مالک از یحیی بن سعید روایت میکند که گفت: زنی نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم ما در خانهای سکونت داریم و تعداد ما زیاد بود و سرمایه و مال فراوان، آنگاه تعداد ما کم شد و مال و دارایی را از دست دادیم. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «رهایش کنید نکوهیده است». ابوداود از انس به همین صورت روایت کرده است[۱].
این حدیث اشکالی ایجاد میکند اما در پاسخ گفته میشود که این از بدفالی گرفتن به شمار نمیآید، بلکه پیامبر صلی الله علیه و سلم آنان را به نقل مکان فرمان داد چون آن را ناخوشایند احساس میکردند چون در آن خانه متضرر شده بودند از اینرو پیامبر صلی الله علیه و سلم خواست تا آنها از این خانه بیرون بروند تا از پریشانی راحت شوند، چون خداوند سرشت انسان را به گونهای آفریده که جایی را که در آن دچار بلا و ضرری شدهاند ناخوشایند و ناگوار احساس میکنند گر چه آن جا ممکن است سبب بلا نباشد و همچنین سرشت انسان را به گونهای قرار داده است که کسی را که به وسیلهی او خیری به انسان رسیده دوست میدارد گر چه آن فرد قصد رساندن خیر و خوبی را به آنها نداشته است و چون ممکن بود اگر آنها در آن خانه باقی بمانند خانه را به فال بد بگیرند و اینگونه دچار شرکورزی شوند، چنانکه فوری از شهری که طاعون در آن شیوع یافته بیرون رود آنکه قصد فرار از آن را داشته باشد. و اگر مردم از خانهای که در آن همواره گرفتار بلا و مشکلات میشوند و در آن شهر نیز درآمدی ندارند و تجارت و صنعت ایشان سودی نمیآورد، این گونه نیست که حق نداشته باشد به شهری دیگر نقل مکان کند.
اگر گفته شود فرق خانه با محلی که وبا در آن شیوع یافته چیست؟ که به نقل مکان از خانه اجازه داده شده اما نقل مکان از شهری که در آن وبا شیوع یافته اجازه داده نشده است؟
بعضی در پاسخ این اشکال گفتهاند که امور نسبت به این مفهوم سه نوعاند:
اول: آنچه از آن بدفالی گرفته نمیشود و به ندرت اتفاق نمیافتد و همواره تکرار نمیشود چنین چیزی توجه نمیشود مانند قارقار کردن کلاغ در سفر و فریاد بوم در خانهای که عربها این امور را به بدفالی میگرفتند.
دوم: آنچه مضر است بیشتر به صورت عام است و به ندرت اتفاق میافتد و همواره تکرار نمیشود مانند وبا. پس در این صورت نباید انسان به شهری برود که در آن وبا شیوع یافته و همچنین نباید از شهری که وبا در آن شیوع یافته فرار کند.
و سوم سببی که خاص است و عام نیست و فرد به علت ملازمت طولانی از آن چیز متضرر میشود مانند زن، اسب و خانه پس در این امور او میتواند با توکل بر خدا این چیزها را عوض کند.[شرح السنن[۲]].
و از آن جمله حدیث لقحه است که پیامبر صلی الله علیه و سلم حرب و مرّه را از دوشیدن آن منع کرد و به یعیش اجازه داد. [روایت مالک[۳]].
و جوابش این است که ابن عبدالبر میگوید: این از بدفالی گرفتن نیست، چون امکان ندارد که پیامبر صلی الله علیه و سلم از چیزی نهی کند و آن را انجام دهد، بلکه این از نیک فالی به شمار میآید و پیامبر صلی الله علیه و سلم آنان را خبر داده بود که بدترین نامها حرب و مرّه است، پس منظور این است که کسی این اسمها را نگذارد[۴].
ابن وهب در جامع خود روایتی آورده که بر همین مفهوم دلالت میکند. او در این حدیث میگوید: آنگاه عمربن خطاب رضی الله عنه بلند شد و گفت: ای پیامبر خدا! سخن بگویم یا ساکت باشم؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: ساکت باش و من شما را از آنچه که میخواهی خبر میدهم، تو ای عمر گمان بردی که این بدفالی گرفتن است ای عمر هیچ فال بدی جز آنچه خداوند بد قرار داده نیست و هیچ خیری جز خیر خداوند نیست، اما من نیک فالی را دوست دارم[۵].و بقیه احادیثی که بعضی گمان بردهاند که در آن چیزی فال بد گرفته شده بر همین مفهوم حمل میشوند.
گفتهاش: (ولا هامه) و به فال بد گرفتن پرندهی بوم حقیقت ندارد. فراء گفته که هامه یکی از پرندگان شب است یعنی جغد[۶].
[۱]-الموطأ امام مالک۲/۹۷۲ از یحیی بن سعید به صورت معضل روایت کرده است و بخاری در الأدب المفرد، ش۹۲، ابوداود در سنن۳۹۲۴، بیهقی در السنن الکبری ۸/۱۴۰ از انس روایت کرده که اسنادش حسن است.
[۲]– طرح التثریب فی شرح التقریب حافظ عراقی۸/۱۱۷ و از ماوردی و او از بعضی از اهل علم حکایت کرد و ابوالعباس قرطبی در المفهم۵/۶۳۰- ۶۳۱ آن را کاملاً نقل کرده است.
[۳]– موطأ مالک۲/۹۷۳ از یحیی بن سعید به صورت معضل روایت کرده است و طبرانی در الکبیر۲۲/۲۷۷، حربی در اکرام الضیف۶۵، ابن قانع در معجم الصحابه۳/۲۳۹، ابن عبدالبر در التمهید۲۴/۷۲ و غیره از یعیش با همین سند روایت کردهاند و اسنادش صحیح است، از روایت ابی لهیعه و هیثمی در مجمع الزوائد۸/۴۷ روایت کرده و شاهدی از روایت عقبه بن عامر دارد که طبرانی در الکبیر۱۷/۲۹۲ و ابوالشیخ در اخلاق النبی۷۹۸ روایت کرده که اسناد طبرانی حسن است.
[۴]– التمهید ۲۴/۷۱ و نگا: الأستذکار ۸/۵۱۳٫
[۵]– جامع ابن وهب ش۶۵۵ و در اسنادش عبدالله بن زیاد ابن سمعان قرار دارد که متروک است. و با وجود این حدیث مرسل است که محمد بن ابراهیم تیمی آن را به صورت مرسل روایت کرده است.
[۶]-نگا: فتح الباری۱۰/۲۴۱ و النهایه فی غریب الحدیث و الأثر ۵/۲۸۲٫