‌ای محکم‌تر از رابطه تو با او نخواهد بود.

قلبت را با موعظه زنده کن و با زهد آن را بمیران و با یقین آن را نیرومند، و با حکمت آن را نورانی گردان. قلبت را با ذکر مرگ، مهار و با یادآوری فنا شدن، استوار بگردان. با بلاهای دنیا به آن مهربانی و پارسایی بیاموز. آن را از ستم و تجاوز روزگار و گردش ناخوشایند شب و روز بترسان. اخبار و حکایات گذشتگان را بر قلبت عرضه کن و بلایی را که پیشینیان بدان گرفتار شده‌اند، برای آن یادآوری کن. به دیار گذشتگان برو و بنگر که چکار کرده‌اند؟ و کجا رفته‌اند؟ و در کجا اقامت گزیده‌اند؟ خواهی دید که آنها از دوستان جدا شده‌اند و در دیار غربت سکنی گزیده‌اند. گویا تو بعد از اندک زمانی به آنها خواهی پیوست و یکی از آنان خواهی شد.

پس منزل نهایی‌ات را آباد کن و آخرت خویش را به دنیا مفروش. در مورد آنچه نمی‌دانی، چیزی نگو. جایی که موظف به سخن گفتن نیستی، سخن مگو. و در راهی که از گمراهی آن بیم‌داری، وارد مشو، زیرا دست‌ نگاه‌داشتن در هنگام حیرت و گمراهی بهتر از سوار شدن بر [موج] خطرهاست»[۱۴].

بیایید اندکی در این فرموده‌های امام علی رضی الله عنه تأمل ‌کنیم:

الف- چرا معصومی، معصوم دیگری را وصیت می‌کند، در صورتی که می‌داند که عمل او درست است؟ و چرا علی رضی الله عنه-، حسن رضی الله عنه را به تقوای الهی و اطاعت از دستورهای خداوند توصیه می‌کند و بعد به او امر می‌کند، که قلبش را با موعظه زنده کند؟

آیا مگر معصوم همواره در رفتارش یک شیوه را در پیش نمی‌گیرد؟ و آیا راه او همان راهی نیست که انحراف و گمراهی به آن راه ندارد؟ و آیا مگر جزایی است که امیال و هواهای نفسانی نمی‌توانند او را به هر سویی بکشند؟… .

ب- در پاراگراف و بند اخیر تأمل کنید که او می‌فرماید: «منزل نهایی‌ات را آباد کن … خطرها». و به این ترتیب امام -رضی الله عنه- فرزندش را از فروختن آخرت به دنیا اظهارنظر در مورد چیزی که نمی‌داند، بازمی‌دارد. چگونه او می‌تواند امام باشد و چیزی نمی‌داند؟

فکر کردن و تأمل بیشتر در این وصیت‌نامه را به خوانندگان منصف واگذار می‌کنم!

۴- «وأمر بالمعروف تکن من أهله، وأنکر المنکر بیدک ولسانک، وباین من فعله بجهدک، وجاهد فی الله حق جهاده، ولا تأخذک فی الله لومه لائم.

وخض الغمرات إِلى الحق حیث کان، وتفقه فی الدین، وعوّد نفسک الصبر على المکروه، ونعم الخلق التصبّر فی الحق!

وألجئ نفسک فی الأمور کلها إِلى إِلهک، فإِنک تلجئها إلى کهف حریز، ومانع عزیز.

وأخلص فی المسأله لربک، فإن بیده العطاء والحرمان، وأکثر الاستخاره، وتفهّم وصیتی، ولا تذهبنّ عنک صفحًا، فإِن خیر القول ما نفع، واعلم أنه لا خیر فی علم لا ینفع، ولا ینتفع بعلم لا یحقّ تعلّمه».

امر به معروف کن تا خود نیکوکار گردی، و بدیها را با دست و زبانت انکار کن. بکوش تا از بدکاران دور باشی. در راه خدا آنگونه که شایسته و بایسته است تلاش کن و در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای باک نداشته باش.

به خاطر حق وارد سختی‌ها شو. دین را بیاموز. خود را به صبر و شکیبایی در برابر ناملایمات و ناخوشی‌ها عادت بده که شکیبایی در راه حق عادتی پسندیده است. در تمام کارها، خود را به خدا واگذار، که به پناهگاه مطمئن و مستحکمی دست یافته‌ای.

مقاله پیشنهادی

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران

کانال تلگرامی اهل سنت و جماعت ایران @ahlesonnat_com https://t.me/ahlesonnat_com https://t.me/joinchat/AAAAAEL1eveEIme7q2AtCw