الله متعال میفرماید: ﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰهِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَهَ ٱلۡحَیَوٰهِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا٢٨﴾ [الکهف: ۲۸].
«و خود را [بر همنشینی] با کسانی همراه [و شکیبا] گردان که بامداد و شامگاه پروردگارشان را میخوانند [و با آنکه فقیرند، تنها] رضایتِ او را میخواهند؛ و هرگز چشمانت را از آنان برنگردان تا زیورهای دنیا [و همنشینی با اشراف و قدرتمندان] را بخواهی و [همچنین] از کسی پیروی نکن که دلش را از یاد خویش غافل ساختهایم و از هوای نفس خود پیروی کرده و کارش تباه است».
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ س قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وسلم وَهُوَ یُوعَکُ، فَمَسِسْتُهُ بِیَدِی، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ إِنَّکَ لَتُوعَکُ وَعْکًا شَدِیدًا، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وسلم: «أَجَلْ إِنِّی أُوعَکُ کَمَا یُوعَکُ رَجُلَانِ مِنْکُمْ» قَالَ: فَقُلْتُ: ذَلِکَ أَنَّ لَکَ أَجْرَیْنِ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وسلم: «أَجَلْ».[۱]
عبدالله بن مسعود میگوید: نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم رفتم؛ و او تب داشت. با دستم او را لمس نمودم و گفتم: ای رسول الله! تب شدیدی داری. فرمود: «بله، من به اندازه دو نفر از شما، تب میکنم». گفتم: آیا برای این است که دو پاداش به شما میرسد؟ فرمود: «بله، همین طور است».
عَنْ خَبَّابِ بْنِ الأرَتِّ قَالَ: شَکوْنَا إِلَى رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وسلم وَهُوَ مُتَوَسِّدٌ بُرْدَهً لَهُ فِی ظِلِّ الْکَعْبَهِ، قُلْنَا لَهُ: أَلَا تَسْتَنْصِرُ لَنَا؟ أَلَا تَدْعُو اللَّهَ لَنَا؟ قَالَ: «کَانَ الرَّجُلُ فِیمَنْ قَبْلَکُمْ، یُحْفَرُ لَهُ فِی الأَرْضِ فَیُجْعَلُ فِیهِ، فَیُجَاءُ بِالْمِنْشَارِ فَیُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ فَیُشَقُّ بِاثْنَتَیْنِ، وَمَا یَصُدُّهُ ذَلِکَ عَنْ دِینِهِ، وَیُمْشَطُ بِأَمْشَاطِ الْحَدِیدِ مَا دُونَ لَحْمِهِ مِنْ عَظْمٍ أَوْ عَصَبٍ، وَمَا یَصُدُّهُ ذَلِکَ عَنْ دِینِهِ، وَاللَّهِ لَیُتِمَّنَّ هَذَا الأمْرَ حَتَّى یَسِیرَ الرَّاکِبُ مِنْ صَنْعَاءَ إِلَى حَضْرَمَوْتَ، لَا یَخَافُ إِلا اللَّهَ أَوِ الذِّئبَ عَلَى غَنَمِهِ، وَلَکِنَّکُمْ تَسْتَعْجِلُونَ».[۲]
خباب بن ارت میگوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم شالِ خود را در سایه کعبه، بالش ساخته و تکیه زده بود؛ (از شکنجههای مشرکان مکه) به او شکایت کردیم و گفتیم: آیا برای ما درخواست پیروزی نمیکنی؟ آیا برای ما دعا نمیکنی؟ فرمود: «در امتهای گذشته برای شخصی (که ایمان آورده بود) چالهای در زمین میکَندند و او را در آن میگذاشتند. سپس ارهای میآوردند و روی سرش مینهادند و او را از وسط، دو نیم میکردند؛ ولی این همه شکنجه، او را از دینش باز نمیداشت و شانههای آهنی در بدنش فرو میبردند تا جایی که به استخوان و عصب میرسید؛ ولی این همه شکنجه، او را از دینش باز نمیداشت. به الله سوگند که الله، این دین را کامل میکند و به نتیجه میرساند؛ تا جایی که سوارکار (مسافر) از «صنعاء» تا «حضرموت» میرود و جز ترس الله و خطر گرگ برای گوسفندانش، از هیچ چیز دیگری نمیترسد؛ اما شما عجله میکنید».
[۱]– متفق علیه؛ بخاری حدیث شماره ۵۶۶۷ و مسلم حدیث شماره ۲۵۷۱ با لفظ مسلم
[۲]– بخاری حدیث شماره ۶۹۴۳