قدرت علمی معتزله و اثرات آن بر جامعه
پس از مرگ معتصم و واثق (که رؤسای حکومت عباسی و سرپرست مذهب اعتزال بودند)، کمر معتزله شکست. جانشین واثق، متوکل عباسی بود که دشمن معتزله و از مذهب اعتزال بیزار بود، و متوکل یکایک افراد معتزله را شناسایی و از امور دولت پاکسازی کرد و کلیۀ آثار و شعایر این مذهب را از بین برد، اما با وجود این هنوز هم در حلقههای علمی اثر معتزله باقیمانده بود، گرچه عقیدۀ خلق قرآن به سستی گرائیده بود، اما مباحث دیگر آنها و مسائل اجتماعی آنان هنوز هم تازه و زنده بود. معتزله به علّت تیزهوشی و استعداد علمی و بعضی امتیازات دیگرشان، بین مردم برای خودشان جایگاه علمی خاصی درست کرده بودند و در منصبهای قضا و افتاء و بعضی مقامات دیگر مشغول کار بودند. در اواسط سدۀ سوم اوج قدرت اجتماعی و سیاسی معتزله بود، به گونهای که تحقیقات آنان حتی عامه مردم بر این باور بودند که معتزله افرادی دقیق النظر و وسیع الفکر و محقق میباشند و آراء تحقیقاتی آنان به عقل نزدیکتر است، بعضی از طلاب جوان و افراد شهرتطلب نیز اعتزال را به عنوان مد روز پذیرفته بودند. پس از امام احمد/ در میان دانشمندان حنابله، فردی دیگر که از نظر علم و دین نسبت به وی برتری داشته باشد به وجود نیامد.
محدثان و علمای هم مسلک ایشان به بحثهای علوم عقلی و روشهای بحث و مناظره جدید (به روشی که معتزله و فلاسفه آغاز کرده بودند) توجه نکردند، در نتیجه در جلسههای مباحثه و حلقههای درس این محدثان، این ضعف علمی و غفلت از مبادی فلسفه به طور واضح احساس میشد و در مقابل ایشان در مباحثههای علمی کفۀ معتزله سنگینتر به نظر میآمد. کسانی که در این مذهب دانش وسیعی نداشته و از حقیقت این امور آگاه و واقف نبودند، ذهنیتهای سطحی معتزله را تایید میکنند و افراد عمیق النظر و پخته و کارشناس، مسلک محدثان را تایید نموده و محکمات شریعت را میپذیرند. افراد سطحی نظر از شیوایی بیان معتزله و حاضرجوابی و موشکافیهای علمی آنان متأثر میشدند، در نتیجه بیاحترامی به ظاهر شریعت و آرای علمی گذشتگان و بیاعتمادی از این راه در جامعه رایج شده بود. وضعیت علمی چنان شده بود که بعضی از شاگردان خود محدثین شکار احساسات پست و حقارت شده و از عقلی بودن معتزله و شیوههای فلسفی تأثیرپذیر میشدند، و ادامه این وضعیت برای پایههای استوار دینی و عظمت سنّت خطر بزرگی داشت، تفسیر قرآن مجید و عقاید اسلامی به وسیله مناظران فلسفه نما همانند بازیچه اطفال به نظر میرسید، بین مسلمانان یک نوع عقلی بودن خام و فلسفیت سطحی رو به قبولیت بود، اما این فقط یک تمرین و ورزش ذهنی به شمار میرفت. برای مبارزه علیه این اصلاحات معرکه آرا و مقابله با لفاظیها و برای جلوگیری از این سیل خطرناک، نه تنها غیرت دینی حنابله و محدثین کافی نبود، بلکه زهد و عبادت عابدان و زاهدان و فتاوای فقها و استمرار حضور آنان در جزئیات و مسائل دینی نیز، کافی به نظر نمیرسید.