از آنجا که مولف رحمه الله بعضی از کارهای شرک آمیز قبرپرستان را بیان کرد، خواست در اینجا سبب ابتلای آنان به این امور را بیان کند تا از آن پرهیز شود. سبب اصلی گرفتار شدن به قبرپرستی و شرک، غلو دربارهی صالحان است و غلو در حق صالحان در گذشته و حال، همواره اساس شرکورزی بوده است و شیطان این غلو و افراط را در قالب محبّت و تعظیم بزرگان ارائه میکند.
خداوند متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِی دِینِکُمۡ﴾ [النساء: ۱۷۱]. «ای اهل کتاب! در دینتان غُلو و زیادهروی نکنید».
علما گفتهاند: غلو یعنی در ستایش یا مذمت چیزی از حد گذشتن و ضابطهی آن فرا رفتن از چیزی است که خداوند به آن دستور داده است و فراتر رفتن از فرمان الهی طغیان است که خداوند از آن نهی کرده و میفرماید: ﴿وَلَا تَطۡغَوۡاْ فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیۡکُمۡ غَضَبِی﴾ [طه: ۸۱]. «و در این زمینه زیادهروی نکنید که سزاوار خشمِ من میشوید». و همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِی دِینِکُمۡ﴾ [النساء: ۱۷۱]. «ای اهل کتاب! در دینتان غُلو و زیادهروی نکنید». یعنی از حدودی که خداوند برایتان مشخص کرده فراتر نروید، و منظور از اهل کتاب در اینجا یهود و نصارا میباشد و خداوند آنان را از غلو و افراط در دین نهی کرده است. همچنین ما از غلو نهی شدهایم، همانطور که خداوند متعال میفرماید: ﴿فَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطۡغَوۡاْۚ إِنَّهُۥ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ١١٢﴾ [هود: ۱۱۲]. «پس همچنانکه فرمان یافتهای، با کسانی که همراهت توبه کردهاند، ایستادگی نما و سرکشی نکنید. بیگمان او به آنچه انجام میدهید، بیناست».
غلو و افراط در میان نصارا زیاد است، آنها در مورد عیسی غلو کردهاند و ایشان را از جایگاه نبوت بالاتر برده تا جایی که او را خدا قرار دادهاند و او را مانند خداوند پرستش میکنند، بلکه در مورد کسانی که ادعا میکنند که از پیروان عیسی و بر دین او هستند نیز غلو کرده و آنان را معصوم قرار دادهاند و از آنان در همهی سخنانشان چه حق و چه باطل پیروی کردهاند و از سویی یهودیان در مورد عیسی با آنها مخالفت کرده و در حق عیسی ستم کردهاند و او را از جایگاهش پایینتر قرار داده تا جایی که او را حرامزاده شمردهاند[۱].
شیخ الاسلام میگوید: هر کسی از این امت مشابهت با یهود و نصارا را انتخاب کند و با افراط یا تفریط در دین غلو نماید، مانند آنهاست، مانند خوارج که در خلافت علی رضی الله عنه علیه ایشان شوریدند و علی به امر پیامبر صلی الله علیه و سلم با آنها جنگید، چنانکه این روایت از ده طریق در کتابهای صحیح و مسانید ثابت است و همچنین رافضیها، قدریه، جهمیه، معتزله و اشاعره همانند آنها راه غلو را در پیش گرفتهاند[۲].
همچنین میگوید: پس وقتی در دوران پیامبر صلی الله علیه و سلم کسانی بودهاند که با وجود انتساب به اسلام و با عبادت زیاد از دایرهی آن بیرون بودهاند، باید دانست که کسی که در این زمان به اسلام و سنّت منتسب است ممکن است از دایرهی اسلام بیرون باشد، و آن، اسبابی دارد که یکی از آن غلو است؛ غلو و افراطی که خداوند آن را در کتابش مذمّت کرده است میفرماید: ﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِی دِینِکُمۡ﴾ [النساء: ۱۷۱]. «ای اهل کتاب! در دینتان غُلو و زیادهروی نکنید».
و علی رضی الله عنه رافضیهای افراطی را در آتش سوزاند، ایشان دستور داد که مقابل دروازهی «کندَه» چالههایی برای آنها کنده شد و در آن آتش افروخته گردید و آنگاه آنها را در آن چاله انداخت و صحابه بر قتل آنها اتفاق کردند، اما دیدگاه ابن عباس این بود که آنها با شمشیر کشته شوند و سوزانده نشوند و این قول اکثر علماست[۳].
گفتهاش: («در صحیح» از ابن عباس در مورد این آیه ﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَکُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسۡرٗا٢٣﴾ [نوح: ۲۳]. «و گفتند: از معبودانتان دست برندارید و هرگز (بتهای) «وَد»، «سُواع»، «یغوث» و «نسر» را رها نکنید».
روایت است که میگوید: این نامهای مردان صالحی از قوم نوح بود وقتی که اینها مردند شیطان به قومشان القا کرد که در جلساتشان تندیس این افراد صالح را نصب کنند و آنها را به نام آنها بنامند آنها چنین کردند و پرستش نشدند تا وقتی که اینها نابود شدند و این علم فراموش شد و مجسمهها پرستش شدند)[۴].
گفتهاش: (فی الصحیح) یعنی صحیح بخاری و مولف آن را مختصر کرده است. بخاری از ابن عباس روایت میکند که بتهایی که قوم نوح میپرستیدند بعدها در میان عربها مورد پرستش قرار گرفتند، ودّ بت قبیلهی کلب در دومه الجندل بود و سواع بت قبیلهی هذیل، و یغوث بت قبیلهی مراد و سپس به دست بنی غطیف در جرف افتاد و یعوق بت قبیلهی همدان و نسر بت قبیلهی حِمیر مال آل ذی الکلاع بود. اینها نامهای مردان صالحی در قوم نوح بود و به همین صورت از عکرمه، ضحّاک و ابن اسحاق روایت شده است[۵].
[۱]– تفسیر ابن کثیر۱/۵۹۰٫
[۲]– مجموع الفتاوی۳/۳۴۹-۳۵۰٫
[۳]– مجموع الفتاوی۳/۳۸۳٫
[۴]– صحیح بخاری ۴۹۲۰ از ابن عباس.
[۵]– تفسیر طبری۲۹/۹۹، تاریخ دمشق۶۲/۲۵۲٫