اگر معجزهی هر پیامبری از آن موارد نمیبود که در آن زمان، بالاترین نیرو و توان در آن به کار رفته باشد مردم از اینگونه سخنها به زبان میآوردند. پس (معجزه) از آن مواردی که مردم هر عصری نهایت نیرو و توان خویش را در آن به کار برده باشند انتخاب میشد. در مقابل معجزهی موسی تمام نیروی بشر به کار رفته بود و نتیجه چنان بود که تعدادی طناب و چوبدستی را با مکر و حیله میجنباندند و چنان القا کردند که مردم گمان میکردند که این مار است که در حال جنبیدن است و در اینجا بنگریم به آن ماری که چگونه همگی آنها را بلعید. آن ماری که قبل از آن عصا بود.
پس برای این، ملاحظه کنیم ببینیم که انسان در برابر قرآن و جنبههای اعجاز آنچه پشتوانه و باعث و انگیزهای دارد و چگونه به عجز منتهی شده و در نتیجه دریافته است که قرآن معجزه است. سه حس و نیرو در انسان وجود دارند که او را – برای یافتن و فهمیدن – توان میبخشد:
۱- یکی از آن حسها، حس کنجکاوی است که در طول تاریخ دو چیز از آن پیدا شده است:
الف- علوم استدلالی و فلسفی و بینشی که نتیجهاش به وجود آمدن جهانبینیهای مختلف بوده است.
ب- حس کنجکاوی که به آگاهی یافتن به علوم تجربی منتهی شده است.
همانگونه که قبلا هم گفتیم به تعبیر قرآن، «بصر» و «قلب»[۱] برای شناخت این عالم و ماورای آن به کار افتادهاند. چون چنین حسی در انسان وجود دارد[۲] و بشر هرگز از آنچه که در توانایی و نیرویش داشته کوتاهی نکرده است تا در دو زمینهی علوم استدلالی و تجربی چیزی به دست آورد. پس اگر (با وجود این دو نیرو) به چیزی نیز دست نیافته است، در آن عجز و ناتوانی داشته است نه اینکه (قدرت شناخت چیزی) را در اختیار داشته و اما آن را به کار نگرفته است.
[۱]– و به تعبیر مردم، «علوم استدلالی» و «علوم تجربی».
[۲]– حتی خودمان نیز میدانیم که برخی اوقات وقتی چیزی برای این حس مطرح میشود و نمیتواند (که آن را حل کند) و به همین خاطر است که در حسرت آن قرار میگیرد (و به همین سبب) تحقیقاتی در آن زمینه انجام میدهد.