﴿یَٰصَٰحِبَیِ ٱلسِّجۡنِ ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَیۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٣٩﴾ [یوسف: ۳۹]. «ای دو دوستان زندانی من آیا خدایان پراکنده و گوناگونی که انسان باید پیرو هر یک از آنها شود بهترند یا خدای یگانه چیره بر همه چیز و همه کس»،
این معبودهایی که غیر از خدا میپرستید چیزی جز اسمهایی بیمسمی نیست که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید. خداوند حجت و برهانی برای خدا نامیدن آنها نازل نکرده است. فرمانروایی از آن خدا است و بس.
خدا دستور داده است که جز او را نپرستید این است دین راست و ثابتی که ادله و براهین عقلی و نقلی بر صدق آن گواهند ولی بیشتر مردم نمیدانند که حق این است و جز این پوچ و ناروا است.
یوسف ÷ گفت: ای دوستان زندانی من تعبیر خواب این است که انگور فشردن برای شراب دلیل بر آزاد شدن از زندان و دوباره ساقی شدن در مجلس پادشاه است و نان بر سر داشتن و مرغان از آن خوردن دلیل بر اعدام شدن است. این چیزی که از من درباره آن نظر خواستید، قطعی و حتمی است. حضرت یوسف علیه السلام خطاب به آنکس که میدانست آزاد میگردد گفت: مرا در پیش پادشاه خود یادآور شو و شرح حال مرا بدو بگو، باشد که از زندان رهایم کند اما شیطان آن را از یادش ببرد که در پیش پادشاه بازگو کند، لذا یوسف چند سالی در زندان بماند.
بعد از چند سال «گویا هفت سال» ماندن در زندان شبی پادشاه مصر به نام ملک ریان رؤیای عجیبی را دید، هنگامی که صبح شد رؤیا را برای ستارهشناسان، دانشمندان و جادوگران بازگو کرد تا برای او جواب تعبیر خواب را پیدا کنند: پادشاه گفت من در خواب هفت گاو چاق را دیدم که هفت گاو لاغر آنها را میخورند و هفت خوشه سبز و نارس و هفت خوشه خشک و رسیده را دیدم که خشکها بر سبزها میپیچند و آنها را نابود میکنند. این بزرگان، علما و حکماء اگر خوابها را تعبیر میکنید و در این فن سر رشته دارید، نظر خود را درباره خوابم برایم بیان دارید گفتند: این خواب از زمره خوابهای پریشان و پراکنده است و ما از تعبیر اینگونه خیالپردازیها آگاه نیستیم. کسی که از میان آن دو نفر زندانی که از زندان نجات یافته بود و بعد از مدتها سفارش یوسف را به یادآورد گفت: من شما را از تعبیر چنین خوابی مطلع میگردانم، مرا بفرستید تا آن جوان یوسف نام را ببینم که او در این کار ماهر و استاد است. موقعی که آن شخص فرستاده به پیش یوسف رسید گفت: ای یوسف ای بسیار راستگو از تعبیر این خواب ما را آگاه کن که شاه مصر دیده است، یوسف علیه السلام گفت: باید هفت سال پیاپی با تلاش هر چه بیشتر گندم و جو بکارید و آنچه که درو میکنید جز اندکی که میخورید در خوشه خود نگاه دارید، پس از آن سالهای خوش، هفت سال سخت در میرسد و قحطی میشود و این سالهای سخت آنچه را که به خاطرشان اندوختهاید میخورید و از آن بر میدارید، مگر مقدار کمی را که برای بذر محفوظ مینمایید. سپس بعد از آن سالهای خشک و سخت، سالی فرا میرسد که بارانهای فراوان برای مردم بارانده و به فریادشان رسیده میشود و در آن سال شیره انگور زیتون و دیگر میوهها و دانههای روغنی را میگیرند و به نعمت و خوشی میافتند.