دیدگاه معتزله([۱]) و ماتریدیه([۲])
بنابر دیدگاه معتزله و ماتریدیه، نظر و استدلال در اصول دین واجب است.([۳]) قاضی عبدالجبار، اولین واجبات را نظر و استدلال میداند که به معرفت و شناخت خداوند تعالی منجر میشود؛ زیرا خداوند بالبداهه و با مشاهده شناخته نمیشود. پس بر ما واجب است که او را با تفکر و نظر بشناسیم.([۴])
معتزله، وجوب معرفت را، مبنی بر اینکه تحسین و تقبیح، عقلی هستند، با عقل بنا میکنند و عقل را مستقل میدانند و نزول شرع را یادآوریکننده و تقویتکننده عقل میدانند.([۵]) البته ماتریدیه با معتزله اختلاف نظر دارند و آن اینکه ماتریدیه موجب شناخت خداوند متعال را خود خداوند تعالی و عقل را معرِّف ایجاب آن میدانند، در حالی که معتزله معتقدند که معرفت و همچنین سایر احکام با عقل ثابت میشود. پس عقل مدرک احکام است اگر چه شرع اینگونه وارد نشده و آنان، شرع را تابع عقل میدانند.([۶])
علاوه بر اینکه عقل در نزد معتزله از منزلت تحسین و تقبیح برخوردار است، به وسیلۀ آن، خداوند متعال را با تمامی احکام و صفاتش قبل از ورود شرع میتوان شناخت و به مقتضای این مکانت که برای عقل قرار داده شده جاحظ بیان نموده که برای انسان صحیح نیست که به سن بلوغ برسد و خداوند تعالی را نشناسد. و این بدان خاطر است که آنها اصول معرفت و شکر نعمت را عقلاً قبل از ورود شرع واجب میدانند.([۷]) همچنین عقل را موجب شناخت خداوند متعال و شکرش میدانند، حتی اگر به طور تمام و مطلق قادر بودیم، خداوند متعال پیامبری را به سوی ما نمیفرستاد.([۸])
این اعتقاد مبنی بر وجوب نظر و استدلال در توحید و نبوت و… در نزد معتزله و ماتریدیه تا حدی است که ابوهاشم جبائی سردمدار معتزله چنین میگوید: «هرکس خداوند را با دلیل نشناسد، کافر است؛ زیرا ضد شناخت، عدم شناخت است و عدم شناخت [خداوند و اصول دین] نیز کفر است.»([۹])
شهرستانی از ابوهذیل علّاف نقل میکند که بر مکلّف، شناخت خداوند تعالی با دلیل قبل از عمل شنوائی بدون هیچ تفکری واجب است و اگر در شناخت کوتاهی شود، مستوجب عقاب ابدی خواهد بود.([۱۰])
البته زمینۀ اصلی تمامی این تفکر، مبالغهای است که معتزله در تمجید عقل کردهاند؛ به گونهای که آن را حاکم بر هر چیزی میدانند و در ترتیب ادله شرعی، عقل را سردمدار قرار میدهند؛ زیرا به وسیلۀ آن، حُسن و قُبح از هم متمایز میشود و حتی حجتبودن قرآن و سنّت و اجماع نیز به وسیلۀ آن شناخته میشود. قاضی عبدالجبار در این زمینه میگوید: «بدان که دلالت چهارگانه عبارتند از: حجیت عقل، قرآن، سنت و اجماع.»([۱۱]) بر اساس این دیدگاه که اساس و پایه آن را عقلگرایی و مقدّم شمردن عقل بر شرع تشکیل میدهد، در مییابیم که شناخت و معرفت اصول دین، از جمله معرفت خداوند متعال و توحید، باید فقط از راه استدلال و نظر عقلی انجام گیرد و تقلید به هیچوجه و در هیچ حالتی از مکلّف عاقل پذیرفته نمیشود و حتی در غیر این صورت کافر است و ایمان او مقبول نیست. البته در فقه عقلگرایی و مقدم شمردن آن بر شرع، ادله زیادی ارائه شده که در این بخش مجال بررسی آنها نیست.
([۱]) پیروان واصل بن عطاء میباشند. واصل و عمرو بن عبید از شاگردان حسن بصری رحمه الله بودند. وقتی به این باور رسیدند که فاسق نه مؤمن هست و نه کافراز حلقه حسن بصری اعتزال کردند و در گوشهای در مسجد نشستند. و مردم میگفتند: این دو از حلقه حسن بصری اعتزال و کنارهگیری کردند و بدین خاطر معتزله نامیده شدند. و نیز گفته شده: آنها بخاطر اعتزال از قول امت در زمینه مرتکب گناه کبیره که نه مومن است و نه کافر بدین نام خوانده شدند. معتزله هفده فرقه هستند. همه آنها بر نفی صفات الله از جمله علم و قدرت و … اتفاق نظر دارند، و نیز بر اینکه قرآن محدث و مخلوق است و اینکه خداوند تعالی خالق افعال بندگان نیست بلکه بندگان خالق افعال خود هستند، اتفاق نظر دارند. نک: اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ص ۳۳ به بعد؛ شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۴۳؛ ابو الفضل عباس بن منصور سکسکی، البرهان فی عقائد الادیان، ص ۴۹٫
([۲]) ماتریدیه به أبو منصور محمّد بن محمود معروف به ماتریدی منتسب میباشند. در سمرقند زاده و بزرگ شد و حنفی مذهب بوده و علوم فقه و کلام را از نصر بن یحیی بلخی آموخت. هم عصر ابوحسن أشعری بوده و در نظریاتش در عقائد بر مأثور از ابوحنیفه اعتماد داشته است. در سال ۲۳۲ هـ متولد و در سال ۳۳۳ هـ وفات یافت. از جمله کتابهایش: ” التوحید” و ” تأویلات أهل السنه” میباشد. ماتریدیه از زمره فرقههای متکلمینی هستند که در زمینه عقل بسیار در الهیات و نبوات و در تحسین و تقبیح زیادهروی کردهاند. آنها برای خداوند متعال هشت صفت را قائلند: قدرت، علم، حیات، اراده، شنیدن، دیدن، صحبت کردن و آفرینش. این صفات را به خداوند متعال اختصاص میدهند؛ زیرا عقل آنها را تأیید میکند و نمیتواند غیر آنها را برای خداوند متعال دریابد. نک: سمعانی، الأنساب، ص ۴۹۸، ابن ابو وفا قرشی حنفی، الجواهر المضیه فی طبقات الحنفیه، ۳/۳۶۰، زرکلی، الاعلام، ۷/۱۹؛ أحمد بن عوض حربی، الماتریدیه، ص ۵۱۳، جامع الفرق و المذاهب الاسلامیه، ص ۱۷۰٫
([۳]) نک: ابو منصور ماتریدی، التوحید- الماتریدیه، ص ۱۳۵و ۴و۳٫
([۴]) عبدالجبار بن احمد، شرح الأصول الخمسه، ص ۸۹ و ۳۹٫
([۵]) نک: عبدالعزیز جابالله، الدلیل الصادق علی وجود الخالق، ص ۵۱٫
([۶])سیوطی، صون المنطق، ص ۱۷۰٫
([۷]) نک: شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۷، ۷۳، ۷۷ ./ – بغدادی، الفَرق بین الفِرق، ص ۱۲۹٫
([۸]) نک: أبوسعید عبدالرحمن نیشابوری، الغنیه فی أصول الدین،ص ۵۴٫
([۹])ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ۱۷/۱۱۸٫