احکام بدفالی گرفتن(۸)

مالک از یحیی بن سعید روایت می‎کند که گفت: زنی نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: ای رسول خدا  صلی الله علیه و سلم ما در خانه‎ای سکونت داریم و تعداد ما زیاد بود و سرمایه و مال فراوان، آنگاه تعداد ما کم شد و مال و دارایی را از دست دادیم. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «رهایش کنید نکوهیده است». ابوداود از انس به همین صورت روایت کرده است[۱].

این حدیث اشکالی ایجاد می‎کند اما در پاسخ گفته می‎شود که این از بدفالی گرفتن به شمار نمی‎آید، بلکه پیامبر صلی الله علیه و سلم آنان را به نقل مکان فرمان داد چون آن را ناخوشایند احساس می‎کردند چون در آن خانه متضرر شده بودند از این‎رو پیامبر صلی الله علیه و سلم خواست تا آنها از این خانه بیرون بروند تا از پریشانی راحت شوند، چون خداوند سرشت انسان را به گونه‎ای آفریده که جایی را که در آن دچار بلا و ضرری شده‎اند ناخوشایند و ناگوار احساس می‎کنند گر چه آن جا ممکن است سبب بلا نباشد و همچنین سرشت انسان را به گونه‎ای قرار داده است که کسی را که به وسیله‌ی او خیری به انسان رسیده دوست می‎دارد گر چه آن فرد قصد رساندن خیر و خوبی را به آنها نداشته است و چون ممکن بود اگر آنها در آن خانه باقی بمانند خانه را به فال بد بگیرند و اینگونه دچار شرک‌‌ورزی شوند، چنان‎که فوری از شهری که طاعون در آن شیوع یافته بیرون رود آنکه قصد فرار از آن را داشته باشد. و اگر مردم از خانه‎ای که در آن همواره گرفتار بلا و مشکلات می‎شوند و در آن شهر نیز درآمدی ندارند و تجارت و صنعت ایشان سودی نمی‎آورد، این گونه نیست که حق نداشته باشد به شهری دیگر نقل مکان کند.

اگر گفته شود فرق خانه با محلی که وبا در آن شیوع یافته چیست؟ که به نقل مکان از خانه اجازه داده شده اما نقل مکان از شهری که در آن وبا شیوع یافته اجازه داده نشده است؟

بعضی در پاسخ این اشکال گفته‎اند که امور نسبت به این مفهوم سه نوع‎اند:

اول: آنچه از آن بدفالی گرفته نمی‎شود و به ندرت اتفاق نمی‎افتد و همواره تکرار نمی‎شود چنین چیزی توجه نمی‎شود مانند قارقار کردن کلاغ در سفر و فریاد بوم در خانه‎ای که عرب‎ها این امور را به بدفالی می‎گرفتند.

دوم: آنچه مضر است بیشتر به صورت عام است و به ندرت اتفاق می‎افتد و همواره تکرار نمی‎شود مانند وبا. پس در این صورت نباید انسان به شهری برود که در آن وبا شیوع یافته و همچنین نباید از شهری که وبا در آن شیوع یافته فرار کند.

و سوم سببی که خاص است و عام نیست و فرد به علت ملازمت طولانی از آن چیز متضرر می‎شود مانند زن، اسب و خانه پس در این امور او می‎تواند با توکل بر خدا این چیزها را عوض کند.[شرح السنن[۲]].

و از آن جمله حدیث لقحه است که پیامبر صلی الله علیه و سلم حرب و مرّه را از دوشیدن آن منع کرد و به یعیش اجازه داد. [روایت مالک[۳]].

و جوابش این است که ابن عبدالبر می‎گوید: این از بدفالی گرفتن نیست، چون امکان ندارد که پیامبر صلی الله علیه و سلم از چیزی نهی کند و آن را انجام دهد، بلکه این از نیک فالی به شمار می‎آید و پیامبر صلی الله علیه و سلم آنان را خبر داده بود که بدترین نامها حرب و مرّه است، پس منظور این است که کسی این اسم‎ها را نگذارد[۴].

 ابن وهب در جامع خود روایتی آورده که بر همین مفهوم دلالت می‎کند. او در این حدیث می‎گوید: آنگاه عمربن خطاب رضی الله عنه بلند شد و گفت: ای پیامبر خدا! سخن بگویم یا ساکت باشم؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: ساکت باش و من شما را از آنچه که می‎خواهی خبر می‎دهم، تو ای عمر گمان بردی که این بدفالی گرفتن است ای عمر هیچ فال بدی جز آنچه خداوند بد قرار داده نیست و هیچ خیری جز خیر خداوند نیست، اما من نیک فالی را دوست دارم[۵].و بقیه احادیثی که بعضی گمان برده‎اند که در آن چیزی فال بد گرفته شده بر همین مفهوم حمل می‎شوند.

گفته‌اش: (ولا هامه) و به فال بد گرفتن پرنده‌ی بوم حقیقت ندارد. فراء گفته که هامه یکی از پرندگان شب است یعنی جغد[۶].

 

[۱]-الموطأ امام مالک۲/۹۷۲ از یحیی بن سعید به صورت معضل روایت کرده است و بخاری در الأدب المفرد، ش۹۲، ابوداود در سنن۳۹۲۴، بیهقی در السنن الکبری ۸/۱۴۰ از انس روایت کرده که اسنادش حسن است.

[۲]– طرح التثریب فی شرح التقریب حافظ عراقی۸/۱۱۷ و از ماوردی و او از بعضی از اهل علم حکایت کرد و ابوالعباس قرطبی در المفهم۵/۶۳۰- ۶۳۱ آن را کاملاً نقل کرده است.

[۳]– موطأ مالک۲/۹۷۳ از یحیی بن سعید به صورت معضل روایت کرده است و طبرانی در الکبیر۲۲/۲۷۷، حربی در اکرام الضیف۶۵، ابن قانع در معجم الصحابه۳/۲۳۹، ابن عبدالبر در التمهید۲۴/۷۲ و غیره از یعیش با همین سند روایت کرده‌اند و اسنادش صحیح است، از روایت ابی لهیعه و هیثمی در مجمع الزوائد۸/۴۷ روایت کرده و شاهدی از روایت عقبه بن عامر دارد که طبرانی در الکبیر۱۷/۲۹۲ و ابوالشیخ در اخلاق النبی۷۹۸ روایت کرده که اسناد طبرانی حسن است.

[۴]– التمهید ۲۴/۷۱ و نگا: الأستذکار ۸/۵۱۳٫

[۵]– جامع ابن وهب ش۶۵۵ و در اسنادش عبدالله بن زیاد ابن سمعان قرار دارد که متروک است. و با وجود این حدیث مرسل است که محمد بن ابراهیم تیمی آن را به صورت مرسل روایت کرده است.

[۶]-نگا: فتح الباری۱۰/۲۴۱ و النهایه فی غریب الحدیث و الأثر ۵/۲۸۲٫

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …