بخاری در صحیح خود و در کتاب «بدء الخلق» از عمران بن حصین روایت کرده که میگوید: نزد پیامبر آمدم و شترم را به درب بستم. گروهی از بنیتمیم نزد پیامبر آمدند. پیامبر به ایشان گفت: بشارت بده شما را ای بنیتمیم. گفتند: به ما بشارت دادی، حال به ما چیزی عطا کن. سپس مردمی از اهل یمن نزد ایشان آمدند. رسول الله فرمود: ای اهل یمن بشارت را بپذیرید زیرا که بنیتمیم آنرا نپذیرفتند. آنها گفتند: پذیرفتیم ای رسول خدا؛ گفتند: نزدت آمدیم تا این مساله را از تو بپرسیم. رسول الله فرمود: خداوند وجود داشت و چیزی جز او وجود نداشت و عرش او روی آب قرار داشت. او تقدیر همه چیز را در لوح محفوظ نوشت و آسمان و زمین را آفرید.»
در حدیث دیگری آمده است که از رسول الله سوال شد: آیا پروردگار ما نزدیک است تا با او مناجات کنیم یا دور است که با صدای بلند او را بخوانیم؟ الله متعال این آیه را نازل کرد: «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ»: «به راستی که من نزدیکم، دعای دعاکننده را هنگامیکه مرا بخواند، اجابت میکنم.» (بقره: ۱۶۸)[۱]
[۱] – تفسیر ابن کثیر ج ۱، ص ۲، ابن تیمیه گوید: واقعهی آنها مشهور است و اهل سیرت و تفسیر و حدیث آنرا به صورت متواتر نقل کردهاند و اصل حدیث آنها معروف است.