روزی حضرت سلیمان از خداوند خواست که به او زبانی بدهد که زبان حیوانات را خوب بفهمد، این دعای او قبول شد، سپس از خداوند خواست که مهمانی بزرگ را ترتیب دهد و همهی موجودات را به ناهار دعوت نماید: خداوند فرمود: این کار از حیطهی تو خارج است، امّا سلیمان اصرار کرد. سرانجام خداوند خواستهاش را قبول نمود.
– حضرت سلیمان مهمانی بزرگی را ترتیب داد تا از همهی حیوانات و موجودات استقبال لازم را به عمل آورد. ناگهان نهنگ بزرگی از دریا خارج شد و بسوی غذاها خود را پرت کرد و تمام غذاها را قورت داد. حضرت سلیمان با تعجّب پرسید: چرا همهی غذاهای مهمانها را خوردی؟ نهنگ زبان باز کرد و گفت: خداوند عالم است و برای من روزی سه قورت غذا معّین کرده است و این غذاهایی را که من خوردم تنها نیم قورت از سه قورت من بود و هنوز دو و نیم قورت دیگر باقی مانده است. سلیمان ÷ در آنجا بود که فهمید کسی جز خدای متعال نمیتواند رزق موجوداتش را برساند.
– نوعی ماهی در اقیانوسها زندگی میکند که هر شش ماه ۱۸۰۰۰ تخم میگذارد و در داخل دریاها ۱۸۰۰۰ نوع ماهی وجود دارد که اگر دقت نماییم، جمعیّت ۱۰۰ نوع ماهی از جمعیّت تمام انسانهای روی کرهی زمین بیشتر است. در حالیکه انسان هنگام زایمان یک یا دو بچّه فقط میتواند به دنیا بیاورد یا اینکه مرد عقیم و زن نازا است و تا آخر عُمرشان نمیتوانند بچهدار شوند و جمعیّت انسانها در جهان در میان موجودات کمترین تعداد را به خود اختصاص داده است.
– پس چگونه انسان به خود اجازه میدهد که در مورد رزّاقیّت خداوند متعال ذرّهای شک نماید چرا که خداوند رزق انسان را در داخل سه لایهی تاریک رحم میرساند، پس چگونه ممکن است رزق انسانی که صحیح و سالم روی زمین حرکت میکند را نرساند؟!