بابُ ما ظَهَرَ مِن مُعجِزاتِهِ وفیهِ بعضُ أحوالِهِ وأحوالِ سُفرائِهِ (۱۲)

۵۷- مجهولی به نام «علیّ بن محمّد إسحاق أشعری» می‌گوید راجع به کنیزم که می‌گفت آبستن شده‌ام، نامه‌ای به «ناحیه» نوشتم، جوابی نیامد. بعداً معلوم شد که وی آبستن نبوده است! بدیهی است که آنها نمی‌دانسته‌اند چه بگویند لذا سکوت کرده و جواب نداده‌اند. ولی راوی مایل بوده این را به حساب علم غیب بگذارد!.

۵۸- مجهولی برخلاف قرآن که فرموده: ﴿وَمَا تَدۡرِی نَفۡسٞ مَّاذَا تَکۡسِبُ غَدٗا﴾ [لقمان: ۳۴]. «و هیچ کس نمی‌داند که فردا چه به دست می‌آورد». گفته که «ناحیه» از حوادث آینده خبر می‌داد([۱])!! قسمتی از این خبر حدیث دوّم همین باب است.

۶۰- مجهولی به نام «محمّد بن علیّ الأسود» قصّه‌ای دالِّ بر علم غیب نقل کرده! معلوم می‌شود که علمِ غیبِ اینان بیشتر مربوط به گرفتنِ پول و لباس و….. بوده، ای کاش این مدّعیان علم غیب، با علمشان دارویی برای بیماریهای صعب العلاج یا اختراع مفیدی به مردم عرضه می‌کردند!.

۶۲- «محمّد بن علیّ بن متیل» روایت کرده که زنی به نام زینب أهل «آبه» خواسته سیصد دینار سهم امام را خودش مستقیماً بدون واسطه به «حسین بن روح نوبختی» برساند. عمویم مرا همراه آن زن فرستاد تا کلام او را برای «ابن روح» ترجمه کنم. ولی «ابن روح» نام آن زن را گفت و به زبان فصیح اهالی «آبه» با آن زن احوالپرسی کرد!! درحالی که رسول خدا  صلی الله علیه و سلم به زبان غیرعربی نامه‌ای املا نفرمود و با سلمانِ فارسی یا صُهیب رومی به عربی سخن می‌گفت. (فتأمّل). از آنجا که در عراقِ آن زمان، ایرانیانِ بسیاری اقامت داشتند بعید نیست که «ابن روح» چند کلمه‌ای فارسی یا زبان أهل آبه را یاد گرفته باشد([۲]) گرچه راوی می‌خواهد این کار «ابن روح» را معجزه یا بگو کرامت قلمداد کند!! درحالی که به نظر ما ساختن یک امام ناموجود و جلب هزاران أشرفی به «ناحیه» معجزه است!!.

۶۳- بازهم «محمّد بن متیل» مجهول الحال قصّه‌ای نقل کرده از علمِ غیب و سکّه‌ای که به جای خودش برمی‌گشته است!!.

۶۴- راوی آن «حسن بن محمّد بن یحیی العلوی» است که او را از ضُعفا و احادیث او را منکَر شمرده‌اند. در این قصّه نیز خبری نیست جُز علم غیب وطیّ الأرض!!.

۶۷- روایت کرده که شخصی برای تفحّص و تحقیق در مسأله مهدی از وطن خود خارج شده و به او نامه‌ای رسیده که او را از ادامه کارش منصرف ساخته است!.

۶۸ و ۶۹- دو قصّه مشابه که دو نفر شمش طلا برای «ناحیه» می‌آورند که در راه چند شمش مفقود می‌شود و آن دو تن از پول خود با شمش دیگری، کمبود شمش را جبران می‌کنند. أمّا «حسین بن روح» شمشهای جبرانی را نمی‌پذیرد و به شخص أوّل جای شمش گمشده را می‌گوید و به شخص دوّم خودِ شمش گمشده را قبل از آمدن او به دستش رسیده نشان می‌دهد!!!.

حدیث دوّم شامل قصّه‌ای جالبتر است. زنی به نزد «حسین بن روح» آمد و پرسید: همراه خود چه آورده‌ام؟ «ابن روح» گفت هرچه آورده‌ای به دجله بینداز و سپس به نزدم بیا تا بگویم چه با خود آورده بودی! زن چنین کرد و نزد او بازگشت. «ابن روح» -مانند شعبده بازان- به خادمش گفت: آن جعبه را بیاور و خادم همان جعبه را که زن در دجله انداخته بود آورد! «ابن روح» بدون آنکه جعبه را بگشاید محتویات آن را شرح داد!!([۳]).

آری این قصّه‌ها مشابه قصص صوفیانه است و کسی آن را باور می‌کند که از اسلام و قرآن بی‌خبر باشد. حضرت سلیمان  علیه السلام تا قبل از آمدنِ هُدهُد از اخبار سبا و ملکه آنجا خبر نداشت. حضرت موسی  علیه السلام که از پیامبرانِ أولواالعزم بود تا قبل­ازبازگشت به میان قومش از بی‌تقصیری برادرش حضرت هارون  علیه السلام ویا از علّت سوراخ کردن کشتی توسّط عبدصالح و یا ساختن دیوار خبر نداشت و حضرت نوح  علیه السلام درباره پیروانش می‌فرمود: ﴿مَا عِلۡمِی بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ﴾ [الشُّعراء: ۱۱۲]. «من چه دانم که ایشان چه می‌کردند». حضرت یعقوب علیه السلام از فرزندش که در مصر و یا در چاه نزدیک کنعان بود خبر نداشت و سالها گریه کرد. أمّا اینان از همه أخبار اطلاع دارند، به خصوص أخباری که مربوط به پول و طلا و نقره باشد!!.

راوی چون از شوری آش خود با خبر بوده لذا برای باوراندانِ آن، به خدا و دوازده امام قسم خورده که راست می‌گوید و ماجرای را کم و زیاد نکرده است!! (با این حال آیا جزئت دارید فرمایش ایشان را باور نکنید؟!).

[۱]– به صفحه ۱۴۴ «عرض اخبار اصول…..» مراجعه شود.

[۲]– این درصورتی است که او را «قمّی» ندانیم و إلا در صورت قمی بودن وی، دانستن زبانِ آبی زبان مردم «آبه» که از مضافات قدیم قم بوده به هیچ وجه عجیب نیست. (ر.ک. خاندان نوبختی، استاد عبّاس اقبال آشتیانی، ص ۲۱۴).

[۳]– هیچ بعید نیست که یکی از خُدّامِ «ابن روح» زن را تعقیب کرده و چون زن جعبه را به دجله انداخته و مراجعت نموده، خادم آن را برداشته و زودتر از زن به «ابن روح» رسانده و او را از محتویات آن مطّلع کرده و «ابن روح» نیز نمایشی را که در بالا دیدیم اجرا کرده است! (فلاتجاهل). چنانکه می‌دانید مدّعیان نیابت از این شعبده‌ها بسیار داشته‌اند از جمله «حسین بن منصور حلاج» که معروف خاصّ و عامّ است و گویا مدّتی برای تعلّم سحر و شعبده به هندوستان رفته بود و در عوامفریبی مثل «ابن روح» مهارت داشت! (مراجعه شود به کتاب حاضر، صفحه ۲۶۳). آیا مضحک نیست که بنا به نقل کتب معتبر «ابن روح» که در این روایات از غیب خبردار می‌شود مدّتی از فعّالیّتهای انحرافی شلمغانی خبر نداشت!! (فتامّل) چنانکه نوشته‌اند: «شلمغانی در بدو امر به نام حسین بن روح اخباری منتشر می‌کرد و خود را به امامیّه به عنوان بابِ او معرّفی می‌نمود. اُمّ کلثوم دخترِ ابوجعفر عَمری چنین روایت می‌کند که شلمغانی به مناسبتِ اقبالی که حسین بن روح به او کرده و او را در نزد مردم محترم نموده بود بیش پسران بسطام که عهد دار مقامات دیوانی بوده‌اند مقرّب بود و چون آغازِ ارتداد کرد هردروغ و کفری را به نام حسین بن روح برایشان نقل می‌نمود و ایشان آن را از او می‌پذیرفتند تا آنکه قضیّه او بر حسین بن روح مکشوف گردید و حسین بن روح به انکار آنها قیام کرد». اُمّ کلثوم پس از اطّلاع از انحراف شلمغانی به نزد نائب سوّم رفت. وی می‌گوید: «به خدمت شیخ ابوالقاسم حسین بن روح شتافتم و قصّه را بر او نقل کردم چون به من وثوق داشت آن را پذیرفت». [خاندان نوبختی: ص۲۳۲-۲۳۴].

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …