یکی از حقائق آشکار آن است که: همهی مسایل اصولی خواه مسایل اعتقادی باشد و خواه مسایل عملی عامهی مسلمانان جهت آگاهی به آنها بجز تلاوت نصوص قرآنیشان نیاز به چیز دیگری ندارند. باید گفت که این نصوص نیازی به شرح و تفسیر و توضیح ندارند، چه رسد به اینکه قضایای فلسفی را در توضیح آن بیان داشت که سخن دربارهی آنها زیاد شوند و مقدمات زیادی برای آنها چیده گردند.
یکی از حقایقی که باید در نظر داشت، این است که اصولی که فرقههای خارج از اهل سنت و جماعت، برای خود دارند و خاص خودشان است، نمیتوان آنها را فقط با نصوص قرآنی و بدون شرح یا تفصیل یا تأویل اثبات نمود؛ بلکه میبینیم که صاحبان این اصول در فلسفه و کلام غوطهور شدهاند به گونهای که فهم آن بر عوام دشوار است.
و اگر تقلید کورکورانه نمیبود، این عوام آن اصول را نمیپذیرفتند، زیرا سخن گفتن دربارهی اثبات آنها، در حد فهم آنها نیست.
این خود اثبات میکند که اصولی که این فرقهها برای خود دارند، در حقیقت اصول معتبر شرعی نیستند و گرنه نیاز به این همه شرح و توضیح و فلسفه و تأویل نمیداشت، چنانچه اصول دین بدین گونه هستند که اصلاً نیاز به توضیح و تفسیر و تأویل ندارند.