ده یار بهشتی (۱۶)

طلحه به قصد خانه ابوبکر رضی الله عنه حرکت کرد وچون با ابوبکر رضی الله عنه ملاقات کرد از او پرسید: آیا تو از محمد پیروی کرده ای؟ ابوبکر گفت: بله. سپس ابوبکر رضی الله عنه از محمد صلی الله علیه وسلم وبعثتش سخن گفت وبه او گفت که محمد صلی الله علیه وسلم به عبادت خداوند یگانه دعوت می دهد. چند روزی نگذشت تا اینکه طلحه اسلام آورد وبه دین محمد صلی الله علیه وسلم داخل شد او هشتمین نفری بود که اسلام را پذیرفت ونیز یکی از افرادی بود که توسط ابوبکر رضی الله عنه مسلمان شده بود.

طلحه مجاهد

طلحه در میدان جهاد در راه خدا شرکت می جست. در غزوه بدر پیامبر صلی الله علیه وسلم به طلحه دستور داد تا همراه سعید بن زید به راه شام بروند و اخبار کاروانهای قریش را بیاورند. طلحه وسعید لشکر خود را در منطقه حورا مستقر کردند. اما متوجه شدند که کاروان قریش از شام به سوی مکه، از راهی دیگر حرکت کرده است. آنها به مدینه بازگشتند و دیدند که پیامبر صلی الله علیه وسلم از مدینه بیرون رفته ودر بدر با کفار جنگیده و بر آنها پیروز شده است. طلحه وسعید از اینکه موفق به شرکت در جنگ نشده بودند متاسف شدند پیامبر صلی الله علیه وسلم متوجه شد که آنها از اینکه از جنگ بدر باز مانده اند، ناراحت اند. بنابر این برای تسکین خاطر شان به اندازه مجاهدین به آنها از غنیمت داد.

طلحه نیکوکار

طلحه رضی الله عنه تاجری بزرگ ودارای ثروتی هنگفت بود، روزی به اندازه هفتصد هزار درهم مالی از حضرموت برایش آمده بود، شب را با اضطراب وناراحتی واندوه سپری کرد، همسرش ام کلثوم دختر ابوبکر صدیق رضی الله عنه پیش او آمده گفت: ترا چه شده ای ابو محمد؟ نکند ناراحتی!! طلحه گفت: تو بهترین همسری هستی که شایسته یک مسلمان است، اما من در تمام شب با خود فکر کردم وگفتم: مردی این اندازه مال در خانه اش باشد نسبت به پروردگارش چه گمان میکند؟! همسرش گفت: تو چرا ناراحتی؟ صبح آن را میان دوستان و خویشاوندان مستمند خود تقسیم کن.

طلحه گفت: رحمت خدا بر تو باد نظر خوبی دادی. وصبح فردا آن مال را میان فقرای مهاجرین وانصار تقسیم کرد.

یکی از فرزندانش نیکوکاری طلحه را چنین روایت می کند: پدرم لباس زیبایی پوشیده بود وهمچنان که راه می رفت مردی لباس را از او گرفت. مردم بلند شدند ولباس پدرم را از آن مرد پس گرفتند. طلحه گفت: لباس را دوباره به آن مرد بدهید!!

مرد چون طلحه را دید خجالت کشید ولباس را زمین انداخت، طلحه گفت: لباس را بگیر خداوند آن را برایت مبارک کند مرا از خداوند شرم می‌‌‌‌‌‌ آید که کسی نسبت به من امید داشته باشد ومن او را نا امید کنم[۵].

روزی مردی نزد طلحه بن عبیدالله آمد واز او کمک خواست ونیز به او متذکر شد که با هم خویشاوند هستیم، طلحه گفت: تا کنون کسی این خویشاوندی را برای من نگفته است. من زمینی دارم که عثمان بن عفان آن را به سیصد هزار درهم خواسته است، اگر می خواهی زمین را به تو واگذار کنم وگرنه آن را به سیصد هزار درهم برای تو می فروشم و پول آن را به تو می دهم. مرد گفت: زمین را بفروش وپول آن را بده طلحه زمین را فروخت وقیمتش را به همان مرد داد. رحمت خداوند بر طلحه باد او مردی سخاوتمند ونیکوکار بود.

وفات طلحه رضی الله عنه

در جنگ جمل تیری به طلحه اصابت کرد و بر اثر آن بعدا شهید شد او نمونه سخاوت وبخشش بود. در هنگام وفاتش حضرت علی رضی الله عنه بر بالینش حاضر شد او را نشاند وگرد وغبار را از چهره اش پاک میکرد ومی گفت:[۶] کاش بیست سال قبل مرده بودم.

بالاخره طلحه زندگی را بدورود گفت وبه خاک سپرده شد او چهارده فرزند داشت. ده پسر که یکی محمد نام داشت وزیاد سجده می کرد وسجاد نامیده می شد ونیز عمران وعبس از فرزندان او هستند وچهار دختر بنامهای عایشه که با مصعب بن زبیر ازدواج کرده بود و ام اسحاق و صعب ومریم. طلحه در سال سی وششم هجری در گذشت.

رحمت خداوند بر طلحه باد.

 [۱] مهمترین منابع سیرت طلحه عبارتند از: المغازی واقدی، الریاض النضره، تاریخ الخلفاء سیوطی، تاریخ طبری، الاصابه ج ۵، سیر اعلام النبلاء ج ۱ ص ۳۳٫

[۲] مغازی و اقدی، احد، تاریخ طبری، غزوه احد.

[۳] الاصابه ۵/۲۳۲٫

[۴] الریاض النضره ج ۲ ص ۲۵٫

[۵] سیر اعلام النبلاء ج ۱ ص ۳۳٫

[۶] الریاض النضره ج ۴ ص ۳۶۴٫

مقاله پیشنهادی

فضیلت مهاجران و انصار

الله متعال می‌فرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا …