ابن قیم میگوید: (لاطیره) احتمال نفی یا نهی آن وجود دارد. یعنی: فال گیری نکنید. ولی حدیث: (لا عدوی ولاطیره ولا هامه ولاصفر) بر این دلالت مینماید که مراد نفی و ابطال این امور است که در جاهلیت به آن مشغول بودند و نفی در اینجا از نهی رساتر است؛ چون نفی بر بطلان آنها و عدم تأثیرش دلالت میکند اما نهی بر منع از آنها دلالت مینماید.
در صحیح مسلم از معاویه بن حکم سلمی روایت است که او به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: مردمانی از ما هستند که بدفالی میگیرند، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «این چیزی است که هر یکی از شما آن را در خود احساس میکند، اما نباید این احساس شما را از کارتان باز دارد[۱]». و خبر داده است که انجام دادن و بدبینیش که در بدفالی است در خود شخص و عقیدهاش وجود دارد نه اینکه در آنچه بدفالی نسبت به آن انجام میشود. پس پیامبر صلی الله علیه و سلم خبر داد که توهّم، ترس و شرکورزی است که فردی را که بدفالی میگیرد از انجام کارش باز میدارد نه آنچه او میبیند یا میشنود. پس پیامبر صلی الله علیه و سلم قضیه را برای امتش واضح و روشن نمود و برایشان فساد بدفالی گرفتن را بیان کرد تا بدانند که خداوند بدفالی را علامت و نشانهای برای آنچه از آن میهراسند قرار نداده است و امت مطمئن باشند و به یگانگی خداوند که پیامبرانش را همراه آن فرستاده و کتابهایش را به آن نازل کرده و آسمانها، زمین، بهشت و دوزخ را به سبب توحید آفریده، اطمینان داشته باشند و اینگونه پیامبر صلی الله علیه و سلم ریشهی شرک را از دلهای امت بیرون میآورد تا به کاری از کارهای مشرکین آلوده نشوند.
پس هر کسی به حلقهی محکم و ریسمان استوار توحید چنگ زند و بر خداوند توکل نماید وسوسهی بدفالی را قبل از استقرار آن در دلش از بین میبرد.
و اجازه نمیدهد توهم آن در دلش جای بگیرد.
عکرمه میگوید: نزد ابن عباس نشسته بودیم که پرندهای از کنار ما عبور کرد در حالی که بانگ میزد، مردی گفت: خیر باشد خیر باشد، ابن عباس به او گفت: «نه خیری است و نه شری»[۲]. ابن عباس بلافاصله به او اعتراض کرد تا به تأثیر پرنده در خیر و شرّ معتقد نباشد و طاووس همراه شخصی در سفری بود کلاغی قارقار کرد. مرد گفت: خیر باشد. طاووس گفت: چه خیری در این هست؟ با من همراه مباش[۳].
اما اشکالی که پیش میآید از اینجاست که ابن حبان در صحیح خود از انس از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت میکند که فرمود: «لا طیره والطیره علی من تطیر:[۴] فال بد حقیقت ندارد و فال بد بر کسی است که بد فالی میگیرد».
ظاهر این حدیث این را میرساند که بدفالی گرفتن سبب میشود تا کسی که فال بد میگیرد دچار شرّ شود. و پاسخش این است که هر کسی بدفالی بگیرد به آنچه میبیند یا میشنود اعتماد میکند که همین عامل او را از انجام کارش منصرف میکند و به سزای این بدفالی گرفتن به آنچه نمیپسندد مبتلا خواهد شد.
اما هر که به خداوند توکل نماید و به او تعالی اعتماد کند به گونهای که ترس و امیدش از خدا باشد و به غیر الله توجهی ننماید فال بد به او زیانی نمیرساند و کسی که با وسیلههایی که از آن نهی شده خودش را از اسباب ضرر و بلا دور کند مانند کسی که بدفالی گرفتن او را از آنچه میخواهد باز دارد، اغلب به آنچه از آن میترسد گرفتار میشود.
[۱]– روایت مسلم۵۳۷ از معاویه بن حکم سلمی.
[۲]– نگا: التمهید۲۴/۱۹۴، فتح الباری۱۰/۲۱۵ و المقاصد الحسنه سخاوی ص۳۳۳٫
[۳]– مصنف عبدالرزاق۱۹۵۱۳ و الخلّال- چنانکه در الآداب الشرعیه ابن مفلح۳/۳۶۶ آمده- و اسنادش صحیح است.
[۴]– شرح مشکل الآثار طحاوی۶/۹۸، شرح معانی الآثار۴/۳۱۴، تهذیب الآثار ابن جریر ش۵۲، صحیح ابن حبان۶۱۲۳ و الضیاء در المختاره ۲۲۶۹ از انس روایت کردهاند و اسنادشان حسن است و در سند آن عتبه بن حُمید قرار دارد که احمد او را ضعیف شمرده و ابوحاتم میگوید صالح الحدیث است و ابن حبان او را ثقه دانسته است و حدیث را طحاوی، ابن حبان و ضیاء مقدسی صحیح شمردهاند.