زیر این موارد هنگام صدور حکم، در نزد شرع دارای اعتبار میباشند. خداوند میفرماید:
﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا١۵﴾ [الإسراء: ۱۵].
«و ما هرگز عذاب نخواهیم کرد؛ مگر آنکه پیامبری بفرستیم».
پس به خاطر جهل و نا آگاهی امتها، و نرسیدن پیام الهی به آنان، و عدم اقامۀ حجّت برایشان، خداوند آنان را از عذابش مصون میدارد، تا زمانی که پیام به آنان رسیده در نتیجه آنکه هلاک میشود بر اساس دلیل و بینه هلاک شده و آنکه حیاتی دوباره مییابد بر اساس دلیل و بینه، زندگی دوباره یابد. به خاطر نبود آگاهی، اهل فتره حکم خاص خود را دارند، همچنین اقوامی که در آخر زمان زندگی میکنند، در حالی که دین محو و نابود گردیده، و جهل و نا آگاهی شیوع یافته، و علم از میان رفته، حکم خاص خود را دارند، به گونهای که عدهای جز لا إله إلا الله، چیزی از دین بر ایشان باقی نمانده، با این وصف خداوند به واسطۀ آن، ایشان را نجات میدهد، همچنانکه این مطلب در احادیث بیان گردیده است.[۱]
همچنین مسلمانان قبل از مبارزه و جهاد با هر ملتی آنان را به گرویدن به اسلام دعوت میکردند، و آنچه را برای دانستن نیاز داشتند برایشان توضیح میدادند، و به آنچه میان مردم شایع گشته، اکتفا نمیکردند (بلکه خود آن را به طور کامل تبیین مینمودند) اگر میپذیرفتند کار تمام شده بود، وگرنه میجنگیدند.
چه بسا دست تقدیر، شخص معروفی را بر ریاست قومی میگمارد، در حالی که آن شخص غیرت و تعصب دینی داشته و نسبت به خداوند اخلاص دارد، اما نسبت به بسیاری از احکام شرعی نا آگاه است، در نتیجه بسیاری از دستورات مخالف شرع از او صادر میشود، نه به خاطر نیت بد، یا اصرار بر مخالفت با شرع، بلکه به خاطر نا آگاهیش نسبت به این امور، در نتیجه باید با ملاطفت با او بر خورد نموده و نا آگاهیش را عذری برای او قرار داده، در راه رفع این نا آگاهی کوشید و به بهترین شیوه او را به حق فرا خواند؛ به ویژه آنگاه که رئیس و پیشوا شده و عدهای آن را پذیرفته باشند.
از آنجایی که پدیدۀ جهل در مورد پیروان، امر ثابتی است، نمیتوان این امر را در مورد رهبرانی هم که مورد تبعیت قرار میگیرند امری قطعی و لازم دانست، به خصوص آنگاه که میخواهیم حکمی علیه همگی آنان صادر کنیم؟
[۱]– رواه ابن ماجه (۲/۱۳۴۴)، وقال فی الزوائد: اسناده صحیح و رواه الحاکم (۴/۷۳)؛ وقال هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم، ولم یخرجاه ووافقه الذهبی (۴/۵۴۵).