طلوع آفتاب اسلام

  • بقلم/ دکتر عادل شدی

 

بعد از اینکه اهل طائف با پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم برخوردی ناروا داشتند و او را به باد مسخره گرفته با سنگ و دشنام و ناسزا از خود راندند پیامبر بار دگر به مکه بازگشت، و در زیر حمایت مطعم بن عدی وارد شهر شد.

در میان این فضای پر از دروغ و مکر و حیله و شکنجه و عذاب و محاصره، خداوند برای اینکه به پیامبرش قوت قلب بیشتری بدهد تا در دعوتش ثابت قدمتر گردد، او را به میهمانی خود به “اسراء و معراج” دعوت کرده، نشانه‫هایی از عظمت و بزرگی خود را به او نشان داد. پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم با عروج به آسمانها و دیدن و لمس کردن نشانه‫هایی بسیار بزرگ از آیات قدرت و نیروی بیکران الهی و علامات بزرگی و جلال و جمال پروردگار یکتا، و با دیدن فرشتگانی که چون سربازان همیشه کمر به طاعت و بندگی خداوند بسته‫اند، قوت قلب و نیرو و توان جدیدی در او دمیده شد. تا با روحیه و تلاش و کوششی خستگی ناپذیر راهش را همچنان ادامه دهد.

در اسراء؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم شبانه از مسجد حرام در مکه بسوی مسجد اقصی در بیت المقدس رفتند، و البته در همان شب بازگشتند. و معراج به سفر ملکوتی پیامبر به آسمانها، و دیدارش با پیامبران و دنیای غیب گفته می‫شود، و در این سفر نمازهای پنجگانه بر پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم فرض شد.

قبول این حادثه‫ی بسیار عجیب و معجزه‫ی سرشار از معانی قدرت پروردگار برای بسیاری از مردمی که هنوز ایمان در قلبهایشان بخوبی رسوخ نکرده بود بسیار سنگین آمد. و چون غربالی باعث شد کسانی که اسلامشان پوستی بود و به قلب و دلشان نرسیده بود از اسلام بازگردند.

مشرکان قریش با شنیدن این حادثه فرصت را برای فتنه افروزی در بین مسلمانان بسیار مهیا و مناسب دیدند. برخی از آنها خواستند کوه استوار ایمان در دل اولین مرد مؤمن و نزدیکترین شخص به پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و مستشار و وزیر او را متزلزل کنند. فورا خود را به ابوبکر صدیق که هنوز از واقعه خبر نداشت رسانیده با پوزخندی بدو گفتند: آیا شنیده‫ای رفیقت چه ادعاها می‫کند؟! ادعا می‫کند دیشب به بیت المقدس رفته و بازگشته!

ابوبکر؛ رمز ایمان و پایداری و صداقت آرام به آنها گفت: آیا خود پیامبر چنین فرموده‫اند؟ آنها خنده‫ای سرداده گفتند: آری! ابوبکر با ایمان کامل از ته دل گفت: اگر حرف شما درست باشد، و پیامبر چنین فرموده باشند، حرفشان کاملا درست است. آنها حیرتزده به ابوبکر نگریسته گفتند: آیا باور می‫کنی که او دیشب به بیت المقدس رفته، قبل از صبح بازگشته است؟!

ابوبکر لبخندی زده گفت: آری! من او را در مواردی بسیار بزرگتر و عجیب‫تر از این باور دارم. من باور دارم که صبح و شام وحی از آسمان بدو می‫رسد، این کجا و آن کجا؟!

این حادثه، و این موقف جوانمردانه و مؤمنانه، و کمال عقل و رشادت و دور اندیشی ابوبکر، و فهم والا و ایمان راسخ و عمیق او بود که لقب “صدیق” را پیامبر به او هدیه کرد([۱]).

پس از آنکه قریش همه‫ی راههای گفتگو را بروی خود بست و چون دیواری سترگ و سدی فولادی جلوی دعوت اسلامی قد علم کرد، و با دروغ پنداشتن رسول خدا صلی الله علیه وسلم مانع رساندن دعوت و پیامشان شدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم بسوی قبیله‫های دیگر روی آورد. و پس از بازگشت از طائف در مراسم عبادی که مردم از جاههای بسیار دور به خانه خدا می‫آمدند، پیامبر خودش را به قبیله‫های مختلف می‫رسانید و اسلام را برایشان شرح می‫داد و از آنها می‫خواست؛ او را پناه دهند و او را در رساندن پیام خداوند به جهان و جهانیان یاری دهند.

برخی از این قبیله‫های عرب چون قبیله‫ی بنوحنیفه که بعدها مسیلمه کذاب از بین آنها سربرآورد با پرخاش و اسلوبی بسیار زشت و زننده پیامبر را از خود می‫راندند، و برخی نیز پوزش می‫طلبیدند.

از جمله کسانی که پیامبر خدا در این زمینه با آنها مذاکره کرد، برخی از مردم شهر “یثرب” از قبیله “اوس” بودند که برای حج به مکه آمده بودند. آنها از یهودان همسایه‫ خود صفات پیامبر را بارها شنیده بودند، و وقتی پیامبر را تصویری از آنچه یهودیان به رخ آنها می‫کشیدند یافتند با خود گفتند: به خدا سوگند، این همان پیامبری است که یهودیان ما را تهدید می‫کنند که چون تشریف آورد همراه با او ما را از بین می‫برند. نگذارید یهودیها قبل از ما او را به آغوش گیرند. از این گروه یثربیها شش نفر ایمان آورد که سبب انتشار اسلام در شهر خودشان که بعدها “مدینه” نام گذاری شد، گشتند. آن شش نفر عبارتند از: سعد بن زراره، عوف بن الحارث، رافع بن مالک، و قطبه بن عامر بن حدیده، عقبه بن عامر، و سعد بن الربیع.

آنها پس از آنکه به پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم وعده ملاقات در سال آینده دادند به شهر خود بازگشتند.

یک سال بعد یعنی در دوازدهمین سال بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم بیعت عقبه اول صورت گرفت. در این دیدار ۱۲ نفر از یثربیها با پیامبر دست بیعت و میثاق و همکاری دادند؛ دو نفر از قبیله خزرج و ده نفر از قبیله اوس، که از بین آنها پنج نفر از شش نفری بودند که سال گذشته به پیامبر ایمان آورده بودند.

این گروه مؤمنان به هر آنچه پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم از آنها خواست؛ از ایمان آوردن بدو و سرطاعت خم کردن در مقابل دستورات خداوند یکتا، و شرک نورزیدن به خداوند، و دوری از نافرمانی فرامین الهی و کارهای زشت، و انجام کارهای نیکو، و اینکه جز حق و راستی را بر زبان نیاورند، با او دست بیعت دادند.

این مؤمنان راستین پس از آنکه نور تابان نبوت در قلبهایشان تابیدن گرفت و زنگار و سیاهی را از آنها پاک کرد، با نیرو و توانی بی‫مانند به شهر خود باز گشته، دعوت اسلام را به گوش همه مردم رسانیدند. تا بدانجا که در شهر مدینه هیچ خانه‫ای نبود مگر اینکه در آن قصه پیامبر و دعوت او بر زبانها بود. و بسیاری از مردم این شهر سخنان پیامبر را آویزه گوشهایشان کرده بودند و مشتاق دیدار آن حضرت بودند.

و یک سال بعد، یعنی در سیزدهمین سال برانگیخته شدن پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم بیعت عقبه دوم با مردم یثرب صورت گرفت. در این دیدار بسیار محرمانه و سری هفتاد مرد و دو زن مشتاقانه از یثرب به مدینه آمدند و در منطقه “عقبه” با پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم دیداری داشتند و با او بیعت کرده میثاق بستند که در سختیها و خوشیها همیشه و همواره از او اطاعت کرده فرمانبردار دستورات او باشند، و در همه احوال؛ چه در شدت و سختیها، و چه در رفاه و آسایش در راه خدا از هیچ چیز دریغ نورزند.  و بسوی نیکیها مردم را دعوت کرده از بدیها و زشتیها باز دارند. و در راه دعوت بسوی خداوند و فرامین والای او از ملامت و سرزنش هیچ کس و هیچ چیز ترس و واهمه‫ای نداشته باشند، و اینکه پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم را یاری داده، از گزند دشمنان در امان دارند.

سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم از آنها خواست دوازده نفر را از بین خود به عنوان وکیلان و نمایندگان خود انتخاب کنند. آنها ۹ نفر از خزرج و ۳ نفر از اوس را به عنوان نماینده انتخاب نمودند. پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم به آنها فرمودند: شما نمایندگان من در بین ملت و قوم خویش هستید، چون نمایندگی یاران و حواریون حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام). و من نمایندگی قوم خود را به عهده می‫گیرم. این مؤمنان و شیفتگان حقیقت بسوی مدینه بازگشتند. و بدینصورت اسلام در بین مردم مدینه منتشر شد. خداوند از همه آن مؤمنان راستین راضی و خشنود بادا([۲]).

و این مقدمه‫ای بود برای حادثه بسیار بزرگ و تاریخ ساز هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم و یارانش به مدینه منوره…

 

 

([۱]). مکه همه قدرت وتوانش را سد راه پیامبر نموده بود. تازیانه های شکنجه وتعذیب خون یاران رسول خدا را می مکید. لاشه های نیم جان مؤمنان در کوچه و بازار مکه نفس نفس می زد. پیامبر خدا پشتوانه سیاسی وامنیتی ـ ابو طالب ـ وسند اقتصادی، همسر ویارش ـ خدیجه ـ را از دست داده بود. گویا حبشه جای مناسبی برای پرورش نخبه های دعوت نبود…

پیامبر خدا خودش را به قبیله های مختلف عرب پیشنهاد کرده بود تا از او حمایت کنند وبه سعادت ابدی دنیا وآخرت نایل گردند. اما چه که شیطان در پوستینهای مردم رخنه کرده بود و بر هر زبانی لحن دشمنی شیطان بود که سخن می گفت.

طائف ـ شهر سرسبزی که از مکه فاصله چندانی نداشت ـ نیز از پیامبر با سنگ وچوب استقبال کرده سر وپای مبارکشان را خون آلود نمود…

در این فضای هولناک ورنج آوری که همه درهای زمین بر روی پیامبر خدا بسته شده بود تنها امید به دروازه آسمان بود که پیامبر در مناجاتی دلنشین آنرا محکم کوبید:

( بار الها، ضعیف وناتوان شده ام، راه وچاره ای جلوی خود نمی بینم، مردم مرا خوار وذلیل کرده اند.. ای مهربانترین مهربانان، تو پروردگار ستمدیدگانی.. وتو پروردگار منی، مرا برای چه کسی رها می کنی؟ برای بیگانه ای که با خشونت مرا براند؟ یا برای دشمنی که بر من چیره ساخته ای؟

با همه اینها اگر تو از من خشمگین نیستی هیچ غمی ندارم.. ولی رحمت وبخشایشت برایم سزاوارتر است..

به نور وزیبایی صورتت که تاریکیهای جهان را روشنایی بخشیده، وسعادت وشادکامی دنیا وآخرت از اوست پناه می برم از اینکه غضبت را بر من فرود آوری، یا اینکه خشمت بر من چیره گردد.

دستان التماس وزاری بر درگه‫ات دراز می کنم تا تو از من خشنود گردی. مرا هیچ نیرو وتوان ووقدرتی نیست مگر در کنار تو وبا تو…).

این صحنه دلنشینی که بندگی را به بهترین صورت تصویر می کرد، دل آسمان را شکافت .. واز عرش الهی دعوتنامه ای برای رسول هدایت آمد.. رسول خدا برای سفری عاجل بسوی آسمانها خواسته شد.. گویا که خداوند بدو می گفت: ای بنده من اگر زمینیان به تو پشت کرده اند مژده بادا تو را که آسمانیان از تو استقبال می کنند.

در واقع این سفر ملکوتی ـ اسراء ومعراج ـ پیام گویایی بود که به پیامبر آموخت آزمایش رنج وشکنجه وخون ودرد وألم نشانه مقبولیت است وبرهان ودلیل گویایی است که خداوند بنده اش را دوست دارد واو را آزمایش وامتحان می کند.. این روش وسنت خداست با عاشقان خود واین رویه وسنت الهی است با دعوتگران توحید.

این سفر ملکوتی رنج واندوه را از دل وروان پیامبر شست ودر او روح جدیدی از فعالیت وتلاش وامید دمید، وبه او نوید مرحله ای جدید برای دعوت توحید داد.. مرحله رهایی از درد ورنج وشکنجه ها، رهایی از مظلومیتها وستمدیدگیها، پرواز بسوی قدرت ورهبری..

  • آیه ای در سوره!..

از عجائب دلنشین ومعجزه آسای سوره اسراء اینست که این سوره با یک آیه که در آن همه این سفر ملکوتی خلاصه شده آغاز می شود. سپس سخن از یهودیان وبنی اسرائیل ودیگر ملتها وپیامبرانشان به میان می آید واز عاقبت دردناک وعذاب هولناک آن ملتهای ظالم وسرکش سخن گفته می شود!..

در یک دید شاید کسی گمان برد که هیچ ارتباطی بین آیه اول که اسم وعنوان سوره را بخود اختصاص داده وسایر سوره نیست؟!

ولی وقتی با دقت در سوره می نگری صدای زنگ خطر شدیدی را می شنوی که دلها را از جای می کند، گویا که سوره بر گوشهای ظالمان داد می زند که: هان!.. ای غافلان!.. آگاه باشید وخوب گوشهایتان را باز کنید.. این سخنهایی که برایتان خوانده می شود واین حکایتهای هولناک ودردناکی که می شنوید، تمام اینها را کسی برایتان تعریف می کند که همین حالا از سفر معجزه آسا وملکوتی اسراء ومعراج بازگشته وهنوز عرقش خشک نشده. او به چشمان خود دیده که خداوند با ظالمان وستمگران چه می کند.. پس به خدا وروز قیامتش ایمان آرید واز عاقبت آنان عبرت گیرید وبه راه راست درآیید که :« وأَنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ». ـ سوره اسراء/۱۰ ـ ( ما برای آنانی که بروز رستاخیز ایمان نمی آورند عذاب دردناکی را ترتیب داده ایم).

واین سوره با صدای بلند اعلام می کند که یهود وبنی اسرائیل به بشریت ودین خدا خیانت کرده، بخود وبشریت ظلم وستم روا داشته اند، پس شایستگی رهبریت دین خدا را ندارند. وخداوند ملت دیگری را از فرزندان اسماعیل انتخاب نموده وپرچم هدایت ورهبری انسانیت را بدانها سپرده است. حال وقت آنست که رهبریت روحی بشریت از ملتی به ملت دیگری منتقل گردد…

اما چگونه؟ رسول خدا ویارانش هنوز در مکه حیران وپریشانند، امنیت از آنها سلب شده، هر آن، گمان آن می رود که پنجه خونخوار ظالمان وستمگران مکه بر گردنهایشان چیره گردد، وبرای همیشه نام ورسم توحید از زمین برکنده شود.

این سؤال خود روشنگر آن است که شمعی بر فرا راه امید بر افروخته شده، دعوت اسلام تا چندی دیگر از مرحله رنج وغم بیرون خواهد جهید. شب تاریک ظلم وشکنجه بسر رسیده وسپیدی سحر نمایان گشته است. وخروس صبحگاهان رهایی وامید آماده خواندن شده است.

اینجاست که لابلای سوره پتکهای آهنین تهدید را می بینیم که بر سر ستمگران قریش وظالمان وجباران روزگار فرود می‫آید:

« وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً ‏* وَکَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَکَفَى بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرَاً بَصِیراً ‏». ۱۶ _۱۷/ اسراء

ـ { هر گاه بخواهیم شهر ودیاری را نابود گردانیم، افراد دارا وخوشگذران وشهوتران آنجا را سردار وچیره می گردانیم، وآنان در آن شهر ودیار به فسق وفجور میپردازند ـ وبه مخالفت با دستورات الهی بر میخیزند ـ پس فرمان ـ وقوع عذاب ـ بر آنجا واجب وقطعی میگردد وآنگاه آن مکان را سخت درهم میکوبیم ـ وساکنانش را هلاک می گردانیم ـ.. وچه بسیارند مردمانی که در قرون واعصار بعد از نوح میزیسته اند وما آنان را ـ طبق همین سنت، به سبب تمرد وسرکشیشان ـ نابود گردانده ایم. همین کافی است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه ونسبت بدانها بینا است ـ ولذا هیچ کاری از دید او مخفی ، وبی سزا وجزا نمیماند ـ.. }.

چرا خداوند پیامبرش را به مسجد اقصی برد؟ وچرا سفر ملکوتی معراج مستقیما از خانه خدا در مکه صورت نگرفت؟!..

شهر قدس ومسجد اقصی مهد دیانتهای آسمانی است. خمیر توحید ابراهیمی در آن سرشته شد، اسماعیل آنرا بنا نهاد وموسی در آنجا موسای نبوت گشت، وعیسی از آنجا راهی آسمانها شد.. پس شایسته است که آخرین پیک آسمانی بدانجا رفته خود میراث نبوت خویش را دریافت کند. وشخصا پرچم رهبری انسانیت را از پیامبران پیشین تحویل گرفته، همه انسانیت را بسوی سعادت وزندگی جاودانی رهنمایی سازد، وبدینصورت رحمتی شود برای جهانیان.. برای همه ملتها وهمه اقوام در همه زمانها ودر همه جا..

خداوند با انتقال پیامبرش از بیت الله الحرام ـ مکه ـ به مسجد اقصی این دو نقطه مقدس را با وجدان وضمیر وجان ودل مسلمانان بهم دوخت، تا هر دو را بیک چشم بنگرند ودر حق هیچ یک کوتاهی نورزند. کسی که امروز بیت المقدس را از دست می دهد وبه فراموشی می سپارد، بدون شک فردا خاک فراموشی بر خانه خدا خواهد ریخت!…

در حقیقت امت اسلام به سفر پیامبر خدا به مسجد اقصی به درجه والای رهبری وهدایت بشریت نایل آمد، وبا سفر از مسجد اقصی به آسمانها ودرجات ملکوتی به مقامی والا وجایگاهی دست یافت که آرزوی فرشتگان بدانجا نرسیده است!

مسجد اقصی مرکز ثبات رهبریت ماست. ونقطه پرواز ما بسوی مقام وجایگاه بی مانند؛.. مقام خلیفت اللهی.. جایگاه جانشینی خدا..

پس هرگز معنا ومفهوم رهبریت ما کامل نخواهد شد مگر اینکه مسجد اقصی وقدس وفلسطین از آن ما.. ودر بین ما .. وبا ما .. باشند. وتا زمانی که نقطه پرواز ما بسوی ملکوت اعلی ـ مسجد اقصی ـ در اسارت است ما هرگز بدان مقام والا وجایگاه بزرگ جانشینی خداوند ـ خلیفت اللهی ـ نخواهیم رسید!..

پیوند ما و رابطه ما با مسجد اقصی بسیار والاتر وبالاتر از رابطه وپیوند با یک مسجد ویا یک ساختمان ومقداری آجر وخاک وگل است.. مسجد اقصی رمز وجود ما ودلیل وبرهان رهبریت ما.. وجایگاه مکانت وعظمت وبلندی ماست..

ودر واقع ما به مسجد اقصی نیاز داریم نه مسجد اقصی به ما!…

ومسجد اقصی دماسنجی است که در آن دمای وحدت وهماهنگی وقدرت سیاسی ونیرو وتوان رزمی امت اسلام را در هر زمانه وتاریخی می توانی مشاهده کنی. اگر می خواهی بدانی که وضع مسلمانان در فلان زمان ( مثلا قرن چهارم ویا دهم ویا دوازدهم  هجری ویا…) چگونه بوده است. تنها با یک نگاه در تاریخچه شهر قدس ومسجد اقصی در آن قرن همه چیز برایت روشن خواهد شد..

هر زمانی که مسلمانان در زیر پرچم توحید همه هماهنگ ویکجا سجده شکر ادا می کردند خداوند مسجد اقصی را بدانها هدیه می داد ـ چون زمان خلیفه دوم مسلمانان ـ وبار دگر وقتی پرچم توحید بر زمین می افتاد ونعره شیطان جو آسمان را آلوده می ساخت ومسلمانان خون همدگر می ریختند خداوند مسجد اقصی را از آنها می گرفت. وباز بار دگر چون آبها به آسیاب باز می گشت وچون صلاح الدینهایی پرچم توحید را بر کرانه ها می افراشتند باز بار دگر هدیه الهی در کالبد مسجد اقصی تجلی نموده به مسلمانان باز گردانده می شد.

وقتی خداوند خواست موسی را نزد فرعون ستمگر وطغیانگر وظالم وخونخواری که ادعای الهی می کرد بفرستد او را به سرزمین سینا برد ونشانه هایی از قدرت خود را جلوی او به نمایش گذاشت: بدو گفت که عصایش را بر زمین اندازد. به ناگاه عصا به اژدهایی وحشتناک وخوفناک بدل گشته بر زمین خزیدن گرفت. خداوند از موسی خواست که دست دراز کرده بدون ترس ولرز اژدها را بگیرد تا به شکل عادی خویش برگردد. سپس از او خواست که دستش را زیر بغل خود ببرد، کف دست موسی به ماهی درخشان بدل گشت.. پس از نمایش قدرت الهی خداوند بدو فرمود:لِنُرِیَکَ مِنْ آیَاتِنَا..” ـ خواستیم برخی از نشانه های قدرت خویش را بتو نشان دهیم..”.

آری!..اینست سر این مانور نیرو ونمایش قدرت.. آنگاه که تو دریابی در سایه پشتوانه ای بسیار سترگ ونیرومند حرکت می کنی، وقدرتی لامتناهی تو را زیر نظر داشته در پناه خود دارد، از هیچ دشمن واز هیچ قدرت وتوانی نخواهی ترسید.

با این نشانه های قدرت، واین حقایقی که پیامبر با چشمان خویش نظاره گر آن بوده اند به درجه “عین الیقینی” نایل آمده در راه خداوند از هیچ کس وهیچ چیزی کوچکترین ترس وهراس وواهمه ای بدلشان راه نمی یافت..

همه قدرتهای بزرگ وامپراطوریها سترگ با همه توپ وتانکشان  در چشم آنهایی که نظاره گر قدرت بی انتهای الهی بوده اند کمتر از بال پشه ای به نظر می آمد!

این همان سنت خداوند با ابراهیم وموسی بود که با محمد برای آخرین بار تکرار شد..

  • نماز..

وقتی حادثه بسیارمهمی روی میدهد پادشاهان سفیران خود را شخصا می خواهند تا برنامه وسیاست خود را بدانها پیشنهاد کرده با آنها بحث ومباحثه کنند وتنها به فرستادن پیک ویا تلگرامی اکتفا نمی کنند..

نماز چون مهمترین فریضه دین مبین اسلام است که ساختار شخصیت فردی مسلمانان وبرنامه زندگی جامعه اسلامی را به عهده دارد، خداوند سفیر وپیام آورش بسوی بشریت را شخصا خواست تا نماز را به عنوان هدیه وارمغان این سفر والای ملکوتی برای بشریت بیاورد. ودر یک جلسه بحث ومباحثه این نمازی که  پنجاه وعده در روز بود به پنج وعده ولی با اجر وپاداش پنجاه وعده تبدیل گشت.. تصویری گویا از سخاوت وکرم وبخشایش الهی…

نماز هدیه معراج پیامبر در واقع معراج روزمره مؤمنان بسوی خالق وپروردگارشان است. در این معراج مؤمنان بدون هیچ واسطه ای با خدایشان راز ونیاز می کنند وپرده از غم واندوه خویش می گشایند ودست حاجت بسوی آن سخاوتمند بی همتا دراز می کنند…

ودر این معراج آنچنان بالا می روند که گویا با گوشان خویش صدای شادمانی پروردگارشان که با فرشتگان سخن می گوید را می شنوند… آنگاه که بنده در نماز می گوید ” الحمد لله رب العالمین” می شنود که پروردگارشان به فرشتگان وآسمانیان می گوید: بنگرید بنده ام شکر مرا بجا می آورد!.. وبنده ادامه می دهد:” الرحمن الرحیم”، وپروردگار می گوید: بنگرید ستایش وثنای مرا ادا می کند!.. ودر آخر خداوند در جمع فرشتگان اعلام می دارد که : این نیایش بین من وبنده ام است. ومن به بنده ام هر آنچه خواسته می بخشم…

آری!..

این صدای آیه اسراء است.. آهنگ دلنشین وغم آلود آیه اسراء است که ابرهای سیاه وکبود غم واندوه را بر دلهای ما چیره می سازد..مسجد اقصی در  اسارت اشک می ریزد..حرم با برکت آن از خون شهیدان گلگون کفن گشته است… وما مؤمنان مات ومبهوت وحیران نظاره گر این واقعیت دردناک بوده هیچ دست نمی جنبانیم!!…

به امید روزی که اقصی دوباره لبخند زند وشکوفه های رهبری وشرف بار دگر در امت اسلامی بشکفند وما آیه مبارکه اسراء را با کمال افتخار قراءت کنیم….!..

 

([۲]). نگا: لباب الخیار فی سیره المختار ص/ ۴۲ ـ ۴۳٫

مقاله پیشنهادی

فواید مطالعه

۱- دور شدن وسوسه‌ها و غم واندوه. ۲- پرهیز از فرو رفتن در کارهای بیخود …