خداوند گفت: ای موسی من ترا با رسالتهای خویش و با سخن گفتنم با تو از فراسوی حجاب و بدون واسطه بر مردمان هم عصری که مأموریت تبلیغ احکام آسمانی به آنان داری برگزیدم، پس آنچه به تو دادهام یعنی تورانی را که به دست تو سپردهام محکم برگیر و از زمره شکرگزاران نعمت باش. هنگام بازگشت موسی علیه السلام از میعادگاه کوه طور با تبلیغ و سفسطه «سامری» که بسیار عیار و گمراه بود قوم موسی بتپرست شدند.
﴿فَرَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗا﴾ [طه: ۸۶].
«موسی پس از دریافت تورات، خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود برگشت».
﴿وَلَقَدۡ قَالَ لَهُمۡ هَٰرُونُ مِن قَبۡلُ یَٰقَوۡمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِۦۖ وَإِنَّ رَبَّکُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَٱتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوٓاْ أَمۡرِی٩٠﴾ [طه: ۹۰].
«و به راستی هارون پیش از این به آنان گفته بود: ای قوم من! شما به وسیله این گوساله مورد امتحان قرار گرفتهاید، و بیتردید پروردگارتان [خدای] رحمان است، بنابراین از من [که پیامبر او هستم] پیروی کنید و فرمانم را اطاعت نمایید».
آن قوم در جواب هارون گفتند: ما پیوسته به پرستش این گوساله ادامه میدهیم تا موسی علیه السلام به پیش ما بر میگردد. علت این امر این بود، چون حضرت موسی علیه السلام وعده داده بود که بعد از سی روز از مسافرت بر گردد و خداوند ده روز دیگر را بر آن اضافه کرد و حضرت موسی علیه السلام نتوانست برگردد و از طرفی هم آن قوم خیلی ساده و زودباور بودند، سامری فرصت را غنیمت شمرد و گفت: موسی ÷ بر نمیگردد و در نتیجه گوسالهای از طلا ساخت و آنان را به پرستش آن دعوت کرد. هنگامی که موسی از مناجات به پیش قوم خود خشمگین و اندوهناک بازگشت، گفت: پس از رفتن من به مناجات چه بد جانشینی مرا انجام دادید، آیا بر فرمان پروردگارتان مبنی بر انتظارات رجوع من از میعادگاه طور و مراعات پیمان خود با من شتاب ورزیدید؟ موسی الواح را بینداخت و موی سر و ریش برادرش هارون را گرفت و آن را به سوی خود کشید، چرا که او را مقصر میدید. هارون گفت: ای پسر مادرم این مردمان مرا درمانده و ناتوان کردهاند، پس دشمنان را به من شاد مکن و مرا از زمره قوم ستم پیشه مدان.
حضرت موسی علیه السلام «سامری» را به پیش خود خواند و او را مورد خشم و سرزنش قرار داد و گفت:
﴿قَالَ فَمَا خَطۡبُکَ یَٰسَٰمِرِیُّ٩۵﴾ [طه: ۹۵].
موسی گفت: «اما تو ای سامری این کار خطرناک چیست که از تو سر زده است؟».
سامری گفت: من از چیزهایی در صنعت و هنر مجسمهسازی آگاهم که بنیاسرائیل از آنها آگاه نیستند و از جای پای اسب جبرئیل مشتی خاک برگرفتم و آن را به درون گوساله ریختم و به صدا در آمده و نفس من این چنین کار را در نظرم آراست.
حضرت موسی ÷ فرمود: برو ای سامری از میان ما، در زندگی دنیا بهرهات بیزاری و گریز مردم از تو باد و در آخرت برای تو موعدی است که دربارهات تخلفناپذیر است و خداوند آن را فراموش نخواهد کرد گویا بر اثر این دعا به یک نوع مرض مسری مبتلا شد که هر کس به او دست میزد به او سرایت میکرد و هر کس به نفر دوم دست میزد او هم به چنین مرضی مبتلا میشد و به همین ترتیب…، هم اینک گوساله معبودت را که پیوسته به عبادتش میپرداختی بنگر و ببین که چگونه آن را میسوزانیم و سپس خاکستری را به دریا میریزیم و میپراکنیم.
سپس خداوند به موسی علیه السلام دستور داد برای معذرت خواهی و توبه از کردار گوساله پرستان قوم همراه گروهی از بنیاسرائیل به میعادگاه او بیایند و موسی علیه السلام هفتاد مرد را از میان قوم خود به نمایندگی از سوی آنان برای میعادگاه ما برگزید و ایشان را به کوه طور برد. در آنجا زمینلرزهای در گرفت، هنگامی که زمین لرزه آنان را فرا گرفت، موسی علیه السلام گفت: پروردگارا اگر میخواستی میتوانستی آنان و مرا پیش از این نیز هلاک کنی تا بنیاسرائیل هلاک آنان را خود میدیدند ولی اینک مرا به قتل ایشان متهم میسازند، آیا مرا به سبب کاری که بیخردان ما کردهاند هلاک میسازی؟ خداوندا ما را به گناه آنان مگیر، این درخواست نا به جای دیدن تو، یا وقوع زلزله، یا گوسالهپرستی جز آزمایش تو چیزی دیگری نیست که به سبب آن برابر قوانین و سنن الهیت هر کس را بخواهی و مستحق بدانی گمراه میسازی و هر کس را بخواهی و شایسته بدانی هدایت میکنی، تو سرپرست ما هستی پس بر ما ببخشای و به ما رحم فرمای چرا که تو بهترین آمرزندگانی.
حضرت موسی علیه السلام در میعادگاه به مناجات ایستاد و برای آنها دعا کرد و در حالی که بر اثر درخواست آنان از موسی که خدا را ببینند، کوه طور به لرزه درآمد و همه بیهوش شده بودند، خداوند دعای موسی علیه السلام را قبول کرد و همه به هوش آمدند و خداوند این بار آنها را مورد عفو خود قرار داد.
روزی هنگامی که حضرت موسی علیه السلام برای قوم خود موعظه میکرد، بعد از آن که موعظه را به پایان رساند، شخصی از حضرت موسی علیه السلام سؤال کرد که کسی از تو عالمتر وجود دارد؟ حضرت موسی علیه السلام جواب داد خیر. از این جهت خداوند موسی را مورد عتاب قرار داد و فرمود: از تو عالمتر هم هست. حضرت موسی علیه السلام از خداوند خواست که چنین شخصی را به او معرفی کند تا از او بهرهمند گردد. خداوند فرمود: ای موسی اگر شما به مکانی که ملتقای دریای سرخ و سفید است بروی، آن شخص را خواهی دید.