ابن الاعرابی میگوید: هرگاه پرنده بوم بر خانه کسی مینشست میگفتند: خبر مرگ من یا یکی از اهل خانهام را آورده است[۱].
و ابوعبید میگوید: عربهای دوران جاهلیت گمان میبردند که استخوانهای مرده تبدیل به بوم میشود و پرواز میکند[۲].
و ابن رجب نیز همین را میگوید او میگوید: «این شبیه اعتقاد کسانی است که معتقد به تناسخ ارواح هستند و میگویند که ارواح مردهها به اجساد حیوانات منتقل میشود؛ همه این باورها و اعتقادات باطل است و اسلام آن را باطل قرار داده و تکذیب کرده است و آنچه شریعت آورده این است که ارواح شهداء در چینهدان پرندگان سبزی است که از میوههای بهشت میخورند و از رودهای آن آب مینوشند تا اینکه خداوند این ارواح را به اجساد بر میگرداند[۳].
و زبیر بن بکار در «الموفّقیات» میگوید: عربها در دوران جاهلیت میگفتند: هرگاه کسی کشته شود و انتقام او گرفته نشود از سر او کرمی بیرون میآید و اطراف قبرش دور میزند و میگوید مرا آب دهید و در این مورد شاعر میگوید:
یا عمرو إن لاتدَع شَتمی ومَنقَصَتی |
أَضربک حتى تقول الهامهُ اسقونی[۴] |
ای عمرو! اگر از ناسزا گفتن و عیب جویی من دست بر نداری تو را چنان میزنم که هامه (کرم) بگوید مرا آب دهید.
و میگوید: یهودیان ادعا میکردند که این کرم یا پرنده هفت روزی اطراف قبر مرده دور میزند و سپس میرود.
گفتهاش: (و لا صفر) ابوعبید معمر بن مثنی در «غریب الحدیث» از او روایت میکند که گفت: صفر ماری است که در شکم قرار میگیرد و حیوانات و مردم را آسیب میزند و از دیدگاه عربها سرایت آن از بیماری گری (گال) بیشتر است[۵].
پس منظور نفی سرایتی است که عربها بدان معتقد بودند و عطف صفر بر عدوی از نوع عطف خاص بر عام است. و سفیان بن عینیه، احمد، بخاری و ابن جریر همین را گفتهاند. و گروهی دیگر از علما گفتهاند: مقصود از آن ماه صفر است که مردم دوران جاهلیت محّرم که از ماههای حرام است را حلال میشمردند و صفر را به جای آن حرام قرار میدادند. و این قول مالک است، ولی اشکالی دارد.
ابوداود از محمد بن راشد و او از کسی دیگر روایت میکند که گفت: مردم دوران جاهلیت ماه صفر را شوم و بد میدانستند و میگفتند ماه شومی است، پیامبر صلی الله علیه و سلم این عقیده آنها را باطل قرار داد[۶]. ابن رجب میگوید: شاید این نزدیکترین قول باشد[۷].
بسیاری از جاهلان ماه صفر را بد میدانستند و از سفر در این ماه منع میکردند و بدفالی گرفتن ماه صفر از نوع بدفالی است که از آن نهی شده است و همچنین نحس و بد دانستن روزی از روزها مانند چهارشنبه و اینکه مردم دوران جاهلیت ازدواج در ماه شوال را منحوس و بد میدانستند، همه اینها از نوع بدفالی است که پیامبر صلی الله علیه و سلم از آن نهی کرده است.
(نَوء حقیقت ندارد) ، نوء مفرد أنواء است که در باب باران خواستن از أنواء دربارهی آن سخن گفته میشود.
(و غول حقیقت ندارد) غَول با فتحه مصدر است و به معنی هلاکت و نابودی است و با غُول با ضمّه اسم است و جمع آن اغوال و غیلان است و در اینجا مراد همین است. ابوالسعادات میگوید: غول مفرد غیلان است و آن از جنس جن و شیاطین است، که عربها گمان میبردند که غول در بیابان در صورتهای مختلفی خودش را به مردم نشان میدهد و مردم را سرگردان میکند.
و اینگونه سبب میشود تا مردم راه را گم کنند و هلاک شوند، پیامبر صلی الله علیه و سلم این باور غلط را نفی کرد و باطل قرار داد. و گفته شده که «و لاغول» به معنی نفی حقیقت غول نیست بلکه پیامبر صلی الله علیه و سلم این باور عرب را که غول به صورتهای مختلف خود را در میآورد و مردم را سرگردان میکند باطل نموده است و حدیثی دیگر که میگوید: «غول وجود ندارد، بلکه ساحران جن هستند[۸]»؛ یعنی در میان جنها جادوگرانی هستند که مردم را فریب میدهند و همچنین در حدیثی روایت شده که: «هرگاه غولها وارد شدند، بلافاصله اذان بگویید»[۹]. یعنی شرّ آن را با ذکر خدا دفع کنید، پس این دلالت میکند که مقصود پیامبر صلی الله علیه و سلم از نفی غول این نبوده که غول وجود ندارد، چنانکه در حدیث ابی ایوب آمده است: «مقداری خرما در آلاچیقی داشتم که غول میآمد و از آن بر میداشت»[۱۰] [۱۱].
مولف میگوید: (بخاری و مسلم از انس روایت میکنند که گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «تعدیهی بیماری و بدفالی گرفتن حقیقت ندارد و فال نیک را دوست دارم» گفتند: فال نیک چیست؟ فرمود: «سخن خوب»)[۱۲].
گفتهاش: (یعجبنی الفأل) ابوالسعادات میگوید: «الفأل» یعنی آنچه خوشحال یا ناراحت میکند و کلمهی«طیره» فقط برای فال بد و امور ناخوشایند به کار میرود و گاهی در اموری به کار میرود که خوشحال کنندهاند و پیامبر صلی الله علیه و سلم فال نیک را دوست داشت چون مردم به فایده و سودی که از سوی خداوند میآید امید میبندند برخیر و خوبی قرار دارند و هرگاه از خداوند ناامید شوند این شرّ و بدی است.
اما بدفالی گرفتن گمان بد به خداوند است و بدفالی گرفتن یعنی به آمدن بلا امیدوار شدن و نیک فالی یعنی اینکه به عنوان مثال اگر فردی مریض باشد از سخنی که میشنود فال نیک بگیرد مثلاً از کسی میشنود که میگوید: ای سالم؛ یا فردی که دنبال گمشدهای میگردد از کسی دیگر میشنود که میگوید: ای یابنده پس این سخنان را به فال نیک میگیرد و به گمانش میآید که از بیماریاش نجات مییابد و یا گمشدهاش را مییابد، چنانکه در حدیث آمده که پیامبر صلی الله علیه و سلم را پرسیدند فال نیک چیست فرمود: «سخن خوب».
پس این نشان میدهد که از این نوع فال زدن منع نشده است.