۵- خداوند تبارک و تعالی انسان را بنابر فطرت مؤمن آفریده است، همانگونه که أبوهریره رضی الله عنه روایت میکند که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده: «مَا مِنْ مَوْلُودٍ إِلَّا یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَهِ فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ أَوْ یُنَصِّرَانِهِ أَوْ یُمَجِّسَانِهِ کَمَا تُنْتَجُ الْبَهِیمَهُ بَهِیمَهً جَمْعَاءَ هَلْ تُحِسُّونَ فِیهَا مِنْ جَدْعَاءَ ثُمَّ یَقُولُ ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَاۚ لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ﴾).»([۱]) «هیچ بچهای نیست مگر اینکه بر فطرت (خداشناسی و یکتاپرستی) متولد میشود که والدینش او را یهودی یا مسیحی یا مجوسی میکنند، همانگونه که حیوان حیوان کاملی را به دنیا میآورد، آیا (بعد از تولدش) او را گوشبریده میبینید؟ سپس ابوهریره (در ادامه این آیه را) خواند: این سرشتی است که خداوند مردمان را بر آن سرشته است. نباید سرشت خدا را تغییر داد (و آن را از خداگرائی به کفرگرائی، و از دینداری به بیدینی، و از راستروی به کجروی کشاند). این است دین و آئین محکم و استوار، و لیکن اکثر مردم (چنین چیزی را) نمیدانند.» علما، فطرت را به معرفت خداوند و توحید تفسیر کردهاند و اینکه هیچ معبود به حقی جز او وجود ندارد.([۲])
خطابی میگوید: «و هر مولودی از انسان در ابتدای آفرینش خود و اصل پیدایش بر فطرت سالم و طبعی آماده برای قبول دین متولّد میشود، پس اگر ترک شود بر لزوم فطرت باقی میماند و به غیر آن متمایل نمیگردد؛ زیرا این دین بسیار زیبا، درعقل موجود است و برای نفسها آسان و کسی از آن عدول میکند که به غیر آن عدول داشته باشد و در آن آفات تقلید تأثیر کند؛ پس اگر مولود از این آفات در أمان باشد به غیر آن معتقد نمیشود و غیر آن را برنمیگزیند.([۳]) و لکن اعتبار به اسلام و ایمان فطری نیست؛ بلکه اسلام و ایمان شرعی، معتبر است.([۴])
از پیغمبر صلی الله علیه و سلم أحادیث دیگری نیز روایت شدهاند که بر این تأکید میورزند؛ از جمله حدیثی است که از عیاض بن حمار روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود:«یقول الله: إِنّی خَلَقْتُ عِبادِی حُنَفاءَ، فجاءتهم الشّیاطِینُ فاجْتالَتْهُمْ عَنْ دِینِهمْ وحَرَّمَتْ عَلَیهِمْ ما أحْلَلْتُ لهُمْ»([۵])«خداوند میفرماید: من همۀ بندگانم را حقگرا آفریدهام، ولی شیاطین به سراغ آنها میآیند و آنها را از دینشان منحرف میکنند و آنچه که برای آنها حلال کردم را بر آنهاد حرام میکنند.»
با توجه به آنچه بیان شد، فطرتی که خداوند، انسان را بر آن آفریده ثابت میگردد و از این جهت، معالجۀ منحرفان و مخالفان از فطرتشان با یادآوری و اندرز است؛ چرا که این فطرت برای معرفت خداوند سبحان کافی است و نقش پیامبران- علیه السلام- مکمل فطرت و مؤید آن است. سبک استدلال و نظر عقلی به وسیلۀ لغزش فلاسفه و متکلمین در حد بزرگی به وجود آمده است؛ به گونهای که اقوال کسانی که عمر خود را در این راه فنا کردند، بر آن دلالت میکند.
استدلال متکلمین به حجت ابراهیم علیه السلام برای قومش تا اینکه دلیلی را بر وجوب نظر عقلی بیاورد، استدلال نادرستی است؛ زیرا ابراهیم– علیه السلام- خود در ابتدا بدون مجادله یا برهان یا استدلال مسلمان بود و سپس به بحث در شناخت خداوند پرداخت؛ پس بنابر فطرت خویش، دریافت که بتها لیاقت آن را ندارند که معبود و خالق باشند و به دنبال شناخت معبودی برآمد که موافق شناخت فطرتش باشد و از این جهت درمییابیم که هر چیزی که عقلش آن را به عنوان پروردگار و معبود قرار میداد، فطرتش آن را رد میکرد، اول رو به ستارگان، بعد به ماه و بعد به خورشید نمود؛ پس نتیجۀ این تفحص با دلیل و عقل به پوچی کشیده میشد و از آن عاجز میگشت و به ابتدا بر میگشت و به فطرتش رجوع میکرد که آن همان، ایمان به وجود خالقی برای او و هستی بود. با توجه به ناتوانی به شناخت کلی و جزئیات نقش فطرت، جز اقرار به وجود خالق هستی نیست([۶]) اما شناخت خداوند با أسماء و صفاتش و وجوب توجه به او برای عبادت و آفرینش هستی و احاطهاش بر غیب مربوط به فطرت نیست؛ زیرا فطرت از شناخت این جزئیات ناتوان است و عقل نیز با او درمانده است و بدینخاطر ابراهیم– علیه السلام- به پروردگارش رو کرد وگفت: ﴿لَئِن لَّمۡ یَهۡدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّآلِّینَ٧٧﴾([۷]) «گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمائی نکند، بدون شک از زمرهی قوم گمراه (و جمعیت سرگشته در وادی کفر و ضلال) خواهم بود.» و از این جهت دریافت که هرچه غیر اوست، باطل است و اعلان داشت که: ﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَ٧٨﴾([۸]) «گفت: ای قوم من ! بیگمان من از آنچه انباز خدا میکنید بیزارم (و تنها رو به خدا میدارم)».
ترک استدلال بنابر عقل از یک طرف، و از طرف دیگر محرز است که راه معرفت خداوند تنها با نامها و صفات علیائش ممکن است که با عقل حاصل نمیگردد که این فقط با کمک و راهنمایی خداوند حاصل میشود و اگر خداوند، انسان را به هدایت مدد نکند هرگز او راهیاب نخواهد شد و بدینخاطر سایۀ فطرت پاکی که هرچند مبهم است را بر او گشوده است که با دلالات عقل و منطق و فکر میتواند قدرت بگیرد و در این گیرودار ابراهیم فرمود: ﴿إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِیفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٧٩﴾([۹]) «بیگمان من رو به سوی کسی میکنم که آسمانها و زمین را آفریده است، و من (از هر راهی جز راه او) به کنارم و از زمرۀ مشرکان نیستم.» پس این فطرت بر این امر دلالت میکند که برای خداوند منان نمیتوان هیچ شبیه و شریکی تصور نمود؛ همچنین همین فطرت از خداوند، نابودی، تحوّل و فناء را نیز نفی میکند.([۱۰])
([۱]) (صحیح): بخاری (ش۱۳۵۸و۱۳۵۹و۱۳۸۵و۴۷۷۵و۶۵۹۹) / مسلم (ش۶۹۲۶-۶۹۲۸و۶۹۳۱) / ابوداود (ش۴۷۱۶) / ترمذی (ش۲۱۳۸) از طریق (سعید بن مسیب و ابوسلمه بن عبدالرحمن بن عوف و همام بن منبه وابوصالح السمان) روایت کردهاند: «ان أبا هریره رضی الله عنه قال قال صلی الله علیه و سلم: ما من مولود إلا یولد على الفطره فأبواه یهودانه وینصرانه أو یمجسانه کما تنتج البهیمه بهیمه جمعاء هل تحسون فیها من جدعاء ثم یقول أبو هریره رضی الله عنه (فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم)» وفی روایه ابوصالح: «فقال رجل: یا رسول الله! أرأیت لو مات قبل ذلک؟ قال: الله أعلم بما کانوا عاملین.»
([۲]) نک: ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ۳/۴۳۲٫
([۴]) نک: شوکانی، فتحالقدیر، ۴/۲۲۴٫
([۵]) (صحیح): مسلم (ش۷۳۸۶-۷۳۸۹) از طریق (شعبه بن الحجاج وهشام الستوایی وسعید بن ابی عروبه ومطرالوراق) روایت کرده است: «عن قتاده عن مطرف بن عبد الله بن الشخیر عن عیاض بن حمار المجاشعی أن رسول الله صلی الله علیه و سلم قال ذات یوم فی خطبته … .»
([۶]) نک: آیات ۷۵ تا ۷۹ سوره مبارکه أنعام.
([۸]) انعام/ ۷۸، و نک: نوفان عبیدات، الدلاله العقلیهه فی القرآن ومکانتها فی تقریر العقیده الأسلامیه، ص ۱۵۶٫