عثمان رضی الله عنه (۲)

«حَدَّثَنِى أَحْمَدُ بْنُ شَبِیبِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنِى أَبِى عَنْ یُونُسَ قَالَ ابْنُ شِهَابٍ أَخْبَرَنِى عُرْوَهُ أَنَّ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ عَدِىِّ بْنِ الْخِیَارِ أَخْبَرَهُ أَنَّ الْمِسْوَرَ بْنَ مَخْرَمَهَ وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ الأَسْوَدِ بْنِ عَبْدِ یَغُوثَ قَالاَ مَا یَمْنَعُکَ أَنْ تُکَلِّمَ عُثْمَانَ لأَخِیهِ الْوَلِیدِ فَقَدْ أَکْثَرَ النَّاسُ فِیهِ. فَقَصَدْتُ لِعُثْمَانَ حَتَّى خَرَجَ إِلَى الصَّلاَهِ، قُلْتُ إِنَّ لِى إِلَیْکَ حَاجَهً، وَهِىَ نَصِیحَهٌ لَکَ. قَالَ یَا أَیُّهَا الْمَرْءُ – قَالَ مَعْمَرٌ أُرَاهُ قَالَ – أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْکَ. فَانْصَرَفْتُ، فَرَجَعْتُ إِلَیْهِمْ إِذْ جَاءَ رَسُولُ عُثْمَانَ فَأَتَیْتُهُ، فَقَالَ: مَا نَصِیحَتُکَ فَقُلْتُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّدًا  صلی الله علیه و سلم بِالْحَقِّ، وَأَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتَابَ، وَکُنْتَ مِمَّنِ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ، فَهَاجَرْتَ الْهِجْرَتَیْنِ، وَصَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ  صلی الله علیه و سلم وَرَأَیْتَ هَدْیَهُ، وَقَدْ أَکْثَرَ النَّاسُ فِى شَأْنِ الْوَلِیدِ. قَالَ: أَدْرَکْتَ رَسُولَ اللَّهِ  صلی الله علیه و سلم قُلْتُ: لاَ وَلَکِنْ خَلَصَ إِلَىَّ مِنْ عِلْمِهِ مَا یَخْلُصُ إِلَى الْعَذْرَاءِ فِى سِتْرِهَا. قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّدًا  صلی الله علیه و سلم بِالْحَقِّ، فَکُنْتُ مِمَّنِ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَآمَنْتُ بِمَا بُعِثَ بِهِ، وَهَاجَرْتُ الْهِجْرَتَیْنِ کَمَا قُلْتَ، وَصَحِبْتُ رَسُولَ اللَّهِ  صلی الله علیه و سلم وَبَایَعْتُهُ، فَوَاللَّهِ مَا عَصَیْتُهُ وَلاَ غَشَشْتُهُ حَتَّى تَوَفَّاهُ اللَّهُ، ثُمَّ أَبُو بَکْرٍ مِثْلُهُ، ثُمَّ عُمَرُ مِثْلُهُ، ثُمَّ اسْتُخْلِفْتُ، أَفَلَیْسَ لِى مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ ۷الَّذِى لَهُمْ قُلْتُ بَلَى. قَالَ فَمَا هَذِهِ الأَحَادِیثُ الَّتِى تَبْلُغُنِى عَنْکُمْ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ شَأْنِ الْوَلِیدِ، فَسَنَأْخُذُ فِیهِ بِالْحَقِّ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ دَعَا عَلِیًّا فَأَمَرَهُ أَنْ یَجْلِدَهُ فَجَلَدَهُ ثَمَانِینَ». [صحیح البخاری لأبی عبد الله محمد بن إسماعیل البخاری، کتاب الـمناقب، باب مناقب عثمان بن عفان، أبی عمرو، القرشی رضی الله عنه].

«از عبیدالله بن عدی روایت شده که مسور بن مخرمه و عبدالرحمن بن اسود به او گفتند: چه چیز تو را منع می‌کند که با عثمان درباره برادرش ولید صحبت کنی که ناس درباره او زیاد می‌گویند. پس وقتی عثمان برای صلات خارج شد قصد او کردم و گفتم: من تقاضایی از تو دارم و آن نصیحتی برای توست. گفت: ‌ای مرء من به الله از تو تعوذ می‌جویم. پس منصرف شدم و مراجعت کردم تا اینکه رسول عثمان آمد و نزد او رفتم. او گفت: نصیحت تو چیست؟ گفتم: الله سبحانه محمد صلی الله علیه و سلم را به حق فرستاد و بر او کتاب نازل کرد و تو از اشخاصی بودی که الله و رسولش را استجابت کردی و دو هجرت انجام دادی و هم صحبت رسول الله صلی الله علیه و سلم بودی و هدی و طریقه او را دیدی. بدان که ناس در شأن ولید زیاد می‌گویند. او گفت: آیا محضر رسول الله صلی الله علیه و سلم را درک کرده‌ای؟ گفتم: خیر، ولی علم او حتی به دختر باکره در سترش رسیده است. او گفت: اما بعد، الله محمد صلی الله علیه و سلم را به حق مبعوث کرد و من از اشخاصی بودم که الله و رسولش را استجابت کردم و به آنچه بدان مبعوث شده بود ایمان آوردم و کما گفتی دو هجرت انجام دادم و همصحبتی رسول الله صلی الله علیه و سلم کردم و با او بیعت نمودم. والله که از او عصیان و به او خیانت نکردم تا اینکه الله عزوجل او را وفات داد بعد با ابوبکر نیز چنین بودم و با عمر نیز چنین بودم تا اینکه به خلافت رسیدم. آیا برای من حقی مثل آنچه برای آنان بود نیست؟ گفتم: بلی. گفت: پس این اقوال و احادیثی که از شما به من می‌رسید از چیست؟ اما آنچه در شأن ولید ذکر کردی درباره او إن شاء الله حق را اجرا خواهیم کرد. بعد علی را دعوت کرد و به او امر کرد که به ولید جلد بزند که او هشتاد ضربه زد».

مقاله پیشنهادی

فضیلت مهاجران و انصار

الله متعال می‌فرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا …