زندگی حضرت یوسف علیه السلام (۷)

پادشاه مصر گفت: یوسف علیه السلام را به پیش من آورید، هنگامی که فرستاده «شاه» نزد یوسف رفت یوسف گفت: به سوی سرور خود باز گرد و از او بپرس ماجرای زنانی که دست‌های خود را بریده‌اند چه بوده است؟ بی‌گمان پروردگار من بس آگاه از نیرنگ ایشان است.

شاه مصر زنان را احضار کرد و به ایشان گفت: جریان کار شما بدانگاه که یوسف را به خود خواندید چگونه می‌باشد؟ آیا به شما گرائید و خواست شما را پاسخ گفت: زنان گفتند: خدا منزه از آن است که بنده نیک خود را رها کند و دامن پاک او به لوث گناه آلوده گردد، ما گناهی از او سراغ نداریم. زن عزیز مصر گفت: هم اینک حق آشکار می‌شود این من بودم که یوسف را به خود خواندم ولی نیرنگ من در او اثر نکرد و او از راستان در گفتار و کردار است. هنگامی که پاکی یوسف در پیش شاه مسلم گردید، شاه مصر گفت: او را به نزد من بیاورید تا وی را از افراد مقرب و خاص خود کنم، وقتی که یوسف ÷ را آوردند و شاه با او صحبت نمود بر محبتش افزود و بدو گفت: از امروز تو در پیش ما بزرگوار و مورد اطمینان و اعتماد هستی، یوسف گفت: مرا سرپرست اموال و محصولات زمین کن چرا که من بسیار حافظ و نگهدار خزائن و مستغلات و بس آگاه از مسائل اقتصادی و کشاورزی می‌باشم…

شاه پیشنهاد یوسف را پذیرفت و او وزیر اقتصاد و دارائی شد و بدین منوال یوسف با اراده خداوند دارای جاه و جلال و قدرت در سرزمین مصر گردید و در هر جایی که می‌خواست منزل می‌گزید و هرگونه که می‌خواست دخل و تصرف می‌کرد. هنگامی که قحطی و خشک‌سالی در اطراف مصر رسید مردم از هر رو به مصر سرازیر شدند.

﴿وَجَآءَ إِخۡوَهُ یُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَیۡهِ فَعَرَفَهُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ مُنکِرُونَ۵٨﴾ [یوسف: ۵۸].

«و برادران یوسف [با روی آوردن خشکسالی به کنعان، جهت تهیه آذوقه به مصر] آمدند وبر او وارد شدند. پس او آنان را شناخت وآنان او را نشناختند».

یوسف ÷ به گونه‌ای شایسته از آنان پذیرایی کرد و باروبنه ایشان را چنانکه می‌خواستند آماده نمود و هنگامی که باروبنه و توشه ایشان را آماده ساخت گفت: از سخنان شما فهمیدم که برادر دیگری از پدر دارید، دفعه‌ی آینده برادر پدری خود را نزد من بیاورید و از چیزی نترسید مگر نمی‌بینید که من پیمانه را به تمام و کمال می‌دهم و حق آن را ادا می‌کنم و من بهترین میزبانم و اگر او را نزد من نیاورید بدانید که چیزی به شما داده نمی‌شود و هیچگونه گندم و حبوباتی از غله و محصولات به شما نمی‌دهم و دیگر به پیش من نیایید. برادران یوسف پاسخ دادند و گفتند ما با پدرش راجع به او با الطائف حیل گفت ‌وگو می‌نماییم و حتماً برای جلب موافقت پدر می‌کوشیم و این کار را خواهیم کرد سپس هنگامی که آهنگ کوچیدن کردند یوسف به کارگزاران خود گفت: کالایی را که به عنوان پول و ثمن پرداخته‌اند در میان بارهایشان بگذارید شاید پس از مراجعت به خانواده‌ی خویش بدان پی ببرند و بلکه بر وفای به عهد ما اطمینان یابند و از آوردن برادر خود بنیامین نترسند و همراه او به پیش ما بر گردند.

مقاله پیشنهادی

نزول عیسی بن مریم علیهما السلام

بعد از خارج شدن دجال و به فساد پرداختن در زمین، الله، عیسی بن مریم …