یکی از لوازم سعادت حقیقی، این است که سعادت و خوشبختی، دایم و کامل باشد؛ دوام و ماندگاری سعادت، این است که در دنیا وآخرت تداوم بیابد و در نهان و آشکار و امروز و فردا و همه روز وجود داشته باشد.
تمام و کمال سعادت، به این است که هیچ چیزی، صفای آن را مکدر نکند و زیباییهای آن، با امر ناخوشی، مخدوش نگردد.
نعمان بن منذر پادشاه عراق، زیر درختی نشست تا شراب بنوشد؛ عدی بن زید که حکیم و دانشمند بود، خواست تا او را موعظه کند؛ پس به او گفت: ای پادشاه! آیا میدانی که این درخت چه میگوید؟ پادشاه گفت: چه میگوید؟ عدی گفت: درخت میگوید:
رب رکب قد أناخوا حولنا | یمزجون الخمر بالماء الزلال |
«چه بسا کاروانیانی بودهاند که شترهایشان را اطراف ما خوابانده، شراب را با آب زلال میآمیختند».
ثم صاروا لعب الدهر بهم | وکذاک الدهر حالاً بعد حال |
«سپس بازیچه زمانه قرار گرفتند و روزگار، چنین است».
نعمان، ناراحت شد، شراب نوشی را ترک کرد و اندوهگین باقی ماند تا اینکه مرد.
شاه ایران دو هزار و پانصدمین سال تأسیس دولت شاهنشاهی ایران را جشن میگرفت و برای توسعه نفوذ خود و گسترش فرمانرواییاش، برنامه ریزی میکرد که خداوند، سلطنت را از دستش گرفت.
﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِکَ ٱلۡمُلۡکِ تُؤۡتِی ٱلۡمُلۡکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡکَ مِمَّن تَشَآءُ﴾ [آل عمران: ۲۶] «بگو: خدایا! پادشاهی را به هرکس بخواهی میدهی و از هرکس که بخواهی میگیری».
آری! شاه ایران از کاخها و خانههای خودآواره شد و دور از وطن و در حالی مرد که آواره و بیچاره بود و کسی هم بر او گریه نکرد: ﴿کَمۡ تَرَکُواْ مِن جَنَّٰتٖ وَعُیُونٖ ٢۵ وَزُرُوعٖ وَمَقَامٖ کَرِیمٖ ٢۶ وَنَعۡمَهٖ کَانُواْ فِیهَا فَٰکِهِینَ ٢٧﴾ [الدخان: ۲۵- ۲۶] «چه بسیار باغها و چشمه سارها و کشتزارها و جایگاه خوب و نعمتی را که در آن لذت میبردند، رها کردند».
شاچیسکو رئیس جمهور رومانی نیر چنین سرنوشتی داشت؛ او، بیست و دو سال فرمانروایی کرد و گارد ویژه ای که از او حفاظت میکردند، هفتاد هزار نفر بودند. اما ملت، کاخش را محاصره نمودند و او و لشکریانش را تکه تکه کردند: ﴿فَمَا کَانَ لَهُۥ مِن فِئَهٖ یَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِینَ ٨١﴾ [القصص: ۸۱] «او، گروهی داشت که او را به جای خدا یاری کنند و از یاری شوندگان نبود». او رفت، اما نه دنیا، بهره او شد و نه آخرت.
مارکوس رییس جمهور فیلیپین ثروت اندوخت و ریاست کرد، اما از آنجا که بر ملت خود ستم مینمود و آنها را به بدبختی و فلاکت کشانده بود، جام تلخ بدبختی و فلاکت را نوشید و از سرزمین خود آواره گشت و خانواده و پادشاهی از دست او رفت؛ او پناهگاهی نداشت که به آن پناه ببرد و از اینرو در کمال بدبختی مرد و ملتش اجازه ندادند که او را در کشورش دفن کنند: ﴿أَلَمۡ یَجۡعَلۡ کَیۡدَهُمۡ فِی تَضۡلِیلٖ ٢﴾ [الفیل: ۲] «آیا مکرشان رادر نا بودی قرار نداد؟» ﴿فَأَخَذَهُ ٱللَّهُ نَکَالَ ٱلۡأٓخِرَهِ وَٱلۡأُولَىٰٓ ٢۵﴾ [النازعات: ۲۵] «خداوند، او را به عذاب دنیا و آخرت گرفتار کرد. ﴿فَکُلًّا أَخَذۡنَا بِذَنۢبِهِۦ﴾ [العنکبوت: ۴۰] «پس هر یک را به سبب گناهش گرفتیم».