آیا موجوداتی را شریک پروردگار قرار میدهند که قدرت آفرینش چیزی را ندارند و خودشان آفریده شده اند…(۲)

ابن اسحاق در «المغازی» از حُمَید الطویل از انس روایت می‌کند که گفت: دندان پیامبر صلی الله علیه و سلم در روز جنگ احد شکسته شد و چهره‌اش زخمی گردید، خون بر چهره‌اش جاری بود و ایشان خون را از چهره‌اش پاک می‌کرد و می‌گفت: «چگونه قومی کامیاب می‌شوند که چهره‌ی پیامبرشان را با خون رنگین کرده‌اند و حال آن که او آنان را به سوی پروردگارشان فرا می‌خواند؟» آنگاه خداوند این آیه را نازل کرد[۱].

گفته‌اش: (پیامبر  صلی الله علیه و سلم زخمی شد) ابوالسعادات می‌گوید: در اصل کلمه شجّ بر زخم سر اطلاق می‌شود و به معنای این است که با چیزی به سر زده شود و سر زخمی و شکافته گردد، سپس این کلمه در دیگر اعضا نیز به کار برده شده است و ابن هشام از أبی سعید خدری روایت می‌کند که عتبه بن أبی وقّاص کسی بود که دندان زیرین پیامبر را شکست و لب بالای ایشان را زخمی کرد و عبدالله بن شهاب زهری که پیشانی ایشان را زخمی کرد و عبدالله بن قمیئه گونه‌ای ایشان را زخمی کرد و دو حلقه از حلقه‌های کلاه آهنی بر گونه‌ی آن حضرت فرو رفتند و مالک بن سنان خون را از چهره‌ی پیامبر مکید آنجا بود که پیامبر به او گفت: «هرگز آتش دوزخ به تو نمی‌رسد[۲]».

طبرانی از أبی امامه روایت می‌کند که گفت: عبدالله بن قمیئه روز احد به سوی پیامبر صلی الله علیه و سلم تیر انداخت و چهره‌ی ایشان را زخمی کرد و دندانش را شکست و گفت: بگیر و من ابن قمیئه هستم. پیامبر  صلی الله علیه و سلم فرمود: «چه شده تو را؟ خداوند تو را خوار و ذلیل کند». آنگاه خداوند بز کوهی بر او مسلط کرد و آن بز همچنان او را با شاخ می‌زد تا اینکه تکه تکه‌اش کرد[۳].

قرطبی می‌گوید: «رباعیه همان دندانی است که بعد از ثنیه قرار دارد[۴]».

نووی می‌گوید: «انسان چهار دندان رباعی دارد[۵]». حافظ می‌گوید: «منظور این است که دندان پیامبر صلی الله علیه و سلم شکست و تکه‌ای از آن شکسته و از بین رفت اما از بیخ کنده نشد[۶]».

می‌گویم: پس با این وجود روشن می‌گردد اینکه بعضی گفته‌اند سر ایشان  صلی الله علیه و سلم زخمی شده جای بحث دارد[۷].

  نووی می‌گوید: «در این ثابت می‌شود که پیامبران به بیماری و مشکلات گرفتار می‌شده‌اند، تا پاداش فراوان ببینند و تا امت آنها بداند که ایشان چه مشکلاتی تحمل کرده‌اند و اینگونه از آنها پیروی کنند[۸]».

قاضی می‌گوید: «و باید دانست که آنها انسان بوده‌اند و به مشکلات دنیا گرفتار می‌شده‌اند و آنچه بر بدن دیگر انسان‌ها ایجاد می‌شد برای اجسام آنها نیز پیش می‌آمده است تا مردم یقین کنند که آنها مخلوق و تحت پرورش و ربوبیت خدا بوده‌اند و مردم به سبب معجزاتی که به دست آنها ظاهر می‌شده دچار فتنه نشوند و شیطان در مورد پیامبران آنها را نفریبد آنگونه که نصاری و غیره را فریب داده است[۹] [۱۰]».

گفته‌اش: (روز جنگ اُحد) احد کوه معروفی است که اکنون همه آن را می‌شناسند و واقعه‌ی معروف جنگ در کنار آن رخ داده به خاطر آن جنگ به احد نسبت داده می‌شود.

گفته‌اش: (چگونه قومی کامیاب می شوند که پیامبرشان را زخمی کرده‌اند؟) مسلم از طریق ثابت از انس اضافه کرده: «و دندان او را شکسته و چهره‌اش را خونین کرده‌اند[۱۱]».

گفته‌اش: (آنگاه خداوند این آیه را نازل فرمود:

﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ﴾ [آل عمران: ۱۲۸] «چیزی از کار(بندگان جز اجرای فرمان الله) در دست تو نیست (بلکه همه‌ی امور در دست خدا است)».

ابن عطیه می‎گوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم از کامیابی قریش نا امید شده بود، از این رو به این گرایش داشت که خداوند قریش را نابود کند تا از آنها راحت شود. آنگاه به ایشان صلی الله علیه و سلم گفته شد: ﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ﴾ [آل عمران: ۱۲۸] «چیزی از کار (بندگان جز اجرای فرمان الله) در دست تو نیست (بلکه همه‌ی امور در دست خدا است)». یعنی سرانجام کارها به دست خداوند است و شما به راه و کار خود ادامه بده و همچنان به دعای پروردگارت مشغول باش.

 و غیر از ابن عطیه دیگران گفته‎اند: یعنی خداوند مالک کار آنهاست و کارشان با خداست که یا آنها را نابود می‎کند یا توبه‎اشان را اگر مسلمان شوند می‎پذیرد و اگر بر کفر خود اصرار بورزند آنها را عذاب می‎دهد و کار آنها به دست شما نیست، بلکه شما فقط بند‎ه‎ای هستی که فرمان یافته‎ای که آنان را هشدار دهی و با آنها جهاد کنی، پس بنابراین توجیه ﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ﴾ [آل عمران: ۱۲۸].  جمله‌ی اعتراضیه‎ای است که در بین معطوف و معطوف علیه قرار گرفته است[۱۲].

ابن اسحاق می‎گوید: «یعنی شما در مورد بندگانم جز آنچه تو را در مورد آنها فرمان داده‎ام کاری نداری[۱۳]».

مؤلف می‎گوید: (و از ابن عمر روایت است که می‎گوید: از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدم که در رکعت دوم نماز صبح وقتی از رکوع بلند می‎شد می‎گفت: «بار خدایا فلانی و فلانی را لعنت کن» و این را بعد از گفتن: «سمع الله لمن حمده ربنّا ولک الحمد» می‌گفت‌، خداوند این آیه را نازل فرمود:  ﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ﴾ [آل عمران: ۱۲۸][۱۴]

و در روایتی آمده است که پیامبر علیه صفوان بن امیه و سهیل بن عمرو و حارث بن هشام دعا می‎کرد، آنگاه آیه نازل شد: ﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ﴾ [آل عمران: ۱۲۸][۱۵]

و گفته‌اش: در صحیح یعنی در صحیح بخاری آمده است و همچنین نسائی روایت کرده است[۱۶].

گفته‌اش: از ابن عمر روایت است؛ او: عبدالله بن عمر بن خطاب از بزرگان صحابه است. که پیامبر صلی الله علیه و سلم به درستکاری وی شهادت داده است. و او در آخر سال ۷۳هـ.ق یا در اول شب سال بعد آن وفات یافت.

گفته‌اش: «از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدم که…» این دعای بد و نفرین برای آن افراد از سوی پیامبر صلی الله علیه و سلم بعد از آن بود که سر ایشان در جنگ احد زخمی شد و دندانش شکست.

گفته‌اش: (بارالها! فلان و فلان را لعنت کن). ابوالسعادت می‎گوید: اگر لعنت از سوی خدا باشد یعنی طرد و دور کردن و اگر از سوی مردم باشد به معنی ناسزا و دعا است[۱۷].

می‎گویم: لعنت اگر از سوی مردم باشد یعنی اینکه آنها با لعنت کردن می‎خواهند که فرد لعنت شده از خداوند دور باشد و فقط مطلق ناسزا و فحش مراد نیست.

-(فلانی و فلانی را) یعنی صفوان بن امیه و سهیل بن عمرو و حارث بن هشام، چنان‎که در روایتی که بعد از این می‎آید توضیح داده شده است و از این حدیث ثابت می‎شود که دعا کردن علیه مشرکین و نام‌بردن کسانی که دعای بد می‎شوند در نماز جایز است و اشکالی به نماز وارد نمی‎کند.

گفته‌اش: (بعد از سمع الله لمن حمده، این دعا را می‌گفت) ابوالسعادت می‎گوید: سمع الله لمن حمده یعنی ستایش او را شنیده و پذیرفت[۱۸].

سهیلی می‎گوید: مفعول سمع محذوف است. چون شنیدن به گفته‎ها و صداها متعلق است نه به غیر از آن و لام به معنی زایدی اشاره دارد که استجابت همراه با شنیدن است، پس این کلمه هم دارای ایجاز است و همچنین بر مفهوم اضافه‎ای دلالت دارد که استجابت کسی است که حمد می‎گوید.

حافظ ابن قیمّ رحمه الله می‎گوید: «سمع اللهُ لمن حمده» با «لام» متعدی شده چون متضمن «او را اجابت کرد» می‎باشد و در اینجا حذفی نیست، بلکه این معنی در ضمن وجود دارد[۱۹].

گفته‌اش: (ربنا و لک الحمد) در بعضی از روایات بخاری «واو» در وسط نیامده است[۲۰].

نووی می‌گوید: یکی بر دیگری ترجیح ندارد[۲۱].

و ابن دقیق العید می‎گوید: گویا اثبات «واو» بر معنی اضافه دلالت می‎کند، چون تقدیرش می‌شود: ربنّا استجب ولک الحمد، پس هم معنی دعا را در بر دارد و هم مشتمل بر معنی خبر است[۲۲].

همچنین شیخ الاسلام می‎گوید: «حمد ضد ذمّ است؛ حمد یعنی ستایش خوبیهای محمود همراه با محبت او و ذم یعنی مذمت و ذکر بدی‎های مذموم همراه با نفرت داشتن از او[۲۳]».

ابن قیم نیز همین طور گفته است و اینگونه بین حمد و مدح فرق گذاشته است که «بیان خوبیهای کسی دیگر یا بدون محبت و اراده است، یا همراه با محبت و اراده است، اگر اولی باشد مدح گفته می‎شود و اگر دومی باشد حمد است. پس حمد یعنی بیان خوبی‎های محمود همراه با دوست داشتن و تعظیم او، از این رو خبری است که متضمن انشاء است، بر خلاف مدح که خبر محض است. پس وقتی کسی می‎گوید: الحمدلله، یا می‎گوید: ربّنا و لک الحمد، سخن او متضمن خبر دادن او از همه آن اموری است که خداوند به خاطر آن ستوده می‎شود و این مستلزم اثبات هر کمالی برای خداوند است که بر آن ستایش می‎شود، از این رو این کلمه برای کسی جز خداوند شایسته نیست و او حمید و مجید است[۲۴].

و در این تصریح شده که امام هم سمع الله لمن حمده و هم ربنا ولک الحمد را می‎گوید و این قول شافعی، احمد و ابو یوسف است. و مالک و ابوحنیفه مخالفت کرده‎اند و گفته‎اند: پیشنماز فقط به گفتن سمع الله لمن حمده اکتفا کند.

گفته‌اش: (و در روایتی آمده است: علیه صفوان بن امیه و سهیل بن عمرو و حارث ابن هشام دعا می‎کرد).

پیامبر صلی الله علیه و سلم به خاطر آن علیه آنها دعا می‎کرد چون روز جنگ احد آنها سران مشرکین بوده و سبب مشکلاتی که بر پیامبر آمده بود اینها و ابوسفیان بودند و با وجود این خداوند دعای پیامبر را علیه آنها نپذیرفت بلکه آیه نازل فرمود که:  ﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ أَوۡ یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡ أَوۡ یُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٢٨﴾ [آل عمران: ۱۲۸] «‏(ای پیامبر!) به دست تو کاری نیست؛ الله بخواهد توبه‌شان را می‌پذیرد یا عذابشان می‌کند؛ چرا که آنان ستمکارند». و خداوند به آنها توفیق توبه داد و آنها همراه پیامبر ایمان آوردند، با وجود اینکه کارهایی کرده بودند که بیشتر کافران نکرده بودند.

 از آن جمله اینکه در شهر پیامبر  صلی الله علیه و سلم به جنگ ایشان رفتند و سر ایشان را زخمی کردند، دندانش را شکستند و خویشاوندان مؤمن پیامبر صلی الله علیه و سلم را کشتند و انصار را کشتند و کشته شده‎های مسلمین را مُثله کردند و شرک و کفرشان را اعلام کردند و با وجود همه‌ی اینها پیامبر صلی الله علیه و سلم نتوانست خطر آنها را از خود و اصحابش دفع کند، همان‎طور که خداوند متعال می‎فرماید: ﴿قُلۡ إِنِّی لَآ أَمۡلِکُ لَکُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا٢١ قُلۡ إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٞ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا٢٢ إِلَّا بَلَٰغٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِسَٰلَٰتِهِۦۚ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا٢٣﴾ [الجن: ۲۱-۲۳].  «بگو: من، مالک هیچ زیان و یا هدایتی برای شما نیستم. بگو: هیچ‌کس مرا نمی‌تواند از عذاب الله پناه دهد و هرگز پناهگاهی جز او نمی‌یابم. وظیفه‌ام تنها ابلاغ (پیام) از سوی الله و رساندن پیام‌های اوست. و هرکس از الله و پیامبرش نافرمانی کند، پس بی‌گمان آتش دوزخ در انتظار اوست و چنین کسانی جاودانه و برای همیشه در دوزخ می‌مانند».

 

(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– سیره ابن هشام ۳/۳۰ اسنادش صحیح است.

[۲]– ابن هشام در السیره ۲۸ ـ ۳/۲۷ از رُبیح بن عبدالرحمان روایت کرده و ابن السّکن آن را به طریق موصول روایت کرده و ربیح منکر الحدیث است. امام بخاری گفته است. و ابن أبی عاصم در الأحاد و المثانی ۲۰۹۷ و بغوی آن را روایت کرده چنان که در الإصابه ۵/۷۲۷ آمده و حاکم ۳/۵۶۳ و طبرانی ۵۴۳۰  از أبی سعید روایت نموده و حاکم سکوت کرده و ذهبی گفته اسناد مبهم و تاریکی است. 

[۳]– طبرانی در الکبیر به شماره ۷۵۹۶ و در مسند الشامیین ۴۴۴ آن را روایت کرده و اسناد آن ضعیف است، هیثمی در المجمع ۶/۱۱۷ می‌گوید: در این اسناد حفص بن عمر عدنی قرار دارد که ضعیف است. 

[۴]– المفهم ۳/۶۴۹

[۵]– شرح نووی بر صحیح مسلم ۱۲/۱۴۸

[۶]– فتح الباری۷/۳۶۶

[۷]– ظاهراً – والله أعلم- بین گفته‌ی کسی که گفته سر پیامبر زخمی شده و بین قول کسی که گفته چهره‌اش مجروح شده تضادی نیست، چون پیشانی ایشان  صلی الله علیه و سلم زخمی شده چنان که در روایت امام احمد ۳/۹۹ و ابن حبان ۶۹۸۰ آمده است و پیشانی به سر و چهره هر دو تعلق دارد.

[۸]– شرح نووی مسلم ۱۲/۱۴۸

[۹]– شیخ عبدالرحمن بن الحسن می‌گوید: یعنی دچار غلو و عبادت پیامبران نشوند، فتح المجید ۱/۳۳۱

[۱۰]– إکمال العلم بفوائد مسلم ۶/۱۶۴

[۱۱]– اینگونه حافظ در الفتح ۷/۳۶۶ این را با این کلمات به مسلم نسبت داده است، اما در نسخه‌ی چاپی مسلم ۳/۱۴۱۷ با این کلمات آمده: چگونه قومی کامیاب می‌شوند که صورت پیامبرشان را زخمی می‌کنند و دندانش را می‌شکنند و او آنها را به سوی خدا فرا می‌خواند، آنگاه خداوند آیه نازل کرد: ﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ﴾ و عبارتی که شیخ ذکر کرده آن را عبد بن حمید در مسندش ۱۲۰۴ از طریق روح بن عباده از حمّاد بن مسلمه از ثابت از انس  رضی الله عنه با همین سند روایت کرده است.

[۱۲]– الکشّاف زمحشری۱/۴۴۰٫

[۱۳]– ابن جریر۴/۸۶ و تفسیر ابن أبی حاتم ش۴۱۲۷ و صحیح است.

[۱۴]– بخاری:۴۰۶۹٫

[۱۵]– بخاری۴۰۷۰ از سالم بن عبدالله به صورت مرسل همچنانکه حافظ در الفتح ۷/۳۶۶ گفته و مسند احمد۲/۹۳ به صورت موصول و ترمذی در السنن ۳۰۰۴ آن را حسن و غریب دانسته است.

[۱۶]– سنن نسائی۲/۲۰۳٫

[۱۷]– النهایه فی غریب الحدیث و الأثر۴/۲۵۵٫

[۱۸]– النهایه فی غریب الحدیث و الأثر۲/۴۰۱٫

[۱۹]– بدائع الفوائد۲/۳۰۷-۳۰۸٫

[۲۰]– بخاری البغا۶۸۹ و مسلم۴۰۹٫ از حدیث ابوهریره.

[۲۱]– شرح صحیح مسلم ۴/۱۲۱٫

[۲۲]– احکام الأحکام شرح عمده الأحکام ابن دقیق العید۲/۲۴۲٫

[۲۳]– مجموع الفتاوی۱۴/۳۱۲٫

[۲۴]– بدائع الفوائد۲/۳۲۵- ۳۲۶٫

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …