بعضی از افراد این امت به بت‎پرستی خواهند پرداخت (۱۰)

در صحیح مسلم ابن مسعود از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت می‎کند که فرمود: «قیامت بر پا نخواهد شد مگر بر بدترین مردم»[۱]. و همچنین در صحیح مسلم روایت است که: «قیامت برپا نخواهد شد تا اینکه روی زمین الله الله گفته نشود»[۲].

و این اتفاق بعد از آن می‎افتد که خورشید از مغرب طلوع می‎کند و حیوان (دابهالأرض) بیرون می‎آید و سایر نشانه‎های بزرگ رخ می‎دهند. و ثابت است که نشانه‎های بزرگ مانند رشته‌ی مهره‎ است که وقتی کنده می‎شود مهره‎ها به سرعت می‎ریزند. روایت احمد[۳].

حدیثی که عمران بن حصین از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت می‎کند این را تایید می‎کند، عمران بن حصین از پیامبر  صلی الله علیه و سلم روایت می‎کند که فرمود: «همواره گروهی از امّت من بر حق بوده و بر کسانی که از آنها دوری می‎جویند پیروزند، تا اینکه آخرینشان با دجال می‎جنگند»[۴]. روایت ابوداود و حاکم. بنابراین مراد از (حتی تاتیهم الساعه) که در حدیث عقبه و امثال آن آمده یعنی وقت مردنشان با وزیدن باد؛ حافظ این را گفته و درست است.[۵]

و در مورد محل و جای این طایفه اختلاف شده است، ابن بطّال[۶] می‎گوید: این گروه در بیت المقدس خواهد بود تا اینکه قیامت برپا می‎شود، چنان‎که طبری از ابی امامه روایت می‎کند که گفته شد: ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم و آنان کجا هستند؟ فرمود: «در بیت المقدس خواهند بود»[۷].

و معاذ بن جبل می‎گوید: آنان در شام خواهند بود[۸]. و اکثر شارحین حدیث همین را گفته‎اند.

و سخن طبری بر این دلالت می‎کند که لازم نیست این گروه همیشه در شام یا در اول بیت المقدس باشد تا اینکه با دجال بجنگند، بلکه ممکن است در جایی دیگر باشد، اما زمین از این گروه خالی نخواهد شد تا اینکه فرمان الهی می‎آید.

می‎گویم: و حق همین است چون از مدتهاست که در شام و بیت المقدس افرادی با این صفات وجود ندارند، بلکه در آن فقط قبرپرستان، فاسقان و بدکاران هستند. و امکان ندارد که اینها گروه پیروز باشند و همچنین از مدتهاست که اینها با هیچ یک از کافران نمی‎جنگند و بلکه با خودشان می‎جنگند. بنابراین گفته‌ی پیامبر که فرمود: «آنان در بیت المقدس هستند» و گفته‌ی معاذ که آنها در شام هستند، یعنی در بعضی از زمان‎ها در این جاهها خواهند بود. و بعضی وقت‎ها در شام و فلسطین نخواهند بود و واقعیت همین را می‎رساند.

و گفته‌اش: (تبارک و تعالی) ابن قیم می‎گوید: برکت به دو نوع است:

یکی برکت که فعل خداوند است و صیغه‌ی فعل آن «بارک» است و گاهی خودش متعدی می‎شود و گاهی با حرف «علی» و گاهی با حرف «فی» متعدی می‎گردد و مفعول از آن «مبارَک» می‎آید، یعنی آنچه برکت داده شده است، یعنی خداوند آن را مبارک گردانیده است.

 و نوع دوّم: برکتی که به خداوند نسبت داده می‎شود و این نسبت، نسبت رحمت و عزت است و فعل آن «تبارک» است. از این رو به غیر از خداوند گفته نمی‎شود و فقط شایان اوست، پس الله تعالی متبارک است و بنده و پیامبرش مبارک، چنان‎که حضرت عیسی گفت: ﴿وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیۡنَ مَا کُنتُ﴾ [مریم: ۳۱]. «و هر جا که باشم مرا پُرخیر و برکت نهاده».

پس هر کسی که خداوند در او و بر او برکت بدهد مبارک است، اما صفت تبارک مختص خداوند است، چنان‎که آن را بر خود اطلاق نموده و می‎فرماید: ﴿تَبَارَکَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ [الأعراف: ۵۴]. «الله پروردگار جهانیان، بزرگ و برتر و والامقام است». ﴿تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١﴾ [الملک: ۱]. «خجسته است ذاتی که فرمانروایی به دست اوست و او بر همه چیز تواناست».

چنان‎که در قرآن این کلمه فقط مختص خداوند است و بر غیر از او اطلاق نمی‎شود، و بر بنای وسعت و مبالغه آمده مانند: «تعالی»، «تعاظم» و امثال آن، پس تبارک بر وزن و بنای «تعالی» است که بر کمال و نهایت علو و برتری دلالت می‎کند، پس همچنین «تبارک» بر کمال برکت، عظمت و وسعت برکت دلالت می‎کند و معنی قول کسانی از سلف که گفته‎اند «تبارک» یعنی «تعاظم» همین است[۹].

ابن عباس می‎گوید: «یعنی هر نوع برکتی را آورد[۱۰]»[۱۱].

بدان که حدیث به صورت کامل بر شهادتین دلالت می‎کند و هر جمله‎ای از آن همان‎طور که پیامبر صلی الله علیه و سلم خبر داده واقع گردیده است.

(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– صحیح مسلم۲۹۴۹٫

[۲]-صحیح مسلم۱۴۸ از انس.

[۳]– مسند احمد۲/۲۱۹ و ابن أبی شیبه در مصنف۳۷۲۷۴ و رامهرمزی در امثال الحدیث ص۱۲۹ و مستدرک حاکم۸۴۶۱ از عبدالله بن عمرو روایت می‎کند که گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «نشانه‎های قیامت مهره‎هایی هستند که در یک رشته کشیده شده‎اند و چون رشته نخ قطع می‎گردد یکی پس از دیگری می‎افتند». و در اسناد آن علی بن زید است که ضعیف می‎باشد و در سند آن نزد حاکم تحریف واقع گردیده است. و حدیث با شواهد خود صحیح است. و حدیث شاهدی از روایت انس نزد حاکم۸۶۳۹ دارد و آن را مطابق با شرط مسلم صحیح دانسته است. و طبرانی در الأوسط ۴۲۷۱ از ابوهریره روایت کرده است و ابن حبان۶۸۳۳، دارقطنی در العلل۱۰/۳۷ و ابن جوزی چنان که العلل المتناهیه ۱۴۲۸ آمده آن را معلول دانسته‎اند و گفته‎اند صحیح این است که این گفته ابوالعالیه است.

[۴]– مسند احمد۴/۴۳۷، سنن ابوداود۲۴۸۴، مستدرک حاکم ۴/۴۵۰ و لالکائی۱۶۹ و اسنادش صحیح است و حاکم آن را مطابق با شرط مسلم صحیح قرار داده است.

[۵]– فتح الباری۱۳/۷۷٫

[۶]– نگا: شرح صحیح بخاری ابن بطال ۱۰/۳۵۹٫

[۷]– امام احمد در مسند۵/۲۶۹، حنبل در کتاب الفتن ش۳۷، طبری در تهذیب الآثار۱۱۵۸، طبرانی در المعجم الکبیر۷۶۴۳ و غیره روایت کرده‎اند و در اسنادش ضعف است چون یکی از راویان آن مجهول و ناشناخته است و او عمرو بن عبدالله سیبانی است. ذهبی در المیزان ۵/۳۲۶ می‎گوید: تابعی است که شناخته نمی‎شود اما حدیث صحیح است و حدیث شاهدی از حدیث کعب بن مره بهزی دارد که با این عبارت آمده است: «در اطراف بیت المقدس». بخاری در الکنی۷۵۲ به صورت معلق روایت کرده است و  طبرانی در المعجم الکبیر۲۰/۳۱۷ به صورت موصول روایت کرده است و فسوی در المعرفه و التاریخ۲/۱۷۱ و ابن عساکر در تاریخ دمشق۱/۲۰۹- ۲۱۰ و غیره از طریق عباد الرملی از أبی زرعه یحیی سیبانی از عبدالرحمان بن وعله از کریب سحولی- ابن ابرهه- از کعب بن مره با همین سند روایت کرده است و اسنادش صحیح است. و عباد را ابن معین، فسوی و عجلی ثقه دانسته‎اند و ابن حبان او را در زمره‌ی ثقات و مجروحین ذکر کرده است! و هیچ کسی قبل از او وی را ضعیف ندانسته است. پس صحیح این است که او ثقه است و کریب بن ابرهه را عجلی و ابن حبان ثقه شمرده‎اند و فسوی او را از طبقه‌ی برتر از تابعین شام قرار داده است.

[۸]– صحیح بخاری ش۳۶۴۱٫

[۹]– تفسیر ابن جریر۲۹/۱٫

[۱۰]– تفسیر بغوی۲/۱۶۵،۳/۳۶۰٫

[۱۱]– بدائع الفوائد۲/۴۱۰-۴۱۱٫

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …