با توجه به فعالیتهای دعوت و تذکیر و اصلاحات معنوی، فعالیتهای اصلاح حکومت با توقفهای کوتاه به طور پی در پی ادامه داشت، در هر زمان کوشش میشد این اجارهای که برای خلافت، امویان و بدنبالش عباسیان به جا گذاشتهاند ریشه کن گردد، متأسفانه خلافت در نژادها و طوائفی بنیانگذاری شده بود که بر علیه آن هیچ تحریکی موثر واقع نمیشد مگر اینکه آن تحریک از نظر شرافت نسبت به برتری نژاد مستند باشد و به دنبال خویش از حمایت و نیروی نژاد برخوردار باشد. به همین جهت میبینیم کسانی که علیه خلافت اموی و عباسی پرچم مخالفت بر افراشتند تعلقشان با اهل بیت پیغبر ج بود، زیرا موفقیتشان امکان پذیر بود، علاوه بر آن ایشان نماینده گرایش دینی امّت نیز بودند و از حمایت گروههای اصلاح طلب دینی برخوردار بودند.
پس از واقعه کربلا افراد متعددی از خانواده نبوت فعالیتهایی برای انقلاب نمودند، پس از سیدنا حضرت امام حسین÷ نوه ایشان زید بن علی الحسین، علیه هشام بن عبدالملک پرچم مخالفت برافراشتند و در سال ۱۲۲ هجری شهید شدند (قبل از شهادت او) امام ابو حنیفه/ ده هزار درهم به کمکشان ارسال نموده و از حضور در خدمت عذرخواهی کردند[۱].
پس از زید بن علی از نسل حضرت حسنس، حضرت محمد ذو النفس الزکیه (عبدالله المحض بن الحسن المثنی بن سیدنا حسن بن علیس) در مدینه منوره با مشوره ایشان برادرش ابراهیم بن عبدالله در کوفه علیه منصور قیام کردند، امام ابوحنیفه و امام مالک قیام ایشان را تأیید نموده و وی را حمایت کردند، امام ابوحنیفه/ اشکارا او را تأیید میکرد و مقداری پول نیز به خدمت ایشان فرستاد. امام مالک/ مردم مدینه را به همکاری محمد ذوالنفس الزکیه تشویق نموده و به نفع ایشان فتوی دادند اگرچه با منصور نیز بیعت کرده بودند[۲].
و امام ابو حنیفه/ فرماندۀ ارتش منصور به نام «حسن بن قحطبه» را که برای سرکوبی ابراهیم تعیین شده بود از انجام این کار منع کردند، چنانچه این فرمانده از اجرای امر خلیفه عذرخواهی نمود. (محققین مورخ میگویند منصور شدت عملی که نسبت با ابوحنیفه اختیار کرد جهت انکار از عهده قضا نبود بلکه در حقیقت سبب همکاری با محمد و ابراهیم و جلوگیری فرماندهاش از اجراء دستور بود. برای تفصیل این مسئله ملاحظه بفرمایید زندگی سیاسی امام ابو حنیفه تألیف مولانا سید مناظر احسن گیلانی)، بالآخره ابتدا محمد ذوالنفس الزکیه در ماه رمضان سال ۱۴۵ هجری در کوفه شهید گردیدند. جهت مستحکم نمودند ریشههای بنی امیه و بنی عباس به انتظام وسیعشان، اگرچه این فعالیتها به موفقیت نرسید، اما در میان حرکتی برای اعلام حق و مخالفت حکومتهای باطل به وجود آورد که نظیر ندارد. اگرچه عملاً ایشان موفق نشدند، اما اثر ذهنی و ادامه راه آنان اثری از فعالیتهای ایشان بود که ارزش زیادی دارد و آبروی تاریخ اسلام به وجود همین جوانمردان حفظ شده است، کسانی که در مقابل رژیمهای ناحق و تطمیعات مادی آنان سر تسلیم فرود نیاوردند و برای هدف راستین و برحق خویش آخرین قطره خود را بر زمین ریختند. ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا٢٣﴾ [الأحزاب: ۲۳].
ترجمه: «از مؤمنان مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بسته بودند (صادقانه) وفا کردند، پس کسی از آنان هست که پیمان خود را به آخر رساند (وشهید شد) و از آنان کسی هست که در انتظار (و چشم براه) است، و هرگز تغییر و تبدیلی (در پیمان خود) نیاوردهاند».
[۱]– مناقب ابوحنیفه ج اول ص ۵۵٫
[۲]– تاریخ الکامل ج۵ ص۲۱۴٫