ابن تیمیه : در سال ۶۶۱ هجری دیده به جهان گشود و در سال ۷۲۸ هجری در دمشق از جهان دیده فرو بست. وی در محیط علمی دینی رشد و نمو یافت[۱] و در زمینه ی برنامه و روشِ قرون اولیه یِ اسلام عمیقاً به مطالعه و بررسی پرداخت. کتاب و سنت را موشکافانه و از روی فهم و تدبر کاملاً بررسی کرد. بیباک و با جدیت به تحقیق و تفحُّصِ کتاب های فلاسفه و متکلمین پرداخت و خوب از عهده ی این کار برآمد. در علوم فراوانی تبحر یافت و میانه روی را در پیش گرفت. راه هدایت و درست را، در روش سلف یافت. بدعت و گمراهی را در برنامه و خط مشی فیلسوفان و متکلمین دید. همچنین با مقلدین و فقهای خشک و متعصب مذاهب رویارو شد و علی رغم ادعای پیروی و تمسک به اعتقاداتی که داشتند، دوری آنان از قرآن و سنت و روش ائمه را، تبیین کرد. ابن تیمیه: در دورانی که پراکندگی و ناسازگاری پدیدار شد، ظهور کرد. اکثر مردم گرایش سلفی را نمی شناختند. اندیشه ی فلسفی، تأویلات کلامی، سرگردانی و توهمّاتِ صوفیانه، چنان در جامعه انباشته و متراکم شد، که عموم مسلمانان گمان کردند این تفکرات یعنی اسلام. گمانِ غالب بر این است که ابن تیمیه : در زمانی چشم به جهان گشود که حقیقت امت اسلامی کام را تلخ میکرد[۲]. و با دید تیزبینش دانست که علّت این امر، در جهل مسلمانان به میراث خویش و پناه آوردن به کتاب خالی از روحِ اسلامی به نام (السیاسه المدنیه) نوشته ی فارابی و دل دادن به رسایل الإخوان الصفا و قانون الیاسای مغول ها، نهفته است. پس دانست که والی و ملّت هر دو تباه گشته اند. لذا کمر بست تا عظمت و بزرگی اسلام را بعد از اینکه علوم اسلامی در سایه ی کتاب ها گم شده بود و نزدیک بود روزگار و زمانه آن را پاک کند و به بوته ی فراموشی سپرده شود، دوباره به ذهنها بازگرداند. و در حافظه ی مسلمانان فقط افکار وارداتی موجود بود که هیچ ارتباط و سنخیتی با میراث آنان نداشت. وای! چقدر اباطیل و اراجیف و دروغ در حقیقت تاریخ وجود داشت! تا جایی که نزدیک بود این چیزها از چنان امور قطعی و مسلّمی گردد که جای هیچ مناقشه و اعتراضی باقی نمانَد! و خیلی ساده بود که با برداشتن نشانه ها و رهنمودهایِ وقایعِ اصلی و کاشتن رهنمودهایی دیگر که با هوا و هوس، کشش ها و گرایش ها همخوانی دارد، دروغها به حقایق تبدیل گردد[۳]!!
ابن تیمیه : خود را در وسط طوفانی یافت که می خواست هر چه بر سر راهش قرار می گیرد را از ریشه برکَنَد. اما او راسخ و استوار ایستاد. اسلحه اش بس برنده و کارساز بود. تمام علوم اسلامی را اندوخته، بلکه بر علومِ غیر اسلامی هم تسلط داشت. لذا توانست با چنین سلاحی در آنِ واحد در چندین میدان نبرد کند. بسیاریِ دشمنان وی، دلیل گویایی بر تسلط و قدرت علمی این شیخ بزرگواردارد. جای بسی تعجب است که وی تنها به دلایل و براهین عقلی فلسفی اکتفا نکرد؛ بلکه رخدادهای گوناگونِ تاریخ را بیان می داشت، تا حقیقت را روشن کرده و نشانه ها و علایمی که به تاریخ آویخته شده بود و نزدیک بود حقایق را زیر پا کند، پاک نماید[۴]. ابن تیمیه : به تألیفات خویش نشانه و اثری خاص بخشیده بود که به جدل و مناظراتِ داغ، متمایز و شناخته میشد. عصر عصرِ بازگشت به مذهب سُنّی یا به تعبیرِ دقیق تر، روش سلفی، در مقابل طغیان علمِ کلام و تصوف و فرقه های شیعه و فلاسفه بود. حتی فُقَهای خشک و متعصب هم از قلم تیزش جان سالم به در نبردند. امامِ ما ابن تیمیه : از غلبه ی انحراف و بدعت بر عقیده ی اسلامی می ترسید. برای زنده کردن فکر سلفی وارد معرکه های متعددی شد. او برنامه و منهجی را که در عقاید و عبادات سالم بود، پیدا کرد. این کار، افراد بسیاری را از او خشمگین نمود و شکایت های فراوانی علیه او طرح شد. علیه حریف های قدرتمندی وارد معرکه های زیانباری شد؛ تا جایی که او را به زندان افکندند[۵]. زندانی که نشانگر و ویژگی این میدان های نبرد بوده و بر عجز و ناتوانی رقیبانش دلالت داشت. بعد از این همه، پس جای تعجب نیست که ایشان در نوشته های خویش در مواجه با منحرفین، به شدت از گرایشِ سلفی دفاع می کند[۶]. شیخ الاسلام : می ترسید مبادا مسلمانان خود را در میراث دینی خویش به تجاهل بزنند و از کتاب الله و سنت دور شوند و عجولانه وارد گرایش های دیگر شوند؛ و ناخواسته کمک گار دشمنان اسلام شوند. لذا چاره ای جز تمسک به منهج و برنامه سلف ندید؛ یعنی توقف و ایستادن در کنار نصوص قرآن و سنت. وی در منهج سلف برای اصلاح آنچه فرقه های افراطی خراب کرده بودند، راه درست و استوار را پیدا نمود. از این روست که می بینیم قرآن و سنت بر اندیشه ی ابن تیمیه : سیطره ی همیشگی یافته است. او در دایره ی قرآن و سنت می گردد و مذهب و فقه و نظریاتش را با آنها رنگ می بخشد[۷].