حضرت موسی باز هم به نشانههای خداشناسی گسترده در پهنه آفرینش اشاره کرد و گفت: آن خدائی که من شما را به پرستش او دعوت میکنم پروردگار طلوع و غروب کواکب و سیارات جهان و همه چیزهایی است که در میان آن دو قرار دارد اگر شما عاقل میبودید چنین چیزی را در پرتو خرد، از روی نظام طلوع و غروب ستارهگان و برنامه دقیق و اسرارآمیز آنها میفهمیدید.
فرعون سخت برآشفت و گفت: اگر جز مرا به پروردگاری برگزینی ترا از زمره زندانیان خواهم کرد. حضرت موسی ÷ گفت: آیا اگر من چیزی روشنی را به تو نشان دهم باز هم مرا زندانی میکنی؟ فرعون گفت: اگر از زمره راستگویانی آن را بنمای. در این هنگام موسی عصای خود را انداخت ناگاه اژدهای حقیقی و نمایانی گردید و دست خود را به گریبان فرو برد و سپس آن را بیرون آورد ناگهان بینندگان آن را سفید و روشن همچون ماه تابان دیدند و پرتو آن همه جا را نور باران و درخشان کرد. فرعون به اشراف و بزرگان دوروبر خود گفت: این مرد جادوگر بس آگاه و ماهری است. میخواهد با جادوی خود عامه مردم را پیرامون خویش جمع آورد و شما را از سرزمین خودتان مصر بیرون کند. پس شما چه میاندیشید و چه فرمان میدهید. گفتند: موسی و برادرش را مهلت بده و در کار شکنجه آنان عجله مکن و به تمام شهرهای مصر مأمورانی برای بسیج اعزام کن تا همه جادوگران ماهر و زبردست را پیش تو بیاورند. سرانجام جادوگران در روز موعد که روز جشن مصریها بود، در مکان معینی گردآورده شدند و به میدان مبارزه گسیل گشتند
﴿فَأَوۡجَسَ فِی نَفۡسِهِۦ خِیفَهٗ مُّوسَىٰ۶٧﴾ [طه: ۶۷].
«حضرت موسی در این هنگام در درون خود احساس اندکی هراس و بیم نمود».
خداوند میفرماید:
﴿قُلۡنَا لَا تَخَفۡ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ۶٨﴾ [طه: ۶۸].
«مترس حتماً تو برتری و بر آنان چیره میشوی و کارهای باطلشان را شکست خواهی داد».
موسی علیه السلام مهلت نداد و عصای خود را افکند، ناگهان اژدهای بزرگی گردید و با سرعت شروع به بلعیدن ابزارهای دروغین ایشان کرد و آنها را یکی بعد از دیگری در کام خود فرو برد جادوگران سجدهکنان بر زمین فرو افتادند و گفتند: به پروردگار عالمیان ایمان داریم، به پروردگار موسی و هارون.
فرعون جادوگران را تهدید کرد و گفت: آیا به او ایمان آوردید پیش از آن که من به شما اجازه دهم؟ او «موسی» بیگمان بزرگ و استاد شما است و به شما جادوگری آموخته است. پس خواهی دانست که با چه زجر و شکنجهای شما را خواهم کشت. حتماً دستها و پاهای شما را عکس یکدیگر قطع میگردانم و همگی شما را به دار میآویزم. ساحران گفتند: هیچ زیانی نیست از این کاری که تو خواهی کرد. هر کاری که میخواهی بکن، باکی نیست، چرا که ما به سوی پروردگارمان باز میگردیم و به لقای معشوق و معبود حقیقی خود میرسیم و پاداش خویش را از او دریافت میداریم. ما امیدواریم که پروردگارمان گناهانمان را ببخشاید چرا که ما در میان قوم نخستین ایمان آورندگان بودهایم.
فرعون فرمان داد که دست و پای ساحرانی که ایمان آورده بودند قطع کنند. دستور فرعون را انجام دادند و این افراد به شهادت رسیدند. روزی طرفداران فرعون گفتند: آنهایی که به موسی ایمان آوردهاند و از پرستش تو و بتها رویگردان هستند هر روز افزایش مییابند و مملکت ما را به فساد و تباهی میکشند. فرعون گفت: شما در این باره غمگین نباشید پسرانشان را میکشم و دخترانشان را خادم خود قرار میدهم. در نتیجه فرعون و فرعونیان تعداد زیادی را از مؤمنین که به عنوان بنیاسرائیل شهرت یافته بودند به شهادت رساندند. بر اثر فشار و شکنجه فرعونیان بنیاسرائیل شکایت را پیش حضرت موسی گفتند: ما از طرف فرعونیان بینهایت در آزار و اذیت قرار گرفتهایم حضرت موسی فرمود: صبر گیرید و تحمل داشته باشید. زیرا به شما امید میدهم که فرعونیان مورد هلاکت و نابودی قرار خواهند گرفت و شما رستگار خواهید شد و در حالت امن و آسایش به سر خواهید برد.